بانك صادراتي

 بازديد كنندگان 6297                                                                                         تاريخ ايجاد: 27/9/1388

تاريخ بروز رساني: 27/6/1395

بانك صادراتي : وبلاگ در راهكار مديريت

نويسنده: وبلاگ بانك صادراتي  Blogsky قربانعلی شیاسی 

 http://alisheiassi.blogfa.com  

دانلود فايل مهندس مفرح s1.picofile.com

استعفای مهندس مفرح مدیرعامل و بنیانگذار بانک صادرات ایران

 www.ali.sheiassi.ir 

مديرعامل بانك صادرات ايران

تهيه و تنظيم: قربانعلی شیاسي 

 

نظرات بازديد كنندگان از وبلاگ آموزشي تخصصي بانكي و تجاري

  جمعه 27 تيرماه 1394 توسط: حاج حسن عابدي 

سلام علیکم جناب استاد شیاسی عزیز

خسته نباشید خدا قوت از مطالب زیبای وبلاگ شما بهره بردیم و دست شما درد نکنه از این همه همت اقای شیاسی ما همشرريها بشما افتخار میکنیم و به خود میبالیم به داشتن دوست خوبی مثل شما افتخار میکنیم . ارادتمند عابدي مدير عامل شركت اطمينان روز

گفتگوي تجاري

 

 سه شنبه 15 مرداد 1392 ساعت: 21:47 توسط: بانو

  آقای شیاسی درود برشما 

شما الگوی همه ما کارمندان بانک صادرات هستین بخاطر اين كار زيبائي كه انجام داده ايد 

بوجود شما افتخار ميكنيم زنده ، شاد و همیشه تندرست باشید روح و روان مهندس مفرح همیشه شاد بادو ياد و خاطره ايشان همواره گرامي باد

  گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 يكشنبه 3 اردیبهشت1391 ساعت: 18:18 توسط : مهندس طباطبائی

 جناب اقای شیاسی استاد ارجمند

با سلام  از سایت بسیار جالب شما دیدن نمودم و به شما تبریک میگویم به خاطر مطالب خوبی که در وبلاگتون قرار داده اید همه چیز جالب و لذت بخش بود و بهتون افتخار می کنم , که در این سن موفق شده اید این مجموعه اموزشی را در معرض دید همگان قرار دهید و کلیه مشتاقان به فرا گیری زبان تخصصی را از نعمت وجودتان بهره مند سازید خداوند عمر طولانی همراه با عزت و سلامتی بشما عطا فرمایند.

گفتگوي تجاري

 

 شنبه ۱۴ خرداد 1391 ساعت: ۲۰:۳۰ توسط : شهناز سوئد 

عموجان سلام  

بنده از وبلاگ بسیار زیبا و پر محتوای شما دیدن کردم و مطالب عنوان شده برایم بسیار جالب و جذاب بود ضمنا از خواندن خاطراتی که نوشته بودید چشمانم پر از اشک شده که بی اختیار میگویم قربان شما عموی مهربانم برم که اینقدر بزرگوار هستید واقعا بوجود شما عموی عزیز افتخار میکنم که توانائی انجام این کار مهم را داشته اید درود بر شما سایه تان بر سر ما مستدام باد

                گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب    

 

پنجشنبه 22 بهمن 15:27  توسط: زهره متكلم

جناب آقاي شياسي استاد ارحمند

‫درود بر شما حاصل تلاشتان را بار ها خواندم و كار زيبايتان را بارها تحسين كردم لحظاتی را با شادی و زمانی را با غم و اندوه سپری کردم میخواستم خیلی بگویم اما چه كنم كه زبانم قاصر است فقط قاطعانه ميگويم. گاهی یک شخص آنقدر عزیز است که قلبمان هیجگاه او را فراموش نمیکند. گاهي یک نگاه آنقدر مهربان است که جشمانمان هرگز رهایش نمیکنند. گاهی خاطرات آنقدر شيرين و ماندگار است که زمان حریفش نمیشود  ارادت قلبی ما به شما بی شائبه است بپذیزید مستدام و بر قرار باشید

گفتگوي تجاري   

 

يكشنبه 15 مرداد 1391 ساعت: 19:0 توسط: عبدالحمید داداش زاده 

سلام استاد آشنایی با دوستانی همچون شما باعث افتخار همکاران بانک صادرات میباشد. هر چند که در گذشته های دور بانک نبوده ایم اما قدردان زحمات همکاران ارزشمندی همچون شما هستیم و یقین داریم سفره پهنی که ده ها هزار نفر بر سر آن نشسته اند ما حصل زحمات همکاران باز نشسته و پیشکسوتانی همچون شما است که ما را بدعاگوئی شما مشغول داشته است دستان توانای شما را که در تهیه این مجموعه آموزشي كه زحمات زیادی را برای تدوین و گرد آوری آن تقبل نموده اید می بوسیم و افتخار می کنیم که همکار جنابعالی در بانک صادرات هستیم ارادتمند : داداش زاده (همکار اداره کل ارز) 

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

 چهارشنبه 24 اسفند ۱۳۹۰ساعت ۲۰توسط : مریم آمریکا

جناب آقای شیاسی

با عرض سلام و خسته نباشید درود بر شما چندین بار وبلاگ جالب و زیبای خواندنی شما را مطالعه کرده ام  و باید عرض کنم که واقعا در نوع خودش بی نظیر است و مایه بسی مباهات و افتخار است که با شخصیتی مثل شما آشنا هستم و از این وبلاگ پر بار و قشنگ لذت میبرم و درس می آموزم ارادتمند 

   گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

پنجشنبه ۸ اسفند 1390ساعت: 23 توسط: طاهره اميني متكلم کانادا

جناب آقای شیاسی

 با سلام اميدوارم هميشه شاد و سلامت در كنار خانواده بزندگيتان ادامه دهيد از وبلاگ شما ديدن كردم باورم نميشه كه اين مجموعه آموزشي باين قشنگي بدست تواناي شما انجام گرفته باشد من بشما نزديكترين فاميلم بخاطر اين كار جالب و خارق العاده كه انجام داده ايد و در سراسر ايران و دنيا قابل رويت ميباشد افتخار ميكنم به خانواده محترمتان سلام  ميرسانم طاهره اميني 

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

توسط : امیر حسین کبیری قم   

استاد محترم جناب آقای شیاسی 

با سلام از وبلاگ پر محتوايتان دیدن کردم و باید عرض کنم که مطالب عنوان شده از کیفیت عالی برخوردار بوده و از هر نظر قابل تحسین است که واقعا در نوع خودش بی نظیر است واقعا زبان من از توصیف ان قاصر است از این جهت بخود میبالم که با شما استاد بزرگوار آشنا شده ام و به آن افتخار میکنم به امید دیدار آمیر حسین 

   گفتگوي بانكی 

 

  شنبه 5 اردیبهشت1391 ساعت: 18:5توسط : فرناز شیاسی

بابای عزیزم دستان توانایت را می بوسم و قلب رئوفت را می ستایم همان دستانی که ماهرانه این وبلاگ زیبا را خلق کرد و همان قلبی که خالصانه و صبورانه به همه ابراز احترام و وفاداری کرد و بدین گونه منحصر بودنش را به اثبات رساند همیشه قدردان این معرفت در این روزگاران هستیم دخترت فرناز.

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

شنبه 14 مرداد1391 ساعت: 13:24 توسط: پروانه هدایتی

 جناب آقای شیاسی استاد گرانقدر 

با سلام و عرض ادب از خواندن مطالب ارزشمند شما بسیار خوشحال شدم و درس آموختم بنده به عنوان نوه دختری زنده ياد مرحوم حاج حسین متکلم به داشتن چنین فامیل مادری افتخار میکنم که توانسته است این مجموعه اموزشی بسیار زیبا را برای دوستداران علم و هنر تدارک ببیند و باین خوبی در معرض دید همگان در اقصی نقاط ایران و جهان قرار دهد از شما کمال تشکر و سپاس را دارم و سلامتی شما و خانواده محترمتان را از خداوند متعال آرزومندم.

گفتگوي تجاري   

 

جمعه 26 خرداد 1391 ساعت: 19:3 خسرو شاه محمدی ارانی

سلام استاد،خسته نباشید.دست مریزاد به این اراده و شوق و همت بي نظير جنابعالي در این سن و سال كه مایه خجالت من جوان تنبل است همت و پشتكار جنابعالي واقعا ستودني است و درس عبرتي است برای اين حقير كه در زندگي الگوي خود قرار دهم و از تجربيات شما درس بياموزم 

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 دو شنبه ۱۵خرداد1391 ساعت: 11:51 توسط : پیمان شاهسون 

جناب آقای شیاسی 

با سلام و خسته نباشید باتفاق پدر و بقیه اعضای خانواده از وبلاگ پر محتوای شما دبدن کردیم و باید عرض کنم که واقعا برای تهیه آن زحمات زیادی را تقبل نموده اید که قابل تحسین است که حتی در سن باز نشستگی همچنان در امور اموزشی فعال هستید و این مایه بسی افتخار است که در فامیل با چنین شخصیتی که مشوق ما جوانان فامیل در امر آموزش شده اید بخود میبالیم سلامتی شما و خانواده ارجمندتان را از خداوند متعال خواستاریم پیمان شاهسون

 گفتگوي بانكی 

 

یکشنبه 27 فروردین1391 ساعت: 13:13 توسط : نیلوفر یاوری (نوه نجومیان)

سلام جناب اقای شیاسی 

خیلی خیلی ممنونم به خاطر مطالب خوبی که توی وبلاگتون قرار دادین .مخصوصا از مطلب گفت و گوی مريم با خدا خیلی لذت بردم و بهتون افتخار می کنم که این قدر با انرژی و فعال هستین                                            گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب       

 

سه شنبه 22 فروردین1391 ساعت: 23:6 توسط : احسان & ثریا 

سلام عمو شیاسی 

ما امروز موفق شدیم طرح جالب شما را در جمع آوری خاطراتتون را مشاهده کنیم . بسیار ایده جالبی بود که زحمت و تلاش شما را برای زنده نگهداشتن لحظات و خاطرات گذشته نشان می دهد و همچنین این ایده و خلاقیت می تواند به عنوان یک الگو برای ما جوانان کاربرد داشته باشد . من شخصا به داشتن چنین شوهر خاله ای توانا افتخار میکنم و به خود می بالم. واقعا خسته نباشید. وب سایت پست الکترونیک 

  گفتگوي تجاري

 

 معه 18 فروردین1391 ساعت: 21:18 توسط : کاپیتان یحیی محمدی 

سلام جناب شیاسی 

خسته نباشید لذت بردم از این همت حضرتعالی. وب سایت پست الکترونیک

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب    

 

شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 19:42 علی کمالیان 

عمو شیاسی عزیز 

سلام الحق دست مریزاد خسته نباشید لطفا ادامه دهید که شما الگو خواهید شد آفرين بر همت و پشتكار جنابعالي كه مايه بسي افتخار ما فاميل گشته دوستدار شما علی کمالیان                                                     گفتگوي تجاري 

 

  شنبه 27 اسفند 1390 ساعت: 18:53 امیر حسین كماليان 

سلام عمو شیاسی 

وبلاگتان بسیار عالی بود و از خواندن آن بسیار لذت بردم مخصوصا از متون انگلیسی و فال حافظتان.همچنین پیشپایش سال نو را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک میگویم و آرزوی سلامتی و موفقیت شما را از خداوند خواهانم. و من الله توفبق علیکم  

گفتگوي بانكی   

 

يکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت: 17:12 توسط : بهرام زند کانادا

استاد بزرگوار جناب أقاى شياسي

از مطالعه وبلاگ شخصى جنابعالى و همت بي نظيرتان در مكتوب سازى شجره نامه خانوادگى بسيار لذت بردم. محبت هاى شما و خانواده محترم در ياد و خاطرات شيرين گذشته من فراموش نشدنى است. ارزوى سلامتى و همچنين توفيق شما را در هر چه پربار نمودن اين وبلاگ از خداوند متعال خواستارم.

گفتگوي تجاري

 

ماندنی ترین خاطرات برای نویسنده وبلاگ اظهار نظر خوانندگان از این مجموعه آموزشی است

شنبه 17 دی1390 ساعت: 12:39 توسط : سپینود

پدر بزرگ عزیزم  

خیلی خوشحالم که موفق شدم بوبلاگتان دسترسی پیدا کنم و از مطالب عنوان شده مخصوصا زبان آن استفاده نمایم و بخود میبالم که چنین پدر بزرگی توانا در انجام این مجموعه اموزشی را دارم درود بی پایان نثار وجود گرانقدرتان باد دانشجوی مهندسی پروژه. وب سایت پست الکترونیک

گفتگوي تجاري  

 

سه شنبه 13 دی1390 ساعت: 18:30 توسط : امیر شاهسون

دائی جان با سلام و عرض خسته نباشید  

شما همیشه موجب افتخار و سر بلندی فامیل ما شده اید پس از باز دید از وبلاگ ارزشمند و بسیار زیبای شما و مطالعه مطالب عنوان شده آن بیشتر به خود بالیدم که شخصیتی مثل شما را در فامیل داریم از خداوند متعال آرزوی سلامتی و تندرستی برای شما و خانواده ارجمندتان را را دارم واقعا اینهمه زیبایی و معلومات را بشما تبریک میگویم امیر شاهسون

   گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

یکشنبه 4 دی1390 ساعت: 4:10 توسط : فرخ متکلم کانادا  

جناب آقای شیاسی استاد محترم 

از وبلاگتان دیدن کردم مطالبی که عنوان فرموده بودید فوق العاده برایم جالب و جذاب بود مخصوصا متون انگلیسی آن که واقعا در خور ستایش میباشید امیدوارم همیشه سرشار از نیرو و انرژی خارق العاده بوده باشید ضمنا از دیدن عکس قدیمی شما - پدرم - حمید - مجید و خودم بود لذت بردم . همیشه خوش و سلامت باشین. وب سایت پست الکترونیک

 گفتگوي تجاري

 

جمعه 3 دی1390 ساعت: 16:35 توسط : حسین فرقانی اصفهان

جناب آقای شیاسی

با سلام به شما دوست خوب و عزیزم بنده به شما افتخار میکنم که حتی در دوران بازنشستگی از چنین دل جوانی که سر شار از نیرو و توانائی است بر خوردارید انشا’اله خداوند شما را برای خانواده و خانواده را برای شما محفوظ بدارد . آمین یا رب آلمین . متون مطرح شده بسیار جالب و عالی بودند که مورد استفاده قرار گرفتند ارادتمند. فرقانی. وب سایت پست الکترونیک

  گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب

 

 دوشنبه 14 شهریور1390 ساعت: 22:37 توسط : دکتر کبری شیاسی کاشان

سلام آقای شیاسی  

به داشتن چنین دل جوانی بهتون تبریک میگم. وبلاگتون فوق العاده جالب بود بویزه فال حافظ. با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما. پدرم و آقای شجاعی هم سلام می رسانند. وب سایت پست الکترونیک 

    گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

یکشنبه 9 مرداد1390 ساعت: 5:26 توسط : فرزاد شیاسی 

پدر عزیز و بزرگوارم

وجود شما مايه افتخار ماست پاینده و سلامت باشید مطالب ارزشمندی ارائه فرمودید که امیدوارم مورد استفاده نسل حاضر بانکی قرار بگیرد. پاینده و سلامت باشید. وب سایت پست الکترونیک  

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

  سه شنبه 7 تیر 1390 ساعت: 16:49 توسط : حميد رضا محمدي 

جناب اقاي شياسي استاد گرانقدر

از مطالب درج شده کمال استفاده را نمودم افرين و صد احسن به اين حوصله و سليقه و عرق بانك صادراتي شما . يقينا وجود با ارزش شما مايه مباهات و افتخار همكاران بانك صادراتي ميباشد . با ارزوي تندرستي و سلامتي براي حضرتعالي . ( محمدي ) وب سایت پست   

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

  پنجشنبه 2 تیر 1390 ساعت: 13:15 توسط : احمد اشرف 

جناب آقای شیاسی استاد محترم باسلام و تشکر از شما بخاطر انجام این کار بزرگ آموزشی نکات خوب و جالبی را مطرح کرده اید که میتواند مورد استفاده نسل جوان بانکی قرار گیرد. 

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 شنبه 31 اردیبهشت1390 ساعت: 18: ۲۴ توسط: نفیسه داوری 

عموی عزیز و بزرگوارم 

با سلا م و خسته نباشید.چه زیباست که خاطرات کاری و دیالوگهای زندگی را از دل گذشته بیرون کشیدید و مانند همگان بدست فراموشی نسپردید. به امید روزهای پرطراوت . وب سایت پست الکترونیک

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

    یکشنبه 25 اردیبهشت1390 ساعت: ۱ توسط : محمدرضا صالح نمدی

جناب آقای شیاسی استاد محترم 

ایده بسیار جالبی در متون درج شده بکار برده اید. دست مریزاد وب سایت  پست الکترونیک آگهی شما را در مجله فلزات مشاهده كردم     

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب

 

 دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت: 11 توسط : محسن شیاسی اصفهان

جناب آقای شیاسی

با سلام و آرزوی موفقیت برای شما از دیدار وبلاگ زیبای شما خوشحال شدم و از خواندن مطالب زیبای آن استفاده نمودم مخصوصا قسمت خاطرات جنابعالی . بر خود واجب دیدم تا از دوستان دیگر نیز دعوت نمایم تا از وبلاگ شما دیدن فرمایند و از نکات آن استفاده نمایند. بر خود می بالم که با شما به عنوان خویشاوند آشنا هستم . مرحوم پدرم همیشه از شما به نیکی یاد می کرد و ما را تشویق می نمود تا شما را به عنوان الگوی رفتاری خود قرار دهیم. ارادتمند شما محسن شیاسی. وب سایتپست الکترونیک

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 سه شنبه 30 فروردین1390 ساعت: j

جناب اقای شیاسی استاد lمحترم

با تشکر از زحمات حضرتعالی در تدوین و پایه ریزی این مجموعه ارزشمند به واقع جای خرسندی و سر افرازی است که افراد ارزشمندی چون شما به فعالیت های تخصصی اشتغال داشته و نسل امروز را نیز بهره مند می سازند.

 

جمعه 3 خرداد 1392 ساعت: 12/43 توسط: فرهاد ميرزا زاده

 استاد گرامی جناب آقای شیاسی 

شاید کمتر کسی را بتوان همچون مرحوم مهندس مفرح يافت كه ایده های ماوراي عصر خودش را طراحي و اجرا نمايد اما مطمئنا کسانی که راه اورا ادامه داده اند و به نصایح او عمل کرده اند از لحاظ فکر و عمل بسیار به او شبیه و نزدیک هستند و بی شک شما یکی از همان انسانهای پاک و روشنفکری هستید که من بعنوان یکی از کارکنان بانک صادرات ایران به وجود شما افتخار میکنم امیدوارم سایه پر مهر شما بعنوان پدر خانواده و نصایح شما بعنوان همکاری پر تجربه چراغ راه همه ما باشد بهرحال آشنایی با شخصیتی متخصص و دانا برای من مایه بسی مباهات و افتخار بود . ارادتمند شما فرهاد میرزا زاده . بوشهر .ساحل خلیج همیشه فارس

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

 سلام، آقاي شياسي

 از صحبتهاي مريم و خدا در خواب بسیار لذت بردم و پشتکار شما را در ترجمه اين مطالب تحسین می کنم ، امیدوارم مطالبتون الگویی باشد برای جوانهاي امروزه . موفق و پايدار باشید. وب سایت ایمیل

            گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

      جمعه 20 اردیبهشت1392 ساعت: 15:11 توسط: سعیده داوری

سلام عمو شیاسی جان

از وبلاگ فوق العاده زیباي شما ديدن نمودم و از مطالبي كه عنوان نموده ايد بسيار لذت بردم. سلامتي و سعادت شما را از درگاه ايزد متعال خواستارم و هميشه در مورد سلامتي شما دعا میکنم كه در كمال سلامت و صحت بوده باشيد و  خداوند هرگز از شما انسان نيكو و خير چشم بر ندارد امين شاد و سالم باشید

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 سه شنبه 10 بهمن ساعت:10:10  توسط: مريم شياسي 

سلام آقاي شياسي عزيز 

جاي بسي مباهات و افتخار است كه بشما انسان سخت كوش و جستجوگر تبريك عرض نمايم بخاطر اينهمه شور و علاقه اي كه بپاي اين وبلاگ زيباي" بانك صادراتي" گذاشته ايد كه در سراسر ايران و اقصي نقاط جهان قابل دسترس و رويت ميباشد بهمين مناسبت ميخواستم با كسب اجازه از جنابعالي اين چند جمله شيرين و فراموش نشدني را بعنوان هديه تقديم حضورتان نمايم تا هميشه سر لوحه كار خود قرار داده. اينكه بزرگان عقيده دارند خنده بر هر درد بي درماني دواست بي حكمت نبوده چون خنده بر زيبائي لبهاي انسان ميافزايد و مصداق "بخنده چون گل بصورت باغبان بخنده چون طفل به پستان مادر " حقيقت پيدا ميكند و توصيه مينمايم انسان بايد در زندگي بخندد و شاد باشد و ديگران را بخنداند و شادمان نگهدارد زيرا وقتي جمعي بشادي هم ميخندند فرشته عشق تبسم ميكند و اين اشك شور آخر جشمان پر نفوذ آدمي را بي فروغ خواهد نمود" از تلاشي كه در گرد آوري اين مجموعه زيباي آموزشي بعمل آورده ايد تشكر و قدرداني مينمايم منهم مثل شما به زبان انگليسي علاقمند ميباشم اميد است بتوانم از اين مجموعه آموزشي زيباي شما درسي بياموزم بخانواده محترمتان سلام بنده را ابلاغ فرمائيد از شما دعوت مينمايم سايت بنده را ملاحظه فرماييئد و نظرتون را بمن اعلام فرمايئد با تشكر قربان شما مريم شياسي

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

ادامه نوشته

وبلاگ بانك صادراتي تدريس زبان تخصصي: بانكي و تجاري و ساير

مدير عامل محترم بانك صادرات ايران در هفته نامه سپهر شماره 934 ص 12 اينترانت
در بين پيشكسوتان بانك پيشكسوتي است كه با ساير هم سن و سالهاي خود تفاوت بسيار دارد و بروز است
اينترانت
سعديا مرد نكو نام نميرد هرگز     مرده آنست كه نامش به نكوئي نبرند 
  مردن آن نيست كه در خاك زمين دفن شوم           مردن آنست كه از خاطر تو يا خاطره ها محو شوم           عجب رسمي رسم زمونه آدماش ميرندو از آنها فقط خاطره هاشونه كه بجا ميمونه 

 دانلود فايل زنده ياد مرحوم مهندس محمد علي مفرح 

بنیانگذار: بانك صادرات ايران

پاور پوينت با كليد F5 ديده شود

 يكي از جلوه های ماندگار بانکی است که در طول خدمت صادقانه 23 ساله خود این بانک را بیکی از گسترده ترین شبکه های بانکی در اقصی نقاط ایران و جهان ارتقا داده است و ادامه دهندگان راه او كه همواره از رهراوان راه او بوده اند با گامهای موثری که برداشته اند اين بانك را به يكي از پر شبكه ترين بانكهاي الكترونيكي كشور تبديل نموده اند. از مرحوم مهندس مفرح و مدیریت او خیلی گفته شده و از شور و علاقه همکاران و مشتریان قدیمی به ایشان می توان دریافت که تا چه اندازه مدیریت و شخصیت او محبوب و مقبول اطرافیان و کارکنان اوليه ایشان بوده لذا یاد آن عزيزاني كه شمع وجودشان ديگر پر تو بخش محفل ما نيست و تحمل فقدانشان براي هميشه موجب تالم قلوب ماست ولي ياد و خاطره هاشان همواره در دلها زنده و جاويدان است چند خطی نوشتم تا همگی برای او از خداوند منان طلب آمرزش و مغفرت نمائيم روحش قرین رحمت بیکران الهی و يادش همواره گرامي باد 
           
  استعفا نامه زنده ياد شادروان مرحوم مهندس مفرح
هيئت مديره محترم بانك صادرات ايران  
بازگشت بنامه اي كه در جواب نامه مورخه هفتم خرداد سال جاري اينجانب مرقوم داشته ايد زحمت افزا ميگردد بهترين پاداشي كه از زحمات نا قابل خود ميبرم اين است كه بانك صادرات ايران را پا بر جا و رو به پيشرفت ميبينم و از ياد آوري خاطره هاي روزگاران همكاري با همقطاران صميمانه شاد ميشوم چون فعاليتي ندارم و احتياج به تحرك زياد نيست از قبول اتومبيل مغذورم و در باره حق خدمتي كه مرقوم فرموده ايد مادام العمر پرداخت خواهد شد خواهشمند است حسابي تحت عنوان "حساب مدد كاري" در بانك افتتاح و آن وجوه را مرتبا علاوه بر هر وجهي كه در زمان خدمت باينجانب تعلق گرفته را به آن حساب واريز فرمايئداين حساب براي ياري رساندن به شاغلان و يا بازنشستگان و يا از كار افتادگان و ياخانواده آنان است.
                                                                                                      محمد علي مفرح
                                                            
زندگينامه زنده ياد مهندس محمدعلی مفرح
 در سال ۱۲۹۴ در تهران متولد شد. دوران ابتدائی و متوسطه را در تهران گذراند. در اواسط دوره متوسطه به اصرار  پدرش مدتی ترک تحصیل کرد و در املاک پدر ( قریه یاغچی‌آباد در جنوب تهران ) به کشاورزی و دامداری مشغول شد و به همین دلیل گرفتن دیپلم او به تاخیر افتاد. بعد از دیپلم در اواسط سالهای 1320 برای ادامه تحصیل به هنرسرای عالی دانشگاه علم و صنعت در رشته ماشينهاي نساجي ادامه تحصيل داده و بعد از دانشکده افسری و پايان خدمت نظام وظيفه و جدائی از پدر در وزارت دارائی مشغول خدمت گرديد و ضمن كار روزانه به کارهای اجتماعی ديگري از قبيل کارهای اجتماعي و کانون‌ کار آموزی و اجرای طرح طبقه جیره‌ بندی ميپرداخت
 بانکداری
 در سال ۱۳۲۸ مهندس مفرح با تعدادی از همكاران بانک بازرگانی ایران و جمعی از همياران و دوستان باقی ماندهٔ در گروه کار خود در آبان سال ۱۳۳۱ بانک صادرات و معادن ایران را
با سرمایه 20.000.000 ريال دو میلیون تومان بصورت نيمه پرداخت و بقيه بصورت تعهدي و فقط 35000 ريال (سه هزار پانصد تومان) وجه نقد آنهم قرضی طبقه دوم ساختماني را در تکیه دولت جنب بانک ملی ایران شعبه بازار با 13 نفر پرسنل (شعبه بازار 1 فعلي) بانك صادرات و معادن ايران را افتتاح و تاسيس نمودند
مفرح از آقای ادوارد ژوزف که در آن زمان از کارشناسان خبره و خوشنام بانكي بود برای مدیریت عامل بانک دعوت نمود ادوارد ژوزف حدود دو سال مدیر عامل بانک صادرات و معادن ایران بود
سپس مهندس مفرح كه بسيار جوان بود بعنوان مدیر عامل از طرف هيئت مديره انتخاب و تا اواخر سال۱۳۵۶بمدت 23 سال در این سمت باقی ماند و در همین سال از سمت خود کناره گیری کرد و در خراد ۱۳۵۷ بطور کلی از بانک استعفاء داد. فعاليت افتتاح و بازگشائي شعبات زياد در مدت مدیریت مهندس مفرح بانك صادرات ايران زبانزد خاص و عام گرديده بود 
 
از يك شعبه در سال ۱۳۳۱ به 500 شعبه
در سال ۱۳۴۰ به 3000 شعبه
در سال ۱۳۵۰ به 3500 شعبه
در سال۱۳۵7 افزايش پيدا كرد

تعداد شعب خارج از کشور:حدود ۶۰ شعبه که بیشتر آنها در کشورهای حاشیه خلیج فارس ( دوبي شارجه ابوذبي فجيره و بقيه شيخ نشينهاي امارات متحده عرب و كشورهاي اروپائي آلمان ، فرانسه ، انگلستان، يونان، لبنان، مصر، و آمریکا ایجاد گرديد

در سال ۱۹۷۵ میلادی بانک صادرات ایران در ردیف یکی از صد بانک برتر جهان معرفي گرديد
.اوایل سال‌ 1340 تمامی سهام بانک بین کارمندان توزيع و تقسیم شد.

در اواخر۱۳۵۶ تعداد پرونده‌های اعتباری بانک به ۸۵۰ میلیون فقره می‌رسید.

سرمايه اين بانک در حال حاضر بالغ بر 57/5 هزار میلیارد ریال است
 3099 شعیه قعال در كشور 20 شعبه 3 دفتر سرپرستي 2 بانك مستقل 2 بانك مشترك در خارج از كشور و بقيه در سراسر كشور عزيزمان بفعاليت مشغول است كه باعث افتخار كاركنان بانك ميباشد

زندگی شخصی مهندس مفرح

 در اواسط دههٔ ۲۰ با خانم مهین‌ بانو حاج‌ سید حسن‌ تهرانی ازدواج کرد. او پنج فرزند داشت دو دختر و سه پسر به اسامی: شهین، ابوالقاسم، شهناز، منصور و ( ناصر در سال ۱۳۷۰ بعلت عارضه قلبی در گذشت) و در جوار پدر بخاك سپرده شده است
درگذشت مهندس مفرح در صبح روز جمعه ۲۲ مهرماه ۱۳۶۲ بر اثر یک سکته قلبی درگذشت و در بهشت زهرای تهران به خاکسپرده شد روحش شاد و همواره يادش گرامي باد

اينجانب قربانعلي شياسي بازنشسته بانك صادرات ايران نويسنده وبلاگ: بانك صادراتي
مفتخرم با آشنائی بزبان و کامپيوتر موفق گشته ام اين پروژه آموزشي را كه بهترين روش يادگيري زبان تخصصي با موضوعات مختلف است را جهت تشويق و افزايش مهارتهاي داوطلبان علاقمند خود را در غالب
                را از طريق اينترنت كه در ميان جوانان هواداران زيادي پيدا كرده است را تهيه و تنظيم نمايم و بطور مجاني در اختيار آنها قرار داده كه فقط با كليك بروي هر يك از گزينه ها عناو ین مطالب وبلاگ فعال گشته و در دسترس علاقمندان آن در سراسر ايران و جهان قرار ميگيرد. هدف از راه اندازي اين مجموعه آموزشي اين است كه براي ياد گيري زبان بايد قوائد كلي  فراگیری كه عبارتست فعال نمودن چهار قسمت از اعضاي بدن بشرح ذيل
                               چشم مطلب را ببيند زبان با صداي بلند تلفظ نمايد     
                           گوش آنها را بشنود                              
                                       و مغز بخاطر سپارد و ضبط نمايد

و هر لغت و جمله اي را جداگانه با استفاده از قوانين طبيعي خود و رعايت ساير گزينه هاي مختلف ديگر كه در آن تعبيه گرديده در توانائي هاي درك مطلب موثر خواهد بودو بدون شك كمتر كسي براي يادگيري زبان بدون استفاده از اين سيستم موفق ميگردد زبان خود را تقويت نمايد لذا با راه اندازي اين برنامه بمنظور دست يابي كليه كاركنان علاقمند بانكها مخصوصا شعبات ارزي در امور بين الملل و ساير سازمانها و موسسات مالي و همچنين دانش آموزان و دانشجويان زبان در اقصي نقاط ايران و جهان بكار گيري آنها توصيه ميگردد در وبلاگ: کارکنان بانک صادرات ایران اين وبلاگ آموزشي تحت عنوان بانك صادراتي در اکثر بانکهای کشور و شعبات تابعه آنها از طريق لینک پيوند هاي روزانه اي كه در سايت خود قرار داده شيوه مديريتي زنده ياد مهندس مفرح را در طول 23 سال خدمت صادقانه آن فقيد سعيد آشنا ساخته و سخنان گوهر بار و دعاي خيري كه خطاب به كار كنان بانك فرموده اناند: در  معرض ديد همگان قرار ميگيرد :

  از تلاش چندين ساله شما كاركنان شريف در توسعه اين موسسه بزرگ و عظيم تشكر و قدرداني مينمايم در حقيقت سرمايه واقعي بانك ما صداقت، صميميت، ايمان و رفتار شايسته اي است كه بر اثر عملكرد صحيح شما در اذهان عمومي پديد آمده است و بر آنيم تا با اتفاق واتحاد از اين ميراث گرانبها حراست نمائيم.فرصت را غنيمت شمرده سلامتي و نيكبختي شما عزيزان و خانواده iهاي محترم را از درگاه خداوند بزرگ مسئلت مينمايم.
                                                                            محمد علي مفرح

I sincerely appreciated years of your efforts for developing this huge organization  In fact, our real bank's asset is your faith, honest, and corrected proper behavior which has been established in the mind of everybody We altogether try to keep our precious possession steadily in our unit under your support May I take the opportunity and wish you accompanied with your family health and happiness                                 
 نجواي دعاي خير بنيانگذار بانك صادرات ايرانبار الهي: براي كسانيكه ميخواهند بكشور و جامعه و توسعه سازمان بزرگ وعظيم خود خدمت كنند زره اي فولادين بپوشان تا از شر بد خواهان درامان بمانند و قدرت لايتناهي به آنها عنايت فرما تا در انجام وظايف محوله سربلند باشند و عقل و درايتي زايل نا پذير بديشان عطا فرما تا در شرايط سخت بهترين تصميمات را بگيرند   
مديران عامل بانكهاي دولتي و خصوصي دست پرورده وي كه هم اكنون در راس كار ميباشند عبارتند از:
 
نامه نگاري

November 23, 19…

Dear Mr. Khayat

Have you ever had to write a reminder letter? We find ourselves in that position now. You have been sending your monthly installments to us promptly for almost a year. However we fin find that your Jameson Auto Dealer‘s car payment of US$215.00 for September 1, and October 1, have not as yet arrived here.

Perhaps your overdue payments are already on their way to us. If this is the case, please overlook this letter. On the other hand, in the event that, some difficulty has arisen, let us know. Perhaps we can offer some helpful suggestions.

Won’t let us hear from you soon Mr. Khayat

Yours faithfully

Bank’s Manager

 

حضور محترم آقاي خياط

آيا تا كنون وادار به نوشتن يك نامه يادرآوري شدهايد؟ پس وضعيت فعلي ما را درك نمائيد، طي يكسال كذشته اقساط بدهي ماهيانه شما مرتبا وصول شده است، اما متوجه شديم پرداختهاي شما در ماههاي اكتبر و نوامبرهركدام بمبلغ 215 دلار هنوز بدست ما نرسيده است احتمالا قبل از اين نسبت به پرداختهاي ديون معوقه اقدام نموده ايد، دراينصورت خواهشمنديم به در خواست ما ترتيپ اثر داده شود و در صورتي كه مشكلي پيش آمده باطلاع ما برسانيد تا شايد بتوانيم پيشنهادات موثرتري ارائه نمائيمخوهشمديم هرچه سريعتر تماس حاصل نمايئد آقاي خياط  

                  .                                                                با تقديم احترام 

رئيس بانك

5

5th October, 19…….

Congratulation

Dear Mr. Ali

I have just learned that you have been appointed Reginald Manager for the Mideast.

Looking back on your activities so far, I know that your enthusiasm and experience are the very qualities that are needed for this position.

I wish you every success in managing the affair of the branch.

My colleagues join me in sending you our warmest congratulation

With kindest regards,

Yours

حضور محترم آقاي علي

بنده اخيرا متوجه شدم شما را براي احراز پست مديريت منطقه خاورميانه درنظر گرفته اند با مراجعه به سوابق شما كه حاكي از فعاليتهاي شما در زمينه كاري انجام گرفته است نشان دهنده تجربيات و شايستگي احراز اين مقام بوده كه باعث اين موفقيت گرديده است آرزومند هر چه بيشتر موفقيت شما در اين زمينه ميباشم

بنده باتفاق سايرهمكاران گرمترين تبريكات صميمانه خود را بشما تقديم ميداريم

با تقديم بهترين احترامات

 6

A BUSINESS INTERVIEW

I should like to speak with Mr. Grey, if he is not engaged

Secretary; Have you had an appointment?

No, but here is my card. If you’ll be kind enough to take it in. I am quite sure he will see me. He is on the phone just now.

Would you mind waiting a few minutes?

Come this way, please

Good morning Mr. Brown takes a seat, please

What can I do for you?

Well, as a matter of fact, I have a proposition to put before you.

I think you know my firm Messrs Mackmiland Co. Ltd of South of Australia

Oh yes, I know the name very well.

But I had never the pleasure of doing any business with you

No. Well my company has a big distributing business.

With branches all over Australia and New Zealand.

We want to get into touch with a good shipping firm in London such as yours. The Idea being that you should act as our agent and

Handle all our business on this side

And what about terms of payment and the other essential conditions?

Well, we propose to allow you a 2% and a half commission on all business transacted, No doubt we shall come to an understanding on that point. You would have to attend to the shipment of all goods and arrange for the prices to include CIF or in some cases FOB. We are accustomed to paying by bills at three months. What do you think about it?

Well, I think some arrangements would suit us very well, but I can’t enter into an agreement or make a definite design without discussing the matter with my partner I ‘ll just give him a ring. Will you get me Central 5510 please?

Hullo is that you Mr. John? I say I have just had a promising proposition to put before me and I should like to have a chat with you about it. Can you come round to the office straight away, what’s that? I can’t hear you very well would you please speak a little louder I can’t hear you very well, Oh.you will be round in about half an hour Good.

7

حضور محترم آقاي ...........

از انتخاب سمت ذيحسابي كارخانه ميدلز بورگ كه در روز نامه تايمز امروز بچاپ رسيده بود بسيار خوشحالم مدارك مورد نياز كه عبارتند از شايستگي - تجربيات كاري و تحصيلاتي ام ميباشند را بهمراه اين ورقه خدمتتان ارسال مينمايم و جون درآگهي شما از ميزان حقوق دريافتي اشاره اي نشده بود بنظرم بايد توجه شما را باين موضوع جلب نمايم كه چنانچه ميزان حقوق پيشنهادي ساليانه اين پست سازماني اين سمت كمتر 1000 پوند باشد نخواهم پذيرفت و بسيار خوشحال خواهم شد براي مصاحبه بكارخانه شما مراجعه نمايم البته موجب مسرت خواهد بود چنانچه حد اقل سه روز زود تر براي مصاحبه اطلاع حاصل نمايم                                                  

9

حضور محترم آقاي طوماس

نامه شما مورد بررسي دقيق بنده قرار گرفته و با در خواست شما با اعطاي مبلغ 1000 پوند تا تاريخ اول اگست موافقت گرديده است و موضوع حائز اهميت اينستكه هيچگونه تغييري در وضعيت فعلي نيست ممكن است اظهار محبت فرمائيد و و از وثيقه ايكه در نامه خود ذكر كرده ايد بنده را با خبر سازيد و اين تا زمانيكه حساب شما بدهكار باشد در اختيار ما باقي خواه ماند وضمنا بهره متعلقه بميزان شس و نيم در صد بطور روزانه محاسبه و باصل آن اضافه خواهد شد. اميدوارم شما تعهد پرداخت بدهي معوقه را تا اول آگست بما اعلام نمائيد ما يقين داريم اين اعتبار موجب پيشرفت امور مالي شما در آينده خواهد                                                                        

15

حضور محترم آقاي رافائل

جان اسميت نامي است كه بهتر بياد مياوريد كجا همديگر را ملاثات كرده باشيم در واقع عروسي دخترتان سال گذشته بود و ديويد شوهرشان يكي از دوستان بسيار صميمي بنده بوده در حقيقت ما همكلاسي بوده ايم كه من بخاطر موقعيت شغلي از لندن آمدم من و شما صحبت هاي زيادي با هم داشتم و من موقعيت شغلي خود را كه روزنامه نگارم براي شما تعريف كردم و شما گفته بوديد چنانچه تصميم من از ماندن در اينجا عوض شود با شما تماس بگيرم من در آن موقع  همه سعي ام ماندن در لندن بود ولي هم اكنون من تصميم عوض شده وهم اكنون بسيار مايلم به سر زمين مادري ام باز گردم و در آنجا كار كنم ولي مشكلم اينستكه كه من مدتها از آنجا دور بوده ام در حقيقت از سال ( 1956) و تماس خيلي كمي با دوربان داشته ام و بهمين مناسبت است كه براي شما نامه مينويسم و موجب سپاسگزاري از شما ميشوم   چنانچه بنده را باشخاصي معرفي كنيد كه بتوانند بنده را در اين زمينه كمك نمايند ولي خواهش ميكنم زياد خودتان را راجع باين موضوع زياد بزحمت نياندازيد  بدينوسيله سلام گرم خود را بشما و همسرتان اعلام ميدارم

 

جان عزيز

البته كه شما را فراموش لكرده ام من فورا از امضائيكه در زير نامه تان كرده بوديد شما را بخاطر آوردم و تصادفي من و همسرم راجع بشما روز گذشته داشتيم صحبت ميكرديم هفته گذشته من و دوستم كه صاحب امتياز مجله هفتگي دوربان بود با هم نهار صرف ميكرديم كه او بسيار نگران بنظر ميرسيد چونكه يكي از خبرنگاران تاپ خود را از دست داده بود و تاكنون موفق به پيدا كردن كسي براي جايگزيني او پيدا نكرده بود بمحض اينكه نامه شما را دريافت داشتم با او تلفني صحبت كردم او داوطلبي را ميخواهد كه بومي اينجا باشد و داراي اطلاعات وسيعي راجع باينجا داشته باشد و ممكن است با شما تلفني تماس بگيرد

24

توصيه نامه

حضور محترم مسئول مربوطه

بدينوسيله اعلام ميداريم كه دوشيزه .........طي سه سال گذشته درقسمت صادرات اين شركت مشغول بكار بوده است نامبرده هموار درصدد توسعه توانائي هاي شغلي خود بوده و دوره هاي شبانه كلاسهاي انگليسي و مهارتهاي منشي گري شركت كرده و سال گذشته بعنوان منشي ويژه مدير بخش صادرات اسن شركت منصوب گرديده است اوغالبا نامه نگاريهاي زبان انگليسي و اسپانيائي را مستقيما انجام ميدهد وهمچنين مسئول بر گزاري جلسات در امور فروش و تهيه جزئيات و گزارشات آنها بوده است دوشيزه......... با توانائي هاي خود هنگام لزوم هرگونه مسئوليتي را تقبل نموده و نيز وظايف مترجمي شركت را در ارتباط با مراجعين انگليسي زبان بعهده داشته است او در صدد انصراف از ادامه همكاري با اين شركت را بعلت ازدواجي كه در پيش دارد داشته و با اجازه ايشان شركت ما همكاريهاي ارزشمند ايشان را مورد قدرداني قرار داده و توصيه هاي صميمانه را نيزارائه مينمايد

 


       
آقاي دكتر ولی اله سيف : رئيس كل بانك مركزي ايران
 اقاي دكتر له گاني رئيس هيئت مديره و مدير عامل بانك صادرات ايران 
  

عناوين مطالب وبلاگ: بانك صادراتي
گفتگوي بانكی 
گفتگوي تجاري

آشنائی بزبان انگلیسی باعث انتقال بنده از آبادان به تهران در سال 1341 شد   

بازگشت به صفحه نخست وبلاگ 

توجه

حقوق مادی و معنوی این وبلاگ به قربانعلي شياسي تعلق دارد ، و استفاده از مطالب آن در امور پژوهشی و مقالات علمی و نیز درج در جراید و رسانه ها با ذکر منبع بلا مانع می باشد. ولی استفاده از مطالب این سایت در وبلاگها و سایت هایی که جنبه تبلیغاتی دارد حتی با ذکر منبع، ممنوع می باشد.

بازگشت به صفحه نخست

ادامه نوشته

ماندنی ترین خاطرات برای نویسنده وبلاگ اظهار نظر خوانندگان است  به صفحه نخست

 

 

ماندنی ترین خاطرات برای نویسنده وبلاگ اظهار نظر خوانندگان از اين مجموعه آموزشي  است

جمعه 27 تيرماه 1394 توسط: حاج حسن عابدي
سلام علیکم جناب استاد شیاسی عزیز خسته نباشید خدا قوت از مطالب زیبای وبلاگ شما بهره بردیم و دست شما درد نکنه از این همه همت
اقای شیاسی ما همشرريها بشما افتخار میکنیم و به خود میبالیم به داشتن دوست خوبی مثل شما افتخار میکنیم . ارادتمند عابدي مدير عامل شركت اطمينان روز

چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت: 13:26

توسط:مسعود شرع الاسلام

جناب آقاي  شیاسی

 باسلام مجموعه خاطرات شما را خواندم و لذت بردم.. باور بفرمایید خیلی دلم برای شما تنگ شده.. یادش بخیر قدیم خیلی رفت و امدمان بیشتر بود.. مرحوم پدرم به شما و خانواده محترمتان بسیار علاقه مند بود... هرگز خاطرات خوب قدیم با شما را فراموش نمی کنم...

 وب سایت   ایمیل

       

بانک صادراتي

 

دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت: 14:20

توسط:علیرضا محمدی

سلام آقای شیاسی
خیلی از آشنایی با شما خوشحال شدم
مطالب وبلاگتون بسیار عالی بود به خصوص از جنبه آموزشی
شما افتخار همه همشهری ها هستید

 وب سایت   ایمیل

       

بانک صادراتي

 

چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت: 2:48

توسط:داود- استرالیا

جناب آقای شیاسی
با سلام
بسیار از محتوا و مطالب ارائه شده در این وبلاگ لذت بردم. مطالب مطرح شده بسیار جالب و کاربردی می باشند.
با آرزوی موفقیت و سلامتی
به امید دیدار

 وب سایت   ایمیل

 

 

سه شنبه 15 مرداد 1392 ساعت: 21:47 توسط: بانو

 

 آقای شیاسی

درود برشما 

شما الگوی همه ما کارمندان بانک صادرات هستین بخاطر اين كار زيبائي كه انجام داده ايد 

بوجود شما افتخار ميكنيم زنده ، شاد و همیشه تندرست باشید 

روح و روان مهندس مفرح همیشه شاد بادو ياد و خاطره ايشان همواره گرامي باد

 

 

 

سه شنبه 25 تير 1392 ساعت:13/47          توسط: مجيد افشاري ملقب به علي حجار

سلام و عرض ادب خدمت دایی بزرگوار و عزیز

 

از دیدن این وبلاگ خیلی خوشحال شدم واقعا به خیلی از چیزهایی که نمیدانستم پی بردم خیلی خوشحالم که تونستم این مطالب قشنگو بخونم دست گلتون درد نکنه واقعا شاهکاره در ضمن ازتون تشکر میکنم نسبت به نظر لطفی که به پدر و مادر بنده دارید و در این وبلاگ ب اثر گذاشتی انشاءا... خوب و خوش و سلامت باشید

وب سایت   ایمیل                گفتگو با اقوام سببی و یاد آوری خاطرات گذشته

 

 

 

 

سه شنبه 4 تير 1392 ساعت :10:15                توسط : مرتضي شياسي

جناب آقای شیاسی 

باسلام و آرزوی توفیق بیشتري برای هر چه پر بار نمودن وبلاگ آموزشي كه براي تدوين آن زحمات زيادي را تقبل نموده ايد و باين پشتكار جنابعالي در اين سن و سال آفرين ميگويم و درود ميفرستم   
با مروری كه امروز به مطالب جذاب و جالب مندرج در وبلاگ شما داشتم آنها را بسیار جالب و آموزنده ديدم امیدوارم که بتوانیم شمه ای از این مطالب ارشادی و آموزنده را آویزه گوش خود قرار داده باشم، انشاءاله 
همچنين همواره موفقيت جنابعالي را در هر چه بار نمودن اين وبلاگ آموزشي زيبا كه در بين جوانان طرفداران و مشتاقان زيادي را پيدا نموده است را از خداوند متعال خواستارم 

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

                            سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت :11        توسط: احسان داوري                                                                                                                                                            

عمو شياسي
 
با سلام مجدد بشما برای دومين بار است كه موفق شده ام از وبلاگ پر بار و زيباي شما ديدن کنم واقعا مایه ی افتخار همه ما فاميل هستین که از این توانایی و تخصص بالا در امور ترجمه برخوردارید آرزو داشتم شرایطی فراهم ميگرديد تا در این زمینه بيشتر از اطلاعات شما بهره ميبردم امیدوارم سایه ی پر مهر و محبت شما همچنان بر سر همه ی ما ها مستدام و بر قرار باد. 

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

                                جمعه 3 خرداد 1392 ساعت: 12/43 توسط: فرهاد ميرزا زاده

 استاد گرامی جناب آقای شیاسی 

شاید کمتر کسی را بتوان همچون مرحوم مهندس مفرح يافت كه ایده های ماوراي عصر خودش را طراحي و اجرا نمايد اما مطمئنا کسانی که راه اورا ادامه داده اند و به نصایح او عمل کرده اند از لحاظ فکر و عمل بسیار به او شبیه و نزدیک هستند و بی شک شما یکی از همان انسانهای پاک و روشنفکری هستید که من بعنوان یکی از کارکنان بانک صادرات ایران به وجود شما افتخار میکنم امیدوارم سایه پر مهر شما بعنوان پدر خانواده و نصایح شما بعنوان همکاری پر تجربه چراغ راه همه ما باشد بهرحال آشنایی با شخصیتی متخصص و دانا برای من مایه بسی مباهات و افتخار بود . ارادتمند شما فرهاد میرزا زاده . بوشهر .ساحل خلیج همیشه فارس                                                                                     گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

                   

 

                         دوشنبه 30 اردیبهشت1392 ساعت: 21:9 توسط: مصطفی شیاسی

 

 سلام جناب آقای شیاسی

 از مشاهده وبلاگ باين قشنگي و پر بار بسيار لذت بردم. اميدوارم هميشه سر شار از نيروي خارق العاده باشيد كه خداوند بشما اعطا نموده است. وب سایت ایمیل

گفتگوي بانكی  

 

 

    

 جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت: 15:20 توسط: خاله اکرم

 سلام، آقاي شياسي

 از صحبتهاي مريم و خدا در خواب بسیار لذت بردم و پشتکار شما را در ترجمه اين مطالب تحسین می کنم ، امیدوارم مطالبتون الگویی باشد برای جوانهاي امروزه . موفق و پايدار باشید. وب سایت ایمیل

                                 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

     جمعه 20 اردیبهشت1392 ساعت: 15:11 توسط: سعیده داوری

سلام عمو شیاسی جان

از وبلاگ فوق العاده زیباي شما ديدن نمودم و از مطالبي كه عنوان نموده ايد بسيار لذت بردم. سلامتي و سعادت شما را از درگاه ايزد متعال خواستارم و هميشه در مورد سلامتي شما دعا میکنم كه در كمال سلامت و صحت بوده باشيد و  خداوند هرگز از شما انسان نيكو و خير چشم بر ندارد امين شاد و سالم باشید وب سایت 

   گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

پنجشنبه 22 بهمن 15:27  توسط: زهره متكلم

جناب آقاي شياسي استاد ارحمند

‫درود بر شما حاصل تلاشتان را بار ها خواندم و كار زيبايتان را بارها تحسين كردم لحظاتی را با شادی و زمانی را با غم و اندوه سپری کردم میخواستم خیلی بگویم اما چه كنم كه زبانم قاصر است فقط قاطعانه ميگويم. گاهی یک شخص آنقدر عزیز است که قلبمان هیجگاه او را فراموش نمیکند. گاهي یک نگاه آنقدر مهربان است که جشمانمان هرگز رهایش نمیکنند. گاهی خاطرات آنقدر شيرين و ماندگار است که زمان حریفش نمیشود  ارادت قلبی ما به شما بی شائبه است بپذیزید مستدام و بر قرار باشید

توجه بازدید کنندگان محترم را : به تک تک گزینه های آموزشی در صفحه نخست را جلب مينمايم.

 

 

 

  سه شنبه 10 بهمن ساعت:10:10  توسط: مريم شياسي 

سلام آقاي شياسي عزيز 

جاي بسي مباهات و افتخار است كه بشما انسان سخت كوش و جستجوگر تبريك عرض نمايم بخاطر اينهمه شور و علاقه اي كه بپاي اين وبلاگ زيباي" بانك صادراتي" گذاشته ايد كه در سراسر ايران و اقصي نقاط جهان قابل دسترس و رويت ميباشد بهمين مناسبت ميخواستم با كسب اجازه از جنابعالي اين چند جمله شيرين و فراموش نشدني را بعنوان هديه تقديم حضورتان نمايم تا هميشه سر لوحه كار خود قرار داده. اينكه بزرگان عقيده دارند خنده بر هر درد بي درماني دواست بي حكمت نبوده چون خنده بر زيبائي لبهاي انسان ميافزايد و مصداق "بخنده چون گل بصورت باغبان بخنده چون طفل به پستان مادر " حقيقت پيدا ميكند و توصيه مينمايم انسان بايد در زندگي بخندد و شاد باشد و ديگران را بخنداند و شادمان نگهدارد زيرا وقتي جمعي بشادي هم ميخندند فرشته عشق تبسم ميكند و اين اشك شور آخر جشمان پر نفوذ آدمي را بي فروغ خواهد نمود" از تلاشي كه در گرد آوري اين مجموعه زيباي آموزشي بعمل آورده ايد تشكر و قدرداني مينمايم منهم مثل شما به زبان انگليسي علاقمند ميباشم اميد است بتوانم از اين مجموعه آموزشي زيباي شما درسي بياموزم بخانواده محترمتان سلام بنده را ابلاغ فرمائيد از شما دعوت مينمايم سايت بنده را ملاحظه فرماييئد و نظرتون را بمن اعلام فرمايئد با تشكر قربان شما مريم شياسي

 توجه بازدید کنندگان محترم را : به تک تک گزینه های آموزشی در صفحه نخست را جلب مينمايم

 

 

 

يكشنبه 15 مرداد 1391 ساعت: 19:0 توسط: عبدالحمید داداش زاده 

سلام استاد

آشنایی با دوستانی همچون شما باعث افتخار همکاران بانک صادرات میباشد. هر چند که در گذشته های دور بانک نبوده ایم اما قدردان زحمات همکاران ارزشمندی همچون شما هستیم و یقین داریم سفره پهنی که ده ها هزار نفر بر سر آن نشسته اند ما حصل زحمات همکاران باز نشسته و پیشکسوتانی همچون شما است که ما را بدعاگوئی شما مشغول داشته است دستان توانای شما را که در تهیه این مجموعه آموزشي كه زحمات زیادی را برای تدوین و گرد آوری آن تقبل نموده اید می بوسیم و افتخار می کنیم که همکار جنابعالی در بانک صادرات هستیم ارادتمند : داداش زاده (همکار اداره کل ارز) وب سایت پست الکترونیک 

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

شنبه 14 مرداد1391 ساعت: 13:24 توسط: پروانه هدایتی

 جناب آقای شیاسی استاد گرانقدر 

با سلام و عرض ادب از خواندن مطالب ارزشمند شما بسیار خوشحال شدم و درس آموختم بنده به عنوان نوه دختری زنده ياد مرحوم حاج حسین متکلم به داشتن چنین فامیل مادری افتخار میکنم که توانسته است این مجموعه اموزشی بسیار زیبا را برای دوستداران علم و هنر تدارک ببیند و باین خوبی در معرض دید همگان در اقصی نقاط ایران و جهان قرار دهد از شما کمال تشکر و سپاس را دارم و سلامتی شما و خانواده محترمتان را از خداوند متعال آرزومندم. وب سایت پست الکترونیک

گفتگو با اقوام سببی و یاد آوری خاطرات گذشته

 

 

 

یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت: 18:52 توسط: اسماعیل شیاسی

سلام عموی عزیز و بزرگوار 

مطـالب گرانقدر وبلاگ شما را خواندم آنچه نگاشته بودید شامل یک زندگی عاطفی آست که در فامیل بزرگ شیاسی وجود داشته و دارد که قابل ستایش و تقدیر است امیدوارم شما و خانواده محترم در هر کجای ایران که هستید شاد و خوشبخت باشید. وب سایت پست الکترونیک 

گفتگو با اقوام سببی و یاد آوری خاطرات گذشته

 

 

 

جمعه 26 خرداد 1391 ساعت: 19:3 خسرو شاه محمدی ارانی

سلام استاد 

خسته نباشید.دست مریزاد به این اراده و شوق و همت بي نظير جنابعالي در این سن و سال كه مایه خجالت من جوان تنبل است همت و پشتكار جنابعالي واقعا ستودني است و درس عبرتي است برای اين حقير كه در زندگي الگوي خود قرار دهم و از تجربيات شما درس بياموزم 

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

دو شنبه ۱۵خرداد1391 ساعت: 11:51 توسط : پیمان شاهسون 

جناب آقای شیاسی 

با سلام و خسته نباشید باتفاق پدر و بقیه اعضای خانواده از وبلاگ پر محتوای شما دبدن کردیم و باید عرض کنم که واقعا برای تهیه آن زحمات زیادی را تقبل نموده اید که قابل تحسین است که حتی در سن باز نشستگی همچنان در امور اموزشی فعال هستید و این مایه بسی افتخار است که در فامیل با چنین شخصیتی که مشوق ما جوانان فامیل در امر آموزش شده اید بخود میبالیم سلامتی شما و خانواده ارجمندتان را از خداوند متعال خواستاریم پیمان شاهسونوب سایت پست الکترونیک      زنده یاد شادروان مرحوم مهندس محمد علی مفرح 

 

 

 

یکشنبه ۱۴ خرداد 1391 ساعت: ۲۰:۳۰ توسط : شهناز سوئد 

عموجان سلام  

بنده از وبلاگ بسیار زیبا و پر محتوای شما دیدن کردم و مطالب عنوان شده برایم بسیار جالب و جذاب بود ضمنا از خواندن خاطراتی که نوشته بودید چشمانم پر از اشک شده که بی اختیار میگویم قربان شما عموی مهربانم برم که اینقدر بزرگوار هستید واقعا بوجود شما عموی عزیز افتخار میکنم که توانائی انجام این کار مهم را داشته اید درود بر شما سایه تان بر سر ما مستدام باد

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

 

سه شنبه 5 اردیبهشت1391 ساعت: 18:5توسط : فرناز شیاسی

بابای عزیزم 

دستان توانایت را می بوسم و قلب رئوفت را می ستایم همان دستانی که ماهرانه این وبلاگ زیبا را خلق کرد و همان قلبی که خالصانه و صبورانه به همه ابراز احترام و وفاداری کرد و بدین گونه منحصر بودنش را به اثبات رساند همیشه قدردان این معرفت در این روزگاران هستیم دخترت فرناز. وب سایت پست الکترونیک:

یادمان مرحوم مهندس مفرح مدیر عامل - موسس و بنیانگذار بانک صادرات ايران

 

 

 

یکشنبه 27 فروردین1391 ساعت: 13:13 توسط : نیلوفر یاوری (نوه نجومیان)

سلام جناب اقای شیاسی 

خیلی خیلی ممنونم به خاطر مطالب خوبی که توی وبلاگتون قرار دادین .مخصوصا از مطلب گفت و گوی مريم با خدا خیلی لذت بردم و بهتون افتخار می کنم که این قدر با انرژی و فعال هستین. وب سایت پست الکترونیک                                                    گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب  

 

 

 

يكشنبه 3 اردیبهشت1391 ساعت: 18:18 توسط : مهندس طباطبائی

 جناب اقای شیاسی استاد ارجمند

با سلام  از سایت بسیار جالب شما دیدن نمودم و به شما تبریک میگویم به خاطر مطالب خوبی که در وبلاگتون قرار داده اید همه چیز جالب و لذت بخش بود و بهتون افتخار می کنم , که در این سن موفق شده اید این مجموعه اموزشی را در معرض دید همگان قرار دهید و کلیه مشتاقان به فرا گیری زبان تخصصی را از نعمت وجودتان بهره مند سازید خداوند عمر طولانی همراه با عزت و سلامتی بشما عطا فرمایند. وب سایت پست الکترونیک

گفتگوي بانكی

 

 

سه شنبه 22 فروردین1391 ساعت: 23:6 توسط : احسان & ثریا 

سلام عمو شیاسی 

ما امروز موفق شدیم طرح جالب شما را در جمع آوری خاطراتتون را مشاهده کنیم . بسیار ایده جالبی بود که زحمت و تلاش شما را برای زنده نگهداشتن لحظات و خاطرات گذشته نشان می دهد و همچنین این ایده و خلاقیت می تواند به عنوان یک الگو برای ما جوانان کاربرد داشته باشد . من شخصا به داشتن چنین شوهر خاله ای توانا افتخار میکنم و به خود می بالم. واقعا خسته نباشید. وب سایت پست الکترونیک 

ماندنی ترین خاطرات برای نویسنده وبلاگ اظهار نظر خوانندگان از این مجموعه آموزشی است

 

 

 

جمعه 18 فروردین1391 ساعت: 21:18 توسط : کاپیتان یحیی محمدی 

سلام جناب شیاسی 

خسته نباشید لذت بردم از این همت حضرتعالی. وب سایت پست الکترونیک

گفتگوي بانكی 

 

 

 

شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 19:42 علی کمالیان 

عمو شیاسی عزیز 

سلام الحق دست مریزاد خسته نباشید لطفا ادامه دهید که شما الگو خواهید شد آفرين بر همت و پشتكار جنابعالي كه مايه بسي افتخار ما فاميل گشته دوستدار شما علی کمالیان                                                                                      گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

 شنبه 27 اسفند 1390 ساعت: 18:53 امیر حسین كماليان 

سلام عمو شیاسی 

وبلاگتان بسیار عالی بود و از خواندن آن بسیار لذت بردم مخصوصا از متون انگلیسی و فال حافظتان.همچنین پیشپایش سال نو را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک میگویم و آرزوی سلامتی و موفقیت شما را از خداوند خواهانم. و من الله توفبق علیکم  

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

يکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت: 17:12 توسط : بهرام زند کانادا

استاد بزرگوار جناب أقاى شياسي

از مطالعه وبلاگ شخصى جنابعالى و همت بي نظيرتان در مكتوب سازى شجره نامه خانوادگى بسيار لذت بردم. محبت هاى شما و خانواده محترم در ياد و خاطرات شيرين گذشته من فراموش نشدنى است. ارزوى سلامتى و همچنين توفيق شما را در هر چه پربار نمودن اين وبلاگ از خداوند متعال خواستارم. وب سایت پست الکترونیکي 

ماندنی ترین خاطرات برای نویسنده وبلاگ اظهار نظر خوانندگان از این مجموعه آموزشی است

 

 

 

چهارشنبه 24 اسفند1390 ساعت: 10:13 توسط : حمیدرضا شایگانی

 جناب آقای شیاسی

با سلام  و عرض معذرت بالاخره موفق بدیدن سایت زیبای شما شدم و از خواندن آن لذت بردم مخصوصا از متون آموزشی زبان اختصاصی آن امیدوارم سال نو بر شما و همه همکاران بانک صادراتی مبارک باشه ؛ ارادتمند شایگانی وب سایت پست الکترونیک        صحت تعبیر خواب خانم ها

 

 

 

شنبه 17 دی1390 ساعت: 12:39 توسط : سپینود

پدر بزرگ عزیزم  

خیلی خوشحالم که موفق شدم بوبلاگتان دسترسی پیدا کنم و از مطالب عنوان شده مخصوصا زبان آن استفاده نمایم و بخود میبالم که چنین پدر بزرگی توانا در انجام این مجموعه اموزشی را دارم درود بی پایان نثار وجود گرانقدرتان باد دانشجوی مهندسی پروژه. وب سایت پست الکترونیک

 شرايط مهاجرت به كانادا داشتن تسلط به زبان  

 

 

سه شنبه 13 دی1390 ساعت: 18:30 توسط : امیر شاهسون

دائی جان با سلام و عرض خسته نباشید  

شما همیشه موجب افتخار و سر بلندی فامیل ما شده اید پس از باز دید از وبلاگ ارزشمند و بسیار زیبای شما و مطالعه مطالب عنوان شده آن بیشتر به خود بالیدم که شخصیتی مثل شما را در فامیل داریم از خداوند متعال آرزوی سلامتی و تندرستی برای شما و خانواده ارجمندتان را را دارم واقعا اینهمه زیبایی و معلومات را بشما تبریک میگویم امیر شاهسون. وب سایت پست الکترونیک

گفتگوي بانكی  

 

 

 

یکشنبه 4 دی1390 ساعت: 4:10 توسط : فرخ متکلم کانادا  

جناب آقای شیاسی استاد محترم 

از وبلاگتان دیدن کردم مطالبی که عنوان فرموده بودید فوق العاده برایم جالب و جذاب بود مخصوصا متون انگلیسی آن که واقعا در خور ستایش میباشید امیدوارم همیشه سرشار از نیرو و انرژی خارق العاده بوده باشید ضمنا از دیدن عکس قدیمی شما - پدرم - حمید - مجید و خودم بود لذت بردم . همیشه خوش و سلامت باشین. وب سایت پست الکترونیک

 اگر كسي دچار سكته شد قبل از رساندن به بيمارستان اين اعمال انجام شود

 

 

 

جمعه 3 دی1390 ساعت: 16:35 توسط : حسین فرقانی اصفهان

جناب آقای شیاسی

با سلام به شما دوست خوب و عزیزم بنده به شما افتخار میکنم که حتی در دوران بازنشستگی از چنین دل جوانی که سر شار از نیرو و توانائی است بر خوردارید انشا’اله خداوند شما را برای خانواده و خانواده را برای شما محفوظ بدارد . آمین یا رب آلمین . متون مطرح شده بسیار جالب و عالی بودند که مورد استفاده قرار گرفتند ارادتمند. فرقانی. وب سایت پست الکترونیک

 اگر كسي دچار سكته شد قبل از رساندن به بيمارستان اين اعمال انجام شود

 

 

دوشنبه 14 شهریور1390 ساعت: 22:37 توسط : دکتر کبری شیاسی کاشان

سلام آقای شیاسی  

به داشتن چنین دل جوانی بهتون تبریک میگم. وبلاگتون فوق العاده جالب بود بویزه فال حافظ. با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما. پدرم و آقای شجاعی هم سلام می رسانند. وب سایت پست الکترونیک 

شرايط مهاجرت به كانادا داشتن تسلط به زبان  

 

 

 

یکشنبه 9 مرداد1390 ساعت: 5:26 توسط : فرزاد شیاسی 

پدر عزیز و بزرگوارم

وجود شما مايه افتخار ماست پاینده و سلامت باشید مطالب ارزشمندی ارائه فرمودید که امیدوارم مورد استفاده نسل حاضر بانکی قرار بگیرد. پاینده و سلامت باشید. وب سایت پست الکترونیک  

پدر خود پرداز بانکها (دستگاه ATM) در سن 84 سالگي در انگليس درگذشت 

 

 

 

دوشنبه 3 مرداد1390 ساعت: 1:49 توسط :ب - افشاری 

سلام دایی جان

امیدوارم هر جا که هستی شاد و سلامت باشی. وبلاگ خوبی دارین من که واقعا با خوندن این همه مطالب زیبا و مفید لذت میبرم مخصوصا از مطالب انگلیسی که نوشتین و میخوام که به کارتون ادامه بدین .دوستتون دارم . شاد باشین. وب سایت پست الکترونیک 

اگر كسي دچار سكته شد قبل از رساندن به بيمارستان اين اعمال انجام شود

 

 

شنبه 29 تیر1390 ساعت: 14:45 توسط : سارا شیاسی 

سلام بابایی 

امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید من هم به داشتن پدر بزرگی مثل شما افتخار میکنم . وب سایت پست الکترونیک                    

شرايط مهاجرت به كانادا داشتن تسلط به زبان  

 

 

 

چهارشنبه 22 تیر1390 ساعت: 12:22 توسط : ابوطالبی

سلام آقای شیاسی 

به داشتن چنین دل جوانی بهتون تبریک میگم. خیلی مسرورم از اینکه باب آشناییت ما فراهم شد.البته اگه لایق باشم. خودمو در جایگاهی نمی بینم که در مورد وبلاگتون اظهار نظر کنم. فقط می تونم بگم وبلاگتون فوق العاده جالب بود با آرزوی سلامتی برای شما. وب سایت پست الکترونیک 

شرايط مهاجرت به كانادا داشتن تسلط به زبان   

 

 

7 خرداد 1390 ساعت: 16:57 توسط : علیرضا داوری 

عموی عزیزم 

سلام توانایی شما رو در راه اندازی این وبلاگ تحسین میکنم. واقعا در نوع خودش کم نظیره امیدوارم در پیشبرد اهداف وبلاگتون روز به روز موفق تر باشید.علیرضا. وب سایت پست الکترونیک 

 

                    آشنائی بزبان انگلیسی باعث انتقال بنده از آبادان به تهران در سال 1341 شد 

 

 

 

 

چهارشنبه 24 اسفند ۱۳۹۰ساعت ۲۰توسط : مریم آمریکا

جناب آقای شیاسی

با عرض سلام و خسته نباشید درود بر شما چندین بار وبلاگ جالب و زیبای خواندنی شما را مطالعه کرده ام  و باید عرض کنم که واقعا در نوع خودش بی نظیر است و مایه بسی مباهات و افتخار است که با شخصیتی مثل شما آشنا هستم و از این وبلاگ پر بار و قشنگ لذت میبرم و درس می آموزم ارادتمند مریم. وب سایت پست الکترونیک                          گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

 

پنجشنبه ۸ اسفند 1390ساعت: 23 توسط: طاهره اميني متكلم کانادا

جناب آقای شیاسی

 با سلام اميدوارم هميشه شاد و سلامت در كنار خانواده بزندگيتان ادامه دهيد از وبلاگ شما ديدن كردم باورم نميشه كه اين مجموعه آموزشي باين قشنگي بدست تواناي شما انجام گرفته باشد من بشما نزديكترين فاميلم بخاطر اين كار جالب و خارق العاده كه انجام داده ايد و در سراسر ايران و دنيا قابل رويت ميباشد افتخار ميكنم به خانواده محترمتان سلام  ميرسانم طاهره اميني 

                         آشنائی بزبان انگلیسی باعث انتقال بنده از آبادان به تهران در سال 1341 شد 

 

 

 

 

توسط : امیر حسین کبیری قم 

استاد محترم جناب آقای شیاسی 

با سلام از وبلاگ پر محتوايتان دیدن کردم و باید عرض کنم که مطالب عنوان شده از کیفیت عالی برخوردار بوده و از هر نظر قابل تحسین است که واقعا در نوع خودش بی نظیر است واقعا زبان من از توصیف ان قاصر است از این جهت بخود میبالم که با شما استاد بزرگوار آشنا شده ام و به آن افتخار میکنم به امید دیدار آمیر حسین 

وب سایت پست الکترونیک           

شرايط مهاجرت به كانادا داشتن تسلط به زبان ق 

 

 

 

دوشنبه 14 شهریور1390 ساعت: 16 توسط: حمید رضا کمالیان

استاد بزرگوار جناب آقاي شیاسی 

با سلام از اینکه نتوانسته ام در فرصتهای قبلی در مورد وبلاگ خوب و با ارزش شما اظها نظر نمايم ضمن ابراز شرمندگی و عذر خواهي به امید دیدار بسیار زود و تشکر از وبلاگ پر محتوای و بسیار جالب شما مخصوصا لينكى كه براى فال حافظ گذاشته ايد استفاده كردم و بهره بردم، با سليقه است ضمنا شب خوبى رو در خدمتتون سپرى كرديم، بايد از حاج حسين آقاى كماليان هم تقدير كرد كه يه همچين برنامه اى رو براى دور هم جمع شدن و ديدار بستگان گرامى تدارك مي بينند. از راهنمايى شما در مورد اين وبلاگ نيز سپاسگزارم كه حاوى نكات آموزنده اى هم در باب مراودات مالى و هم زبان انگليسى مي باشد، ضمن اينكه از بازخوانى خاطراتتون هم به كفايت حظ بردم. با احترام و ارادت،حميدرضا كماليان 

                         آشنائی بزبان انگلیسی باعث انتقال بنده از آبادان به تهران در سال 1341 شد 

 

 

 

پنجشنبه 16 تیر 1390 ساعت: 2:44 توسط : رضا شياسي 

سلام آقای شیاسی باعث افتخار بنده که با شما اشنا بشم. و از اینکه اهنگ من و گوش کردید و نظر دادید خیلی ممنونم. با ارزوی سلامتیی و موفقیت برای شما استاد ارجمند. وب سایت پست الکترونیک 

 

 

 

سه شنبه 7 تیر 1390 ساعت: 16:49 توسط : حميد رضا محمدي 

جناب اقاي شياسي استاد گرانقدر

از مطالب درج شده کمال استفاده را نمودم افرين و صد احسن به اين حوصله و سليقه و عرق بانك صادراتي شما . يقينا وجود با ارزش شما مايه مباهات و افتخار همكاران بانك صادراتي ميباشد . با ارزوي تندرستي و سلامتي براي حضرتعالي . ( محمدي ) وب سایت پست   

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

پنجشنبه 2 تیر 1390 ساعت: 13:15 توسط : احمد اشرف 

جناب آقای شیاسی استاد محترم باسلام و تشکر از شما بخاطر انجام این کار بزرگ آموزشی نکات خوب و جالبی را مطرح کرده اید که میتواند مورد استفاده نسل جوان بانکی قرار گیرد. وب سایت پست الکترونیک  

حضور محترم مسئول مربوطه  

 

 

 

شنبه 14 خرداد1390 ساعت: 18:34 توسط :Mr Mersava

جناب آقای شیاسی همکار عزیز 

روز خوشی را برایتان آرزو میکنم وبلاگ خوبی و جالبی دارید‘بنده بیشتر مطالب وبلاگتان را خواندم و از بیشتر خاطراتتون درس گرفتم و میگیرم ممنون میشم اگر وبلاگ بنده را نیز در بلاگتان اد کنید"  بنگاه اقتصادی در منظر بانک صادرات ایران. وب سایت پست     

 گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

شنبه 31 اردیبهشت1390 ساعت: 18: ۲۴ توسط: نفیسه داوری 

عموی عزیز و بزرگوارم 

با سلا م و خسته نباشید.چه زیباست که خاطرات کاری و دیالوگهای زندگی را از دل گذشته بیرون کشیدید و مانند همگان بدست فراموشی نسپردید. به امید روزهای پرطراوت . وب سایت پست الکترونیک

 

آشنائی بزبان انگلیسی باعث انتقال بنده از آبادان به تهران در سال 1341 شد 

 

 

 

 

یکشنبه 25 اردیبهشت1390 ساعت: ۱ توسط : محمدرضا صالح نمدی

جناب آقای شیاسی استاد محترم 

ایده بسیار جالبی در متون درج شده بکار برده اید. دست مریزاد وب سایت  پست الکترونیک آگهی شما را در مجله فلزات مشاهده كردم     

گفتگوی مریم با خدای تبارک و تعالی در خواب 

 

 

دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت: 11 توسط : محسن شیاسی اصفهان

جناب آقای شیاسی

با سلام و آرزوی موفقیت برای شما از دیدار وبلاگ زیبای شما خوشحال شدم و از خواندن مطالب زیبای آن استفاده نمودم مخصوصا قسمت خاطرات جنابعالی . بر خود واجب دیدم تا از دوستان دیگر نیز دعوت نمایم تا از وبلاگ شما دیدن فرمایند و از نکات آن استفاده نمایند. بر خود می بالم که با شما به عنوان خویشاوند آشنا هستم . مرحوم پدرم همیشه از شما به نیکی یاد می کرد و ما را تشویق می نمود تا شما را به عنوان الگوی رفتاری خود قرار دهیم. ارادتمند شما محسن شیاسی. وب سایتپست الکترونیک

استعفای یکی از جلوه های ماندگار و ابر مرد بانکی زنده یاد شادروان مهندس محمدعلی مفرح

 

 

 

سه شنبه 30 فروردین1390 ساعت: 12:5 توسط : فرشته مقدسی

جناب اقای شیاسی استاد محترم

با تشکر از زحمات حضرتعالی در تدوین و پایه ریزی این مجموعه ارزشمند به واقع جای خرسندی و سر افرازی است که افراد ارزشمندی چون شما به فعالیت های تخصصی اشتغال داشته و نسل امروز را نیز بهره مند می سازند. وب سای   

پدر خود پرداز بانکها (دستگاه ATM) در سن 84 سالگي در انگليس درگذشت  

صفحه نخست وبلاگ اصلي

ادامه نوشته

گفتگو با اقوام سببی و یاد آوری خاطرات گذشته

 درسال 1336موفق باخذ دیپلم طبیعی از دبیرستان ابن سینا در شهرستان آبادان شدم که باتفاق آقای فتحعلی نصرتی دوست و همکلاسی دوران دبیرستانی خود برای روشن شدن وضعیت سربازی عازم تهران شدیم در آنزمان دیپلمه ها را برای اعزام بخدمت سربازی قرعه کشی میکردند پس از چند روز اقامت درمنزل پسر عمویم ابراهیم شجاعی ( فرزند زنده ياد شادروان مصطفي شجاعي يكي از افراد سر شناس و خير ساكن اصفهان با حسن شهرت بسيار در بين اهالي اران - رضوانشهر فعلی) و داماد زنده یاد شادروان (مهندس حسین ایوبی مدیر کل نقشه برداری شرکت نفت آبادان و پدر زنده یاد شادروان (هوشنگ ايوبي همسر مريم و زهرا شجاعی دختر عمو ها و همسر برادرم حسين شياسي که بتازگی دانشکده افسری را بپایان رسانده و بدرجه ستوان دومی نائل گردیده بود در تهران مقدمات کار شرکت در قرعه کشی را فراهم میکردیم، سپس بمحل حوزه قرعه کشی درخیابان سپه اول خیابان قوام السلطنه 30 تیر کنونی مراجعه نمودیم هنگامیکه نوبت به دوستم رسید و قرعه را کشید از خدمت سربازی معاف گردید و بنده که پشت سر او بودم و قرعه را بر داشتم سرباز شناخته شدم که از همان جا پس از انجام معاینات پزشکی به دانشگاه نظامی سلطنت آباد اول خیابان دولت پاسداران جدید اعزام شدم نا گفته نماند که در آنزمان مدت خدمت مقدس سربازی دیپلمه ها 18ماه بود که 9 ماه دوره دانشجوئی که سه ماه اول آن مقدماتی در دانشگاه نظامی و 6 ماه بقیه را در رسته های مختلف انتخابی که بنده رسته توپخانه در فرح آباد اصفهان دوره دانشجوئی خود را انتخاب نمودم که پس از پایان دوره 9 ماهه دانشجوئی به اخذ درجه افسری ستوان دیدبان در رسته توپخانه با حقوق ماهیانه 5800 ریال مفتخر گشتم و محل خدمتم لشکر 7 توپخانه کرمانشاه تعین گردید، که پس از گذراندن یک مرخصی کوتاه مدت در آبادان با لباس افسری به محل خدمت خود مراجعه و خود را به لشکر 7 کرمانشاه معرفی نمودم و عنوان شغلی بنده معاون آتشبار گروهان 8 در پادگان لشکر 7 کرمانشاه تعین و مشغول به خدمت گردیدم  

روزهای سردی را در کرمانشاه میگذراندم در اولین شب پست افسر نگهبانی بنده در نیمه های شب ناگاه متوجه حضور سرهنگ هوشیار معاون فرمانده توپخانه لشکر 7 کرمانشاه که اغلب برای سرکشی و بازدید در پادگان حضور پیدا میکرد شدم که از طریق شیپور افسر نگهبان را احضار نموده و بنده نزد ایشان رفتم و پس از ادای احترام دستور دادند به دژبانی اطلاع دهم کلیه افسران توپخانه ظرف مدت یکساعت در پادگان حضور پیدا کنند که بلا فاصله این دستور از طریق دژبانی به آنها ابلاغ گردید و کلیه افسران ظرف کمتر از یکساعت در پادگان حضور پیدا کرده بودند که نامه محرمانه فرمانده پادگان لشکر 7 به آنها ابلاغ گردید

متن نامه فرماندهی بشرح ذیل اعلام گردید 

بنا بدستور فرماندهی لشکر 7 به گردان 7 توپخانه و سایر ارگانهای وابسته ماموریت جنگی محول گردیده است و کلیه افسران حاضر در پادگان از دستور مطلع گردیدند و آنرا بمرحله اجرا در آوردند. چون بنده بچه خوزستان يعني جنوب آبادان بودم و جزء گردان 8 توپخانه بودم داوطلبانه جای خود را با آقای منوچهر برجیان هم دوره دانشجوئی خود که اصفهانی بود و از شنیدن نام جنگ خود را باخته بود، تعویض نمودم نا گفته نماند چون آقای برجیان جزء اعضای دسته ارکستر اجرا کننده فلوت در مراسم صحبگاهی پادگان بودند و وجود ایشان در پادگان الزامی بود بلافاصله با تعویض بنده فورا موافقت گردید و همان شبانه مقدمات جابجائی تجهیزات جنگی گردان 7 توپخانه اعزامی به خرمشهر فراهم شد و کلیه ادوات جنگی از قبیل تانک و توپ و سایر ادوات وابسته از طریق کامیونهای ریو ارتشی به شهر درود واقع دراستان مرکزی انتقال داده شد و در واگنهای قطار جای گرفتند و روانه خرمشهر درمنطقه پل نو (شلمچه) مرز ایران و عراق در سال 1338 که عبدالکریم قاسم رئیس جمهور کودتاگر وقت عراق که به تازگی حکومت سلطنتی عراق را سرنگون کرده و ملک فیصل پادشاه جوان و نوری سعید نخست وزیر عراق را باسارت گرفته و با کشاندن آنها از طریق ماشین درشهرهای عراق بقتل رسانده بود به بهانه ادعای مالکیت اروند رود ( شط العرب) به ایران اولتیماتم جنگ داده و قصد حمله به کشور عزیزمان ایران را درسر میپروراند که در منطقه جنگی مستقر گشته و پس از موضع گیری درپشت جبهه خاکریزی شده های در نظر گرفته کشور در پل نو شلمچه آماده شلیک توپ به خاک دشمن شده بودیم بالاخره عبدالکریم قاسم رئیس جمهور کودتاگر عراق طرف مدعی جنگ پس از مطلع شدن از دلاوریهای ایرانی ها بدون رد و بدل شدن شلیک گلوله ای که ظرف مدت ۵ الی ۶ ماهی که در منطقه مستقر بودیم بطول کشیده بود.مجبور به پذیرش حل مشکلات پیش آمده بر سر میز مذاکره میگردد و درحقیقت پایان چنگ را اعلام مینمایند، که گردان توپخانه اعزامی کرمانشاه موقتا مدتی در پادگان نیروی دریائی امیرآباد آبادان مستقر و سپس به اهواز انتقال داده شدیم و از آنجا به اردوگاه ( برف آباد ) چند کیلومتری بین قصرشیرین و شاه آباد غرب (اسلام آباد) جهت رفع خستگی و استراحت جنگی انتقال داده شدیم ازهمان جا خاتمه خدمت سربازی به بنده ابلاغ گردید و هنگام مراجعه از اسلام آباد (شاه آباد)غرب به کرمانشاه که از طریق کامیون ریو ارتشی صورت گرفته بود در بین راه برای من و همقطار دیگرم ستوان نعیمی که اهل بروجرد بود و او هم خدمتش خاتمه یافته بود و برای رفتن به شهر محل خدمت خود در جلوی کامیون ریو ارتشی سمت شاگرد نشسته بود من بین او  و  راننده قرار داشتم که ناگاه در پیچ و خم های راه صعب العبور و کوهستانی شاه آباد غرب بعلت خواب آلودگی راننده کنترل کامیون از دست او خارج گشته و کامیون بسمت شاگرد منحرف و چپ گردید به بنده و راننده آسیب جدی وارد نشد ولی به ستوان نعیمی که سمت شاگرد نشسته بود صدماتی وارد گردید که مقدمات اعزام او به بیمارستان کرمانشاه فراهم گردید و او به بیمارستان کرمانشاه انتقال داده شد ولی چون وضع سلامتی او وخیم گزارش شده بود و فرماندهی پادگان به او علاقه زیادی داشت مقدمات حمل او را به بیمارستان تهران از طریق هلی کوپتر فراهم گردانید که متاسفانه بعلت ضربه مغزی شدید وارده در راه رسیدن به بیمارستان تهران فوت مینماید واقعا جای بسی شگفتی و تعجب است که  درطی ماموریت جنگی هیچگونه صدمه ای به او وارد نشده ولی پس از پایان خدمت مقدس سربازی که با شوق و ذوق درانتظار رساندن خبر این ماموریت افتخار آمیز و فراموش نشدنی به دوستان و آشنایان خود مخصوصا به والدین که درانتظار رسیدن فرزند دلبندشان روز شماری میکردند این واقعه اسفناک باید اتفاق بیفتد و اجل مهلت ندهد تا دل پدر و مادر سالخورده خود را با رساندن این خبر افتخار آمیز ماموریت جنگی خوشحال و شادی آنها را صد چندان کند ولی صد افسوس که آنها را درسوگ از دست دادن فرزند دلبندشان نشاند غم انگیزتر آنکه که این خانواده مسن و سالخورده همین تک فرزند که جوان خوش قیافه ای بود و در امور مالی لشکر 7 کرمانشاه خدمت مقدس سربازی خود را میگذراند و قرار بر این بوده که بمحض رسیدن به بروجرد مقدمات عروسی او را که قبلا تدارک دیده بودند بمرحله اجرا گذارند که شنیدن این موضوع واقعا غیرقابل تحمل و یاد آوری آن برای همه کسانیکه آن جوان برومند با رسته مالی که هر ماهه برای پرداخت حقوق ما افسران جوان می آمد و ما را شاد میکرد، غیر قابل تحمل و فراموش نشدنی است بهر حال بنده با غم و اندوه فراوانی بعلت از دست دادن دوست و همقطار نظامی خود به شهر خود یعنی آبادان برگشتم و پس از چند روزی که دربهت و حیرت این واقعه اسفناک فراموش نشدنی دست و پنجه نرم میکردم و کاملا غوطه ور بودم آگهی استخدام شرکت نفت آبادان توجه بنده را بخود جلب نمود که با ثبت نام مشغول گذراندن کنکور ورودی در دانشکده شرکت نفت آبادان معروف به تکنیکال اسکول شده بودم که نام بنده درفهرست قبول شدگان اعلام گردیده بود ولی هنگام گرفتن نتیجه نهائی متوجه شدم بنده را بعلت 15 روز اضافه سن رد کرده اند هر کاری از دستم برمی آمد انجام دادم ولی متاسفانه موفق به اخذ نتیجه نهائی نشده بهر حال شاید تقدیر این بوده است که بنده دچار جنگ زدگی نشوم چون قبلا در این مورد دین خود را راجع به جنگ ادا کرده بودم

چون مقیم شهرستان آبادان بودم با توصیه یکی از دوستان که او نیز در بانک صادرات مشغول بکار بود درنیمه دوم دیماه 13۳9 دربانک صادرات و معادن ایران شعیه زند با کد 6 در زمان ریاست آقای اسداله قاضی الحسینی استخدام شده

                           پس از ابلاغ حکم کارگزینی و رسمی شدن کارمند بانک در آبادان

بفکر ازدواج و تشکیل خانواده افتادم خانم برادرم بمن گفت در همسایگی ما خانواده با اصالتی زندگی میکنند که من با آن خانواده آشنا و رفت و آمد دارم و مادرش بسیار خانم خونگرم و مهربانی است دختر 17 ساله ای دارند که من از ایشان خیلی خوشم میآید و پیشنهاد میکنم برای خواستگاری بمنزل ایشان برویم، باتفاق مادرم و ایشان بدیدار آن خانواده که در همسایگی ما بودند رفتیم که پس از پذیرائی گرمی که از ما بعمل آوردند همانطور که در اینگونه موارد مرسوم است دختری با در دست داشتن سینی لیوان شربت وارد اطاق پذیرائی شد که یک لحظه با دیدن او مهرش بدلم نشست چون دختری بود با وقار و زیبا، من که مدتی بعلت گذراندن خدمت سربازی از محل دور بودم و کمتر در محله در رفت و آمد بودم هیچوقت ایشان که درهمسایگی ما سکونت داشتند را ندیده بودم یک لحظه تصور نمودم این همان کسی است که در جستجوی او برای انتخاب همسری با وی بوده ام لذا موافقت خود را جهت انجام مراسم عقد اعلام نمودم مادر ایشان چون برادرش آقای احمد متکلم در تهران کارمند بانک سپه بوده و بوضعیت کارمندان بانک آشنائی داشت بی نهایت مایل به انجام این وصلت بودند ولی پدرشان زیر بار نرفته و اظهار داشته بودند چون ما بقدر کافی از این خانواده شناسائی نداریم بهانه آورده و خواستار مهلت بیشتری جهت تحقیقات در باره بنده گردیده بودند خلاصه چون مادرشان علاقمند به سرگرفتن این وصلت بودند برای جلب رضایت پدرش متوسل به عموی دختر آقای احمد کمالیان صاحب بنگاه مسافربری میهن نورد آبادان معروف به کمالی که دارای وجهه اجتماعی فراوانی در بین افراد سرشناس آبادان بودند شده و مرتب جهت کسب رضایت برادرش یعنی پدر دختر بخانه ایشان در رفت و آمد بود یک روز هنگامیکه در باجه بانک مشغول کار بوده و مشتریان زیادی در پشت باجه منتظر نوبت بودند متوجه آقائی بهمراه دوست شان که بعدا متوجه نامشان شدم ( آقای مرتضی کمالیان ) در جلوی باجه شدم که بپاس احترام کلاهش را از سر برداشته و با نهایت ادب و احترام رو بمن کرد و گفت آقا معذرت میخواهم، آقای شیاسی کدام یک از این کارمندان بانک میباشند؟ بنده که فورا متوجه قضیه تحقیق شدم با نهایت ادب و احترام به ایشان عرض کردم جه فرمایشی داشتید بنده در خدمت شما هستم ایشان که متوجه شناسائی بنده در مورد تحقیق شده بودند فورا موضوع را عوض کرده و گفتند یکی از دوستانم بنام آقای حاج صدرالدینی سفارش کرده اند بیایم خدمت شما حسابی نزد بانک شما افتتاح نمایم اتفاقا فردی را که نام میبردند همان ضامن بنده برای استخدام در بانک دوست برادرم بودند که پس از افتتاح حساب چون رئیس شعبه آقای قاضی الحسینی را هم میشناختند از ایشان هم تحقیقاتی بعمل آورده بودند که ایشان هم مرا مورد تائید قرارداده بودند که به برادرش گفته بود ایشان از حسن اخلاق حسنه ای برخوردارند و بسیار جوان برازنده ای میباشد خلاصه با پا در میانی و سفارش عموی ایشان و تصادفا تشابه اسمی نام فتح اله برادرم با نام پدرشان مرحوم حاج میرزا فتح اله فرزند حاج محمد کمال معروف درخت پیر در قم رضایت ایشان هم در مورد این وصلت جلب گردید 

مراسم عقد ۲۷ / 6 / 1340 در منزل ویلائی زنده یاد شادروان حاج احمد کمالیان معروف به ( کمالی ) عموی خانم واقع در لین 13 احمد آباد مقابل باوارده جنوبی تکنیکال اسکول ( دانشکده نفت آبادان مجاور منزل آقای مرعشی یکی از تجار معروف آبادان برگزار گردید زنده یاد مالک و صاحب امتیاز بنگاه مسافربری میهن نورد شعبه آبادان چون شخص با نفوذ و سر شناسی در آن شهر بودند همه دوستان خود را که دارای مقامات کشوری و لشکری بودند با خانواده هایشان را با مساعدت و کمک مشاور جوان و همه کاره خود آقای محمود کمالیان که در دبیرستان رازی آبادان دوره پایانی تحصیلات خود را میگذراند و از طریق ایشان که با اکثر فرزندان کارمندان عالیرتبه شرکت نفت و تجار آبادان که در آن دبیرستان به تحصیل مشغول بودند آشنائی داشتند از مدعوینی که روسای سازمانهای نامبرده ذیل بودند دعوت بعمل آورده بودند روسای: شرکت نفت - بانک ملی - بانک صادرات -  شهربانی - گمرک - شهردار أبادن  یادمان: زنده یاد دکتر روحانی رئیس اداره کشاورزی آبادان ( دیری فارم و تجار سر شناس آبادان یادمان: حاج مرتضی خواجه - حاج صدرالدینی دوست برادرم و معرف بنده در بانک صادرات شعبه زند آبادان كه اشتراكا با حاج ابوالقاسم احمدیان نمایندگی فولکس واگن آبادان را بعهده داشتند - حاج سیدجواد سجادیان - حاج ابوالفضل کمالیان - میرزا علی آقا علی کمالیان - مسئول بنگاه مسافربری میهن نورد آبادان دوستان خود بنده یادمان: فتحعلی نصرتی - شهاب ایراندوست مبصر دبیرستان مهرگان و هم رزم جهان پهلوان زنده یاد مرحوم غلامرضا تختی - طیبیان پور - غلامحسین جوشقانی روحشان شاد و یادشان همواره گرامی باد. عزیز جهان بین که از دیدن ناخود آگاه او فوق العاده تعجب کرده بودم چون وی که تاجر شده بودند مبصر کلاس خود من و دوستان بنده در دبیرستان ابن سینای آبادان بودند که تصادفا یکی از رفقای صمیمی آقای احمد کمالیان عموی خانم بنده بودند که موجب افتخار و سرفرازی بنده نزد ایشان و دوستان مشترکمان گردیده بود نا گفته نماند کلیه هزینه های برگزاری این مراسم با شکوه میهمانی کمتر از یک برج حقوق ماهیانه بنده یعنی 10000 ریال شده بود که شخصا پرداخت نمودم و یکی از بستگان نزدیکشان بعلت تعصب خاصی که داشتند اقدام به اخراج عکاس و مانع گرفتن عکسهای یادگاری از مراسم عقد ما شدند و فرزندان و نوه های بنده را از فیض دیدن عکسهای والدین و اجدادشان در ایام جوانی محروم ساخته اند که همیشه موجب حسرت آنها واقع گردیده است

 اکثر کودکان - نوجوانان و افراد بزرگسال شرکت کننده در آن مراسم با شکوه و سایر اقوام وابسته سببی که بعدا با آنان آشنائی پیدا کردم به پستهای مهمی در زندگی ارتقاء یافته اند:

                                     که مهمترین آنان بشرح ذیل معرفی میگردند

 زنده ياد شادروان مرحوم میرزا علي كماليان فرزند حاج فتح اله حاج محمد كمال يكي از ملاكين سرشناس در محله درخت پير در قم ُمسئول بنگاه مسافر بري ميهن نورد شعبه آبادان همسر زنده ياد شادروان مرحومه ربابه متكلم فرزند حاج شيخ علي متكلم داراي ۵ فرزند بنامهاي:

۱- محمود كماليان: فرزند ارشد زنده یادان دارای فرزندانی بنامهای:

                                              ۱- علی  ۲- کمال  ۳- کاوه  

۲- نصرت كماليان همسر قربانعلي شياسي داماد زنده يادان نویسنده وبلاگ ( بانک صادراتی ) کار شناس امور بانکی لیسانسیه زبان و ادبیات فارسی مترجم و مشاور اسبق 

                                          مدیران عامل: بانکهای صادرات - سرمایه 

چنانچه روي فايل شخصي قربانعلي شياسي كليك سپس ( دريافت فايل ) را مجددا كليك و open نمایئد پس از لحظه ای فايل شخصي اينجانب كه حاوي فتون نامه نگاري بزبان انگلیسی است دانلود و سپس قابل رویت میگردد که با دستور العمل هاي ارائه شده مشتاقان فراگيرندگان نامه نگاري از عناوین متون آنها بهره مند خواهند شد و از اين بابت خداي را شاكرم كه اين توانائي را بمن سالخورده در میان جوانان اعطا فرموده اند كه با شناخت علم فنآوري عصر ارتباطات و مبادلات اطلاعات روز دنيا بتوانم مختصري از خاطرات و بيوگرافي زندگي خود را برشته تحرير در آورده و در معرض ديد همگان در سراسر ايران و اقصي نقاط جهان قرار داده و مانند همگان بدست فراموشي نسپارم . که پیام های خوانندگان وبلاگ بانک صادراتی مبین این ادعا است

در بهمن ماه ۱۳۳۹ با توصيه دوست و همكلاسي سابقم زنده ياد فتحعلي نصرتي باستخدام بانک صادرات و معادن ایران شعبه زند آبادان با کد ۶ واقع در چهار راه اميري در آمده که پس از گذشت یک سال کار در آن شعبه در آزمون زبان انگلیسی که بنا بدستور آقاي مهندس نيكخواه رئيس منطقه خوزستان در سراسر استان خوزستان برگزار گردید شرکت نموده و بمقام دومی دست یافتم که در حکم انتقالی بنده قید گردیده بود بانک بوجود شما در اداره بین الملل تهران نیازمند است و مرا از آبادان به تهران انتقال دادند که در بازار تهران شعبه حاجب الدوله قسمت ارز مشغول بكار شدم و در منزل اجاره ای در محله مختاری خیابان شاهپور اسکان پیدا کردم که بعدا خانم بنده باتفاق برادرش محمود به تهران آمد و به بمن ملحق گرديد و پس از مدتی به خیابان حافظ گلوبندك محله سید نصرالدین در منزل يكي از بازاريان بنام ثامنی طبقه دوم آپارتماني را اجاره نموديم که اجاره بهاي آن ماهيانه مبلغ ۱۵۰۰ ریال و حقوق دریافتی ام 10.000 ریال بود و فرزند اولم فرزانه در همان خانه بتاريخ 27 /10/ 1341 در بیمارستان مادر متولد گردید و هنگاميكه یکساله شد بنا باصرار خانم بخیابان خواجه نظام الملک نزدیک منزل دائی های خانم تغییر مکان داده و یک طبقه از منزل مسکونی آقای خسروانی کارمند بانک ملی را بمبلغ ۲۰۰۰ ریال اجاره نمودیم که فرزاد فرزند دومم در آن منزل در بیمارستان فیروز آبادی متولد گردید روزگار خوبی را با داشتن دو فرزند جور دلبندمان سپری مينموديم چون در آن ايام قوانين مالك و مستاجري با تمدید اجاره نامچه مخالفت میکرد و مالكين مايل بودند هر ساله تغیير و تحولي در مورد مستاجرین خود ايجاد نمایند كه دچار گرفتاري مالک و مستاجری نگردند بهمین منظور مجددا منزل خود را به خیابان گرگان میدان ثریا منزل آقای آسائی انتقال دادیم يك روز جمعه صيح زود زنگ منزل ما در طبقه دوم بصدا در آمد که از پنجره كه پائين را نگاه كردم پدر خانم را باتفاق برادرم حسین که پشت درب منزل ايستاده بودند را دیدم که گویا با قطار از آبادان به تهران آمده بودند که از ديدن غير منتظره آنها خيلي خوشحال شديم ولی وقتی متوجه بیماری وخيم پدر خانم شده که از آبادان جهت معالجه به تهران آورده شده بودند خیلی زود خوشحالی ما به غم و اندوه تبدیل گشت که باتفاق محمود فرزند ارشدش او را جهت معالجه و مداوا به پزشک متخصصی که دکتر ناصر کمالیان يكي از بستگانشان که باتفاق آقای محمد رضا سلطانی بعیادتش آمده بودند معرفی شده بود بردیم كه بما  گفته شده بود متاسفانه سرطان خيلي پيشرفته است و غیر قابل علاج گردیده است زنده یاد حاج میرزا ابوالفضل برادرشان كه بعيادت وي آمده بود توصيه نمودند که بیمار به قم منزل پدریشان انتقال یابد که پس از چند روزي بدانجا برده شد و چون خانواده اش در آبادان سکونت داشته و مقیم آبادان بودند در منزل اجدادي خود نزد خواهر و خواهر زاده اش حاج حبیب اله دوران پایانی عمر خود را ميگذراند که ما مرتبا برای عیادت وی به قم در رفت و آمد بوديم و همسرشان نیز از آبادن جهت مراقبت از او به قم مراجعت نموده بود چندی نگذشت که معالجات در مورد وي موثر واقع نشده و متاسفانه دار فاني را وداع گفتند و به ملکوت اعلا پیوستند روحش شاد و یادش همواره گرامی باد شخص مهربان و سخت کوشی بودند پس از برگزاري مراسم با شكوهي كه بمناسبت در گذشت آن مرحوم بر گزار گرديد بعلت صفات خوب و حسنه ای که داشتند و کمتر کسی به چنین توفیقی دست خواهد یافت که مزارش در وسط حياط مقابل ايوان صحن شرقی حرم حضرت معصومه علیهما السلام تعین و بخاك سپرده شود در مراسم عزاداري آن مرحوم همسرم فرزند سوم بهزاد را بار دار بود كه بفاصله چند روزي بعد از فوت آنمرحوم در منزل ادراکی خیابان خواجه نظام الملک در سال ۱۳۴۸ متولد گردید بعدا موفق بخرید یکدستگاه ماشین پیکان مدل ۱۳۴۸ صفر كيلومتر بمبلغ ۱۷۸۹۰۰ ریال گردیدم كه باتفاق محمود برادر خانم پیکان سفید یخچالی خود را تحویل گرفتیم و او که سابقه چندین ساله در رانندگی ماشین عمویش زنده یاد مرحوم حاج احمد کمالیان را داشت هنگام آوردن اتومبیل به پارکینک حیاط آنرا در جوی جلوی پل درب منزل انداخت که با زحمات زیادی بکمک آقای یداله افشاری داماد خواهرم که میهمان ما در آنشب بود ماشین نو را شبانه از جوی در آورده و بحیاط انتقال دادیم و چون تابستان بود و شبها در حیاط میخوابیدیم صبح که چشمم بزیر اتومبیل افتاد متوجه شدم که زیر ماشین بکلی داغون گشته و بهم خورده است كه در صدد فروش آن بر آمدم و با حواله ۲۴۰۰۰۰ ریالی که بعنوان جايزه اهدائي بانك در وجه اینجانب رئیس اداره ارز شعبه صنعتی صادر گرديده بود که در بین شعب ارزی مقام اول را کسب نموده بودم در اختیارم گذاشته بود آنرا تبديل به يك یکدستگاه ماشين آريا متاليك صفر كيلومتر نمودم 

ضمنا با وامی که از بانک مسکن گرفته بودم اقدام بخرید یکباب خانه ۱۵۰ متری در خیابان حافظ ۱۶ متری دوم مجیدیه نمودم و سال بعد وام دیگری که بانک صادرات در اختیارم گذاشته بود خانه دیگری بمساحت ۲۰۰ متر در همان ۱۶ متری نزدیک ۴۵ متری سید خندان خریداری نمودم و پس از گذشت چند سالي اقامت در خانه ۴۵ متری سید خندان در سال ۱۳۵۶ با فروش خانه سید خندان و اوراق سهامی که بانک بعنوان پاداش و سایر مناسبت های دیگر بصورت اهدائی به بنده اعطا نموده بود اقدام بخرید منزل فعلی در تهرانپارس را نمودم که فرزند آخر و باصطلاح عوام ته تاغاریمان فرناز عزیز که بسیار عاطفی و خونگرم است در این خانه متولد گردیده است و باعث شده این خانه برایمان یادگاری باشد که به آرزوی دیرینه خودمان که همانا داشتن زندگی آرام و مسالمت آمیز و با صفای فرزندانمان در کنار همدیگر نزد پدر و مادر خود شان باشند که والدین خود را همیشه از دیدار خود و خانواده هایشان مستفيض گردانند كه پدر و مادر بزرگ را از دیدار نوه هایشان که ثمره زندگیشان میباشند لذت برده که با استعانت ار خداوند متعال باین خواسته الهی دست یافته ایم و خدای را شاکریم که خواهران و برادران در کنار یکدیگر در این مجتمع مسکونی بخوبی و خوشی و بطور مسالمت آمیز زندگانی خود را میگذرانند که امید است سالیان سال بخوبی دوام داشته باشد انشاءاله  

ضمنا در مسافرتي كه بخارج از كشور داشتم هنگام برگشت از آلمان اقدام به خريد يكدستگاه ماشين بنز 200 مدل 1973 نموده كه با رانندگی مسافت 6000 كيلومتری از هامبورگ آلمان بمقصد ایران و عبور از كشورهاي سالزبورگ اطريش - يوگسلاوي - بلغارستان - استامبول تركيه - تبريز - آيران به ايران مراجعت نمودم 

باید بگویم از اینکه اینگونه همسرم در عنفوان جوانی و ابتدای زندگیش برای همه اعضای خانواده خود ( مادری کرده و حق مادری بگردن تک تک آنها داشته ) بی درنگ بیاد این ترانه قشنگ مي افتم : 

 عجب دنيائي اين رسم زمونه   قصه برگ و باد خزونه       میرن آدما ُ      فقط از اونا ُ      خاطره هاشون         كه بجا میمونه    كجاست اون کوچه        چی شد اون خانه ُ        آدماش کجان     ُخدا میدونه   بوته یاس مامان جون ُ        هنوز توی گلدون    گوشه طاقچه ُ عطرش پیچیده    تا هفت تا خونه ُ  خودش کجا ست       خدا میدونه پرسید زیر لب یکی با حسرت        از ما آدم ها       چی یادگاری میخواد بمونه ُ     خدا  ميدونه)

ولی خدمات این بانوی فداکار و بزرگوار بفامیل خود واقعا نزد بنده و اقوامش ستودنی است و برای اینجانب بعنوان همسر او تا ابد قابل احترام است و مانند همان ابتدای سالهای زندگی در دلم جای داشته و دارد و باقی خواهد ماند و باصطلاح تا هستم و هست دارمش دوست و بعنوان همسر با وفا و یار مهربان به وجود او افتخار میکنم که موفق گردیده در طول حیات خود چنین خدماتی را به نزديكان خود ارائه نماید و بیادگار باقی گذارد که در آینده موجب سرفرازی وی گردد و دعای خیر اقوام نزدیک و بنده را بدرقه راه خود نماید این خانم بزرگوار نه تنها براي خويشان خود سخاوتمندانه از خود گذشتگي و فداکاری نشان داده بلكه براي فرزندان خود نيز همين كار را با همفكري همسر خود و با مديريت و مهندسی منحصر بفردی که از خود نشان داده اند دو طبقه از ملک مسکونی شان را که سه طبقه میباشد و هم اکنون در آن مستقر میباشند به چهار واحد مسكوني ۱۲۰ متری مدرن باز سازی و در اختیار فرزندان خود و خانواده هايشان قرار داده اند و هر کدام از فرزندان خود را صاحب یک واحد مسکونی مستقل گردانیده اند كه در آن اسکان پیدا کرده اند و قسمت اعظم هزینه های زندگی آنان را که اجاره بهاء باشد در اين شرايط سخت زندگي پوشش داده و آنها را از پرداخت اجاره بهاء معاف گردانیده اند و بزرگمنشی پدر فداکاری که حاضر گردیده برای تامین معاش زندگی خود و خانواده اش با وجود کبر سن ۷۵ سالگی یعنی با پشت سر گذاشتن دو دوره بانشستگی کار و تلاش فقط برای تامین رفاه و آشایش فرزندان خود همچنان بکار کردن ادامه دهد باميد اينكه فرزندانشان فدر دان اين محبت الهی باشند كه والدين در حق آنان اعطا و ادا نموده اند و انتظار شان اینستکه در زمان حيات خود وجود فرزندان و خانواده هايشان را در نهايت سلامتي در کنار خود احساس نمایند و از دیدن نوه هایشان لذت ببرند و دعاي خير شان را بدرقه راه آنان نمايند زيرا  بعلت انجام همين كار های خیر و خدا پسندانه است كه آنها را نزد آشنایان و فامیل خود شهره آفاق گردانیده اند و دارای قدر و منزلت فراواني نزد خویشان خود بجزء عده معدودی انگشت شمار گردانیده اند

زیرا بر اين باورند كه بنا بفرموده امام صادق علیه السلام: کسانیکه بخانوده و فرزندان خود احسان و نیکی نمایند نزد خداوند دارای ارج و مقام فراوانی میگردند. و بنا بفرموده :بانوی بزرگوار جهان اسلام حضرت زهرا سلام الله علیها : پاداش کسانیکه در زندگی نسبت به پدر و مادر نيت خير داشته و نسبت بهمدیگر مهربانی و خوشروئی نشان دهند و نیکی کنند بهشت است 

دارای فرزندانی بنامهای ذیل مبباشند 

۱- فرزانه شیاسی همسر محمد صغیر دارای فرزندانی بنام ۱ـ سپینود  ۲ـ محمد ابراهیم ملقب به سینا مدیر یکی از آموزشگاهای تهرانپارس - عضو انجمن مخترعین کشور مبتکر اختراع یک نوع بسته بندی پک لوازم بهداشتی شده اند

۲- فرزاد : همسر میترا شیاسی ارانی دارای فرزندی بنام سارا دارای مدرک کارشناسی مدیریت صنعتی - ناشر آیات قرآن کریم بفارسی که مورد توجه اکثر هموطنان عزیز واقع گردیده و در کنار قرآن بزبان اصلی از معانی آن استفاده مینمایند فردی است بسیار مهربان ۲

۳- بهزاد ملقب به مجید همسر آذر فضلعلی دارای فرزندانی بنامهای ۱ـ دانیال ۲ـ ارشیا : مدیر داخلی یکی از دفاتر ثبت اسناد و املاک رسمی

۴- بهروز : همسر فاطمه خداوردی ملقب به فرشته دارای فرزندی بنام ستایش نماینده رسمی و یکی از افراد مورد اعتماد حوزه شرق تهران

۵ - فرناز : دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان که بسیار نسبت به پدر و مادر خود مهربان و وفادار میباشد و این مهربانی او باعث گردیده که همیشه دعای خیر والدین خود را بهمراه داشته و بدرقه راه خود نماید.

اینجانب قربانعلي شياسي از فرزندان عزیز و دلبندم در کمال صحت و سلامتی انتظار دارم نسبت بهمديگر وفادار و مهربان باشند و نهایت مهربانی را در حق همدیگر و مادر فداکار خود که بگردن هر كدام از شما ها حق داشته و دارد نهایت مهربانی و مواظبت را در غیاب من از او بعمل آورده كه در حقیقت ادای دین كرده باشيد و نيز از همسر عزيز و با وفايم استدعا مينمام چنانچه در طول زندگی مشترکمان بطور ناخواسته رنجشی از من پیدا کرده باشند مرا ببزرگواری خودشان ببخشند و حلالم کنند و همانطوريكه همه ميدانيم زندگی هر لحظه پیچ و خم داره. وقتی میگند حوصله کن. از زندگی کم گله کن. کوه بکوه نمیرسه. ولی آدم به آدم میرسهُ قدر زندگی را تو دنیا آدم باید بدونه. زندگی شادی داره. غم دارهُُ غصه داره. اگر قهر اگر آشتی. بچه ها میوه زندگی اندُ شادی را خیلی دوست دارندُ گل کینه را در دل آنها نکارید با وجود همه زیبائی های زندگیُ ُچون مرگ حق است و باصطلاح عوام شتري است كه درب خانه همه بنوبت ميخوابدُ دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز نداردُ چنانچه اين قرعه بنام بنده اصابت نمود مرا در (آرامگاه گلزار اران رضوانشهر مخل زادگاهم در جوار مادر ـ پدر ـ خواهر ـ برادر )بخاك بسپاريد كه من در آنجا احساس آرامش بیشتری خواهم كرد چنانچه اين اتفاق افتاد بكمك خواهرزاده هایم و بستگان در آنجا و با هم آهنگي با امام جمعه رضوانشهر جناب حجت السلام حاج آقا شياسي اين كار انجام پذيرد ضمنا مراسم در مسجد اران و منزل همشیره زاده ام خانم خدیجه افشاري و همسر مهربانشان آقای يداله افشاري كه بسيار مورد احترام بنده ميباشند باتفاق كليه خواهرزاده هاي عزيزم كه تك تك آنها برايم عزیز و قابل احترام ميباشند همكاري خواهد شد ضمنا همين عكس وبلاگم را روی سنگ مزارم با نوشتنن نام وبلاگم (بانک صادراتي) که در وبلاگ کارکنان بانک صادرات از خود بیادگار گذاشته ام و مرا یکی از جلوه های ماندگار بانکی یاد کرده اند بر روی سنگ مزارم حک گردد تا مورد استفاده مشتاقان علاقمند بفراگیری زبان در محل زادگاهم که خیلی مورد علاقه ام میباشد قرار گیرد در پایان ضمن طلب حلالیت از کلیه کسانیکه بنده نسبت بانها ارادت داشته ام . سلامتی همه خدمتگذاران بجامعه فرهنگی را از خداوند متعال خواستارم و همه را بخداوند بزرگ میسپارم آمین یا رب آلعالمین   

محمد کمالیان : فرزند زنده یادان دارای فرزندانی بنامهای ذیل میباشند

                                     ۱- علی   ۲- امیر حسین 

۴- اکرم کمالیان : فرزند زنده یادان خانه دار همسر آقای اکبر داوری یکی از قضات عالیرتبه دادگستری دارای فرزندانی بنامهای ذیل میباشد: ۱- احسان  ۲- نفیسه مهند س  کامپیوتر  ۳- سعیده کارشناس قضائی ۴- امیر   ۵- علیرضا دانش آموز ساعی

 ۵- ایران کمالیان  فرزند زنده یادان دارای فرزندانی بنامهای ذیل:

                        ۱- فیروزه کارشناس کتابداری  ۲- رضا  کارشناسی   ۳ - فائزه  دانشجو 

زنده یاد شادروان حاج احمد کمالیان: مالک و صاحب امتیاز بنگاه مسافربری گاراژ میهن نورد آبادان - احمد آباد فرزند مرحوم فتح اله حاج محمد کمال معروف درخت پیر چون شخص با نفوذ و سر شناسی در آبادان بودند بعلت روابط عمومی قوی که داشتند دارای وجهه اجتماعی بسیاری در بین اهالی آبادان بودند که  کلیه مقامات کشوری و لشکری احترام خاصی برای وی قائل بودند فرزندان وی بنامهای ذیل معرفی میگردند

۱- زنده یاد مصطفی : فرزند زنده یاد مهندس شیمی فارغ التحصیل از هندوستان کارمند عالیرتبه شرکت پترو شیمی) همسر خانم عصمت دارای سه فرزند بنامهای : سعید- سینا - نیکو بودند که در جوانی در اثر سکته در میانسالی دار فانی را وداع گفتند روحش شاد و یادش همواره گرامی باد)

۲- زنده یاد علیرضا : فرزند زنده یاد مهندس نقشه برداری یک شرکت خصوصی راه و ساختمان همسر فریبا خانم دارای دو فرزند که در جوانی در اثر سکته وفات یافتند  روحش شاد و یادش همواره گرامی باد)

۳- حمید رضا : فرزند زنده یاد مهندس کشتیرانیcheif engineer و مدیرعامل یک شرکت خصوصی حمل و نقل

۴- مهین : فرزند زنده یاد مدیر یکی از دبیرستانهای تهران همسر تیمسار کمانی

۵- شهین فرزند زنده ياد یکی از کارمندان با سابقه بخش آزمایشگاهی بیمارستان مهراد  ۶- غلام : فرزند زنده یاد که دارای همسر خارجی است و در آن دیار زندگی میکند

۷- محمد : فرزند زنده یاد که دربین آشنایان محبوب میباشد

یادمان: زنده یاد شادروان مرحوم حاج میرزا ابوالفضل کمالیان  فرزند زنده ياد مرحوم فتح اله حاج محمد کمال که سالیان درازی مسئولیت برگزاری مراسم سوگواری امام حسین َع را در دهه ماه مبارک محرم را در خانه اجدادی خود بعهده داشتند و در حقیقت بزرگ خاندان سرشناس حاج محمد کمال بشمار میرفتند و این مسئولیت را پس از وفات به خواهر زاده خود آقای حبیب اله کمالیان واگذار نموده اند

دارای فرزندانی بشرح ذیل بوده اند روحش شاد و یادشان همواره گرامی باد آقای عطارزاده: داماد زنده یاد که باتقاق همسرشان فرزند زنده یاد در امور آزمایشگاهی بیمارستان قم مشغول خدمت ميباشد

۱- محمد جواد : فرزند زنده یاد کاردار اسبق سفارت ایران در آلمان همسر خانم دکترمتخصص اطفال  بیمارستانهای تهرانپارس

۲-  رضا : فرزند زنده یاد مهندس راه و ساختمان  و مدیرعامل شرکت مهندسی ساختمانی

۳- حسن : فرزند زنده یاد دکتر متخصص اطفال در شهرستان قم 

۴- حسین : فرزند زنده یاد شادروان مرحوم حاج میرزا ابوالفضل کمالیان مدیرعامل شرکت توریستی و گردشگری زیارتی ایران طللوع دارای محبوبیت و وجهه خاصی در بین زوار بیت الحرام و سایر جاهای زیارتی بعلت مزین بودن به حسن اخلاق پسندیده وهمچنین فعالیتی که درانجام امور مسافرتی که از خود بجا گذاشته اند و دعوت از اکثر فامیل جهت برگزاری مراسم یاد بود و یادآوری خاطره های گذشتگان برای تسلی روح آنان در یک محل همواره یاد و خاطره آنان گرامی داشته میشود بهمین مناسبت در بین فامیل ود آشنایان دارای محبوبیت خاصی میباشند که دعای خیرآنان همیشه بدرقه راه  وی میگردد

۵- اکبر : فرزند زنده یاد شادروان حاج ابوالفضل کمالیان یکی از دبیران ممتاز ریاضی که هم اکنون در وزارت آموزش و پرورش قم مشغول انجام وظیفه میباشند.

حاج حبيب اله كماليان: بزرگ خاندان كماليان فرزند زنده ياد مرحوم حسن كماليان و زنده یاد مرحومه فاطمه فرزند حاج فتح اله حاج محمد کمال يكي از افراد مورد اعتماد بيوت حضرات آيات عظام گلپايگاني و صافی گلپایگانی میباشند كه همه ساله بمناسبت بزرگداشت نام اجدادشان مراسم عزاداري امام حسين ع  را بمدت ۱۰ روز از اول ايام ماه مبارک محرم درمنزل مسكوني بجا مانده از شادروان حاج محمد کمال با طرز با شکوهی برگزار مینمایند و كليه وابستگان به اين فاميل بزرگ را از نقاط  دور و نزديك و سراسر ايران در آن مراسم سوگواری فرا میخوانند که همه با کمال میل در آن مراسم بیاد ماندنی شركت ميجويند و ضمن دیدار با یکدیگر ياد و خاطره آن بزرگواران را گرامي ميدارند

مهدی کمالیان: فرزند زنده یاد میرزا ابراهیم کمالیان همسر فرزند فتح اله حاج محمد کمال یکی از مدیران ارشد بانک صادرات در قم  

هادی کمالیان: فرزند زنده یاد میرزا ابراهیم کمالیان مدیر یکی از فروشگاههای تزئیناتی قم 

حاج مرتضی کمالیان: داماد زنده یاد میرزا علی آقا کمالیان دارای نمایندگی رسمی ساعتهای وست اند واچ و سایر مارکهای معروف سوئیسی در ایران که در بازار تهران به حسن شهرت بسیار معروف میباشند

  حاج احمد ابريشمچي : داماد زنده یاد شادروان میرزا علی آقا کمالیان یکی از سهامداران عمده بانكهای خصوصی صادرات و تجارت و نمایندگی رسمی گوشیهای تلفن نوکیا در سراسر ایران و مدیر عامل شرکت مخابراتی ایراتل ایران میباشند شخصی است فعال  دارای وجهه اجتماعی فراوان و سر شناس پیشقدم در انجام کارهای خیریه وعام المنفعه همسر حاجیه خانم کمالیان فرزند شادروان خواهر دکتر ناصر خانه دار که در کارهای خیریه بسیار فعال و پیشقدم میباشند. 

زنده یاد شادروان مرحوم بهشتی: همسر فرزند زنده یاد میرزا علی کمالیان مادر آقای مجید بهشتی مدیرعامل یک شرکت ساختمانی که در امر ساخت و ساز برج در تهران فعالیت دارند

دکتر ناصر کمالیان: فرزند زنده یاد شادروان میرزا علی کمالیان دکتر پاتولژیست ( بیماریهای خونی ) استاد دانشگاه و رئیس اسبق بیمارستان شهید رجائی همسر تیمسار دکتر فریده فرید که فرزندانشان نیز پزشک میباشند دارای وجهه اجتماعی فراوانی در بین پزشکانی که دانشجوی وی بوده اند وهمین طور مردمی که از خصوصیات اخلاقی او آشنائی کامل دارند شخصی بسیار متواضع و پیشقدم در انجام کارهای نیک و مردمی پسند قابل احترام بدلیل ارائه بهترین خدمات ممکنه در یک پروسه طولانی برای زنده یاد شادرروان مرحوم والده شان و بهمین مناسبت همواره دعای خیر کسانیکه با وی آشنائی دارند بدرقه راه وی میباشد و یاد و خاطره های این فامیل بزرگ و عظیم را گرامی میدارند.

مهندس محمد کمالیان: فرزند زنده یاد فارغ التحصیل از آلمان دارای خصوصیات اخلاق حسنه و منحصر بفرد ایشان محبوب فامیل و کسانیکه با وی آشنائی دارند

مهنس احمد کمالیان: فرزند زند یاد مهندس راه و ساختمان مدیرعامل شرکت ساختمانی خصوصی 

 مهندس سید محمد سجادیان: یکی از اعضای هیئت مدیره بانک کشاورزی و کارشناس رسمی دادگستری فرزند زنده یاد شادروان مرحوم حاج جواد سجادیان.

احمد متکلم : فرزند زنده یاد شادروان مرحوم حاج شیخ علی متکلم یکی از مدیران و روسای بانک سپه همسر خانم طاهره امینی ملقب به (مهین خانم) که افتخار داشتن برادران و خواهر زاده هائی چون دکتر امینی- مهندس حسین - مهندس رضا امینی و دکتر یوسف نیا متخصص و جراح قلب که انسانهای بسیاری را با علم و تخصص خود از مرگ رهانیده و دوباره بزندگی برگرداینده و با این کار خیر و انساندوستانه نزد اکثر مردم ایران دارای محبوبیت خاصی میباشند و همچنین برادرشان مهندس رضا امینی بخاطر ارائه خدمات ارشمند و مراقبت های ویژه ایکه که نسبت به زنده یاد شادروان مرحومه والده شان در مدت طولانی تقبل و اجرا نموده اند باید بحق از وی تقدیر بعمل آید که موجب افتخار و مباهات وی نزد آشنایان و فامیل شده است دارای فرزندانی بنامهای ذیل میباشند 

۱- فرهاد همسر خانم مریم میری مدیرعامل شرکت مهندسی ساختمانی که در امر ساخت و ساز فعالیت دارند

۲- فریبا : شاگر اول دانشگاه تهران همسر بهرام  زند یکی از استادان دانشگاه های خارج از کشور

۳- فرخ : فتولژیست همسر خانم آیلا پاکروان هنرمند زبر دستی که در نواختن سنتور تبحر خاصی از خود نشان میدهند 

زنده یاد شادروان مرحوم میرزا علی اصغر متکلم : فرزند حاج شیخ علی متکلم بعلت ارائه خدماتی که در امر داروسازی در داروخانه های تهران بعهده داشته و اقوام دوستی و ارحام پرستی ایشان که در بین آشنایان و فامیل نامشان بیادگارمانده است و همچنین شاد روان همسرشان مرحومه اشرف السادات که بواقع آن مرحومه هم با دارا بودن همه صفات نیکو در ارائه کارهای خیر مخصوصا پزشکی فعال و پیشقدم بوده اند روحشان شاد و یادشان همواره گرامی باد یادگاران آن مرحوم عبارتند

۱- حمید : مدیر فعال یکی از سازمانهای بزرگ در امور مهاجرت به خارج از کشور همسر خانم مهناز دارای لیسانسیه شیمی که عضو فعالی در کارهای محوله را در آن سرزمین عهده دار میباشند که همانند والدین خود دارای اخلاق حسنه و اقوام دوستی  و روابط عمومی قوی که دارند محبوب آشنایان و فامیل میباشند

۲- سرور : استاد و طراح در دوخت دوز لباسهای زنانه که با داشتن صفات نیکوی مادرشان محبوب فامیل و آشنایان میباشند

۳- طاهره: همسر آقای آذری پرند یکی از کارمندان صدا و سیمای ایران که یکی از فرزندان آنها 

۴- زهره : مدیر آموزشگاه غیر انتفاعی همسر آقای صفائی یکی از مدیران اداری وزارت و آموزش و پرورش

 مرحوم حاج حسین متکلم: زنده یاد شادروان فرزند حاج شیخ علی متکلم یکی از علمای سرشناس در قم میباشند و یادگارانی که از خود بجای گذاشته اند عبارتند از

۱- محمد باقر : فرزند زنده یاد یکی از مدیران ارشد اسبق بانک ملی ایران

۲- مهندس علی : فرزند زنده یاد یکی از مهندسین عالیرتبه وزارت کشاورزی مدیر عامل شرکت ساختمانی که بامر ساخت ساز مشغولند

۳- مهندس محمد جواد : فرزند زنده یاد مدیرعامل شرکت ساختمانی که بسیار در امر ساخت ساز فعال میباشند

۴- حورا : همسر آقای هدایتی یکی از کارمندان عالیرتبه صنایع نساجی در قم که بعلت اخلاق حسنه و نیکو و روابط عمومی خوبی که دارند محبوب فامیل و آشنایان میباشند

مرحوم حاج حسین شرع السلام:  فرزند زنده یاد مرحوم میرزا محمد علی که یکی از تجار بافنده قالیچه های نخ ابریشم قمی بعلت اخلاق حسنه و روابط عمومی خوبی که داشتند در بین دوستان و فامیل محبوب گردیده بودند که بعلت مبتلا به سرطان در سن میانسالی فوت نمودند. روحش شاد یادش همواره گرامی باد که دو یادگار از خود بجای گذاشته اند

۱- مهندس مسعود : مهندس صنایع غذائی و مدیر فعال یکی از کارخانه های مواد غذائی در قم همسر خانم دکتر

۲- محمد : کارمند بانک صنعت و معدن در قم که بسیار جوان محبوب و با اطلاعی میباشند

ابوالفضل شرع السلام : یکی از اعضای فعال و مسئول بیمارستان گلپایگانی قم میباشند که بعلت کارهای خیری که انجام میدهند نزد فامیل و دوستان دارای شهرت بسیار خوبی میباشند

زنده یاد شادروان مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم احمدیان که با زنده یاد مرحوم حاج صدرالدینی مسئولیت نمایندگی فولکس واگن شعبه آبادان و همچنین طایر اتومبیل را بعهده داشتند و بعدا مالک بزرگترین کارخانه سنگبری در پل نو خرمشهر بوده اند که اکثر نمای ساخمانهای خرمشهر و آبادان از محصولات کارخانه ایشان بوده و نام ایشان را در سراسر خوزستان بلند آوازه نموده شخصی بوده  بسیار محبوب و دوست داشتنی که همیشه یاد و خاطره شان نزد کسانیکه با وی آشنائی داشته اند دردل آنها بجا مانده است داری فرزندانی بشرح ذیل میباشند 

۱- مهندس حسینی: داماد زنده یاد مهندس راه و ساختمان تحصیلکرده آمریکا یکی از مدیران ارشد وزارت کشور در فرمانداری قم همسر خانم نرگس احمدیان که بخونگرمی در فامیل مشهورند)

۲- حسن : فرزند زنده یاد مهندس راه و ساختمان تحصیلکرده آمریکا که یکی از مهندسین فعال شهرداری قم بوده

۳- ناصر : فرزند زنده یاد دکترای شیمی تحصیلکرده آلمان

۴- مهدی: فرزند زنده یاد مهندس راه و ساختمان تحصیلکرده آمریکا  

۵- فاطمه : فرزند زنده یاد دبير آموزش و پرورش همسرآقاي زنُُُُُد یکی از روسای شعب بانک صادرات ایران 

۶- محمد : فرزند زنده یاد لیسانسیه حقوق یکی از قضات عالیرتبه مقام قضائی و ریاست دادگاه کاشان  ۷- نرگس فرزند زنده یاد همسر حاج آقا حسینی یکی از مدیران ارشد وزارت کشور در فرمانداری قم که بواسطه خونگرمي به ارث برده از پدر خدا بيامرشان با اکثر فامیل در تماس ميباشند و جویای احوالات آنها میگردد ضمنا همه ساله فامیلهای خود را از محصولات به درجه يك باغ همسر خود در تاد بی نصیب نمیگذارد و با هر زحمتي كه شده بدست آنها ميرساند و موجب ميگردد كه همواره ياد اجداد خود را زنده نگهداشته كه از اين بابت در بين فاميل خود داراي محبوبيت خاصي ميباشند كه خداوند هميشه ايشانرا بسلامت دارد 

در سال ۱۳۴۲ برادر همسرم محمود جهت گذارندان خدمت سربازی از آبادان به تهران آمدند که پس از طی دوران خدمت سربازی دوساله خود در تهران بعد ها در شهرداری تهران مشغول بکار شد و با وجودیکه شاغل و حقوق بگیر بود و میتوانست شخصا زندگی مستقلی را تشکیل دهد در خانه خواهر خود با رضایت همسرش سكونت گزید و روزگاران طولانی را در کنار همدیگر میگذراندیم و این هم نشینی سالها ادامه داشت تا اینکه ۱۰ سال بعد در دوران نامزدیش یک روز بعد از صرف نهار هنگامیکه در منزل مسکونی خودمان واقع در ۴۵ متری سید خندان مشغول استراحت بودیم بدون مقدمه باو گفتم محمود آقا دلت میخواهد یک ماشین پیکان نو از کمپانی برایت تحویل بگیرم او که از شنیدن این خبر غیر منتظره و هیجان انگیز شوکه شده بود نا باورانه پرسید چطوری راست میگوئید؟ باو گفتم اگر مایل بودید بنده توانائی انجام این کار را دارم چون احساس میکنم یک وسیله نقلیه برای شما که میخواهید زندگی جدیدی را در تهران تشکیل دهید فوق العاده مورد نیاز و حیاتی است فقط کافیست از پاسخ مثبت یا منفی شما مطلع گردم او که از شنیدن این خبر غیر منتظره و مسرت بخش بوجد آمده بود و هر گرز تصور چنين توقعی را در زندگی کارمندیش نمی نمود همان وقت فی الفور مشتاقانه موافقت خو د را به بنده اعلام نمود بنده که بمناسبت سمت کاری که در بانک داشتم با مدیر عامل یکی از شرکتهای بیمه آشنا بودم و بنا بمقتضات کاری که با وی داشتم و احترام خاصی که برایم قائل بودند و مایل بودند کار خاصی را برایم انجام دهند بلافاصله در حضور خود ایشان همان موقع به آقای مهندس ا...م...تلفنا سفارش او را جهت دریافت وام خرید اتومبیل نمودم و تعهد پرداخت اقساط آنرا هم خود شخصا بعهده گرفتم طولی نکشید ظرف مدت یکی دو روز این مبلغ وام در اختیارش قرار گرفت که باتفاق همديگر بکارخانه ایران ناسیونال رفته و پیکان دودی رنگش را تحویل گرفت ضمنا منوچهر سخائی ( ایرج ) خواننده معروف را که در صف تحویل خودرو در دفتر ایران ناسیونال انتظار ميكشيد را نيز ملاقات نمودیم ( دریغ از یک تشکر )

چند ماهی را با ماشین خریداری شده میگذراند که بنا به پیشنهاد برادر خانمش پس از مدتی بدون مشورت با بنده ماشین پیکان صفر کیلومتر خود را با پژوه ۵۰۴ سفید رنگ دست دوم تعویض نمود که بنظر بنده این اتومبیل پژوه ۵۰۴ برایش خوش یمن نبود و هنگامیکه در جاده قم و تهران در ابتدای ایام نامزدیش در رفت و آمد بود تصادف کرد و دوستش آقای علیمحمد چاوشی که همراهش بود او را به بیماارستان انتقال داده بودند و سپس به اطلاع ما رساندند که بعیادتش در بیمارستان مفرح در نازی آباد  رفتیم که مشاهده نمودیم خوشبختانه باو صدمه زیادی وارد نشده بود که پس از چندی از بیمارستان ترخیص گردید. و اما در مورد برادر دیگرش محمد که در بانک سپه قم مشغول بکار شده بود و خیلی مایل بود به تهران انتقال پیدا کند که این کار با کمک آقای احمد متکلم دائی اش در بانک صورت پذیرفت و او هم در خانه خواهرش به برادر دیگر ملحق گردید ضمنا یکی از خواهرانش هم در دانشگاه تهران قبول شده و بجمع انها پیوسته بودند که همه دور هم زندگی خوشی را با صفا و صمیمیت میگذراندیم این وضعیت همچنان ادامه داشت و  هنگامیکه زنده یاد شادروان مادرشان در بستر بیماری افتادند و تا زمانیکه در قید حیات بودند با رضایت همسرش از همه آنان که تقریبا جمعیت نسبتا زیادی را تشکیل میدادیم بهترین پذیرائی و خدمات را مینمود و این سخاوت و بزرگ منشی همچنان بمدت ۱۰ سال برای دو برادر ادامه پیدا کرد تا بالاخره در فواصل مختلف به ازدواج آنان منتهی گردید که با خير و سلامتی در پی زندگی خود رفتند و پس از ازدواجشان هر کدام در نوبتهای مختلف مدتی را با خانواده هایشان در یکی از طبقات منزل مسکونی خواهر بطور رایگان سکونت گزیدند و اولین عکس العمل برادرش محمد در مقابل ارائه چنین خدماتي به او قطع رابطه طولانی و جندین ساله ای بود که از خود نشان دادند که موجب تعجب کلیه اقوامشان گرديده بود كه چطور يك خانم فداکار در عنفوان جوانی باتفاق همسر مهربان و با گذشت خود چنین سخاوتمندانه برای آنها لطف و کرم کرده باشند( چونکه خوزستانی ها بخون گرمی و میهماندوستی مشهورند )

اما افسوس حالا که سالخورده شده اند و نیاز به جبران آن زحمات ارائه شده فقط از نظر روحی دارند با کمال تعجب همه آن خدمات بورطه فراموشی سپرده شده باشد و از آنان احوالی هم پرسيده نشود تا چه رسد به اینکه بخواهند ذره ای از محبتهای آنان را از نظر روحی جبران نمایند خواهری که مدت سه سال جهت ادامه تحصیل در دانشگاه تهران نزد او بوده و از خدمات و مهربانی هایشان بهره مند گردیده است و در موقع ازدواجش پدر و مادر خوانده او هم محسوب میشده اند چندین سال است از او و خانواده اش سراغي نگرفته است و حتی دریغ از گفتن يك تسلیت به شوهر خواهر فداكاری که برای آنان حکم پدری داشته ( بعلت فوت برادرش ) احساس این نامهربانی ها در مقابل آنهمه محبتهای ارائه شده به آنها روحشان را آزرده کرده و باعث افسردگی خواهرشان گردیده اند که موجب بی حوصلگی وی گردیده است. پرسش بنده بعنوان شوهر خواهر آنان اینستکه که آیا برای آنان مقدور است که در این دنیای بی رحم فقط به فقط قادر باشند یک روز کامل آن خدمات را جبران و یا تحمل نمایند؟

ولی خدمات این بانوی فداکار و بزرگوار بفامیل خود واقعا نزد بنده و اقوامش ستودنی است و برای اینجانب بعنوان همسر او تا ابد قابل احترام است و مانند همان ابتدای سالهای زندگی در دلم جای داشته و دارد و باقی خواهد ماند و باصطلاح تا هستم و هست دارمش دوست و بعنوان همسر با وفا و یار مهربان به وجود او افتخار میکنم که موفق گردیده در طول حیات خود چنین خدماتی را به نزديكان خود ارائه نماید و بیادگار باقی گذارد که در آینده موجب سرفرازی وی گردد و دعای خیر اقوام نزدیک و بنده را بدرقه راه خود نماید

ولی متاسفانه اخیرا عليرغم ميل باطني خود و همسرم مجبور گشته ام بواسطه بعضی از نا مهربانی هائیکه از سوی آنان و خانواده هایشان دیده ام در سناریوی رفتاری خود بعنوان پدری که خود در سن ۵ سالگی در شهریور ۱۳۲۰ جنک دوم جهانی پدرش را از دست داده و طعم پدر داشتن را در طول دوران زندگی خود نچشیده ولی واسه خیلی از آنها پدری کرده است را نسبت به بی حرمتي كه توسط يكي از اعضای وابسته سببی آنها در انظار فامیلی که از دور و نزدیک و شهرستان گرد هم آمده بودند و نسبت بهمدیگر فوق العاده رو دربایستی داشتند كه خانم م - س به خواهرزاده شوهرش موفقیت او را در آزمون موسسه آموزشی معروفی که مورد شناخت اکثر تهرانیها و شهرستانیها بود در حضور فامیل دور میز تبریک گفته که ناگهان شخص مورد بحث بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی فامیلی که سرا پا گوش بودند بنای بدگوئی و نا سزا را به سازمان آموزشی مورد اشاره را نهاده و باعث شرمندگي وي نزد فاميل ميگردد که موجب جبهه گیریهای بی موردي که خانواده وابسته باو بدون قضاوت در نظر گرفتن این که تقصیر اين بی حرمتی با چه کسی در میهمانی افطاري ماه مبارك رمضان كه حاج حسين كماليان بمناسبت بزرگداشت سالگرد پدرشان در باشگاه بانك ملي ايران برگزار نموده بود برادر خانم و خانواده اش از خود واکنش غیر منطقی نشان داده و باصطلاح قطع رابطه فامیلی کرده اند که موجب نهایت پشیمانی اینجانب گشته که چرا مدت ۴۰ سال براي آنها نهایت احترام را قائل ميشدم و آنها بخاطر فقط يك حرف بی ریط و بی اساس همه چیز را باید یکباره بدست فراموشی بسپارند و از خود واکنش غیر منطقی در مقابل آنهمه از خود گذشتگی بروز دهند

لذا بنده هم بی مناسبت نمی بینم که در رفتار نا پسندانه آنها بازنگری و تجدید نظر نمایم و عکس العمل های آنان را در مورد خواهر شان كه در طول زندگي خود خدمات شایسته ای را به آنان ارائه داده است و توقع چنين رفتاري را از آنها را نداشته است در سال ۱۳۷۰ دامادشان سرمایه ای در اختیار او گذاشته بود که او مبادرت به واردات اتومبيل دوو از كشور دبي مينمود و در واقع باصطلاح خودش براي جبران خدمات  خواهر میخواسته نیت خیر نشان دهد لذا کارهای مشروحه ذيل را باو تقدیم داشته ا ست

براي فرزاد و بهزاد خواهرزاده هایش شغلی را محول نموده بودند یعنی انواع ماشینهای دوو را که از دبی خریداری میکرد بنام آنان سند تنظیم مینمود و نامبردگان بعلت نوجوانی و عدم اطلاع از این ترفند ذوق هم میکردند که دائی ماشینها را بنام آنها وارد میکند غافل از اینکه بعدا وزارت دارائی و اقتصاد عوارض و مالیاتهای متعلقه ماشینهای وارداتی او را از آنها که فقط زحمت رانندگی آنها را از بندر عباس به تهران کشیده بودند و اندک دستمزدی دریافت نموده بودند مطالبه مینماید که با مکاتباتی که از طرف آن سازمان برای آنان میشد آخر المر منجر به ممنوع الخروجی آنها گردیده است که اصطلاح آش نخورده و دهن سوخته را میتوان به آن نسبت داد

۳- فرزانه خواهر زاده اش كه بكمك همسر خود که در سفارت عربستان مشغول بكار بود و مقدمات سفر او و همسرش که در کلاس درس مشغول تدریس بود و اصلا از موضوع سفر حج تمتع بمکه معظمه بی خبر بود چنان فراهم ساختتد كه حتي چنين تصوری را در رویا ها یشان قابل پیش بینی نبود ولی آنان در عوض چنان جبران محبت کردند که کسب و کار او را بطور کلی نابود کردند واقعا مايه تاسف است که بگویم او با همت و كوشش فراوانی توانسته بود با فروش منزل مسكوني خود از وزارت كار و امور اجتماعي مجوز تاسیس هنرکده فنی و حرفه ای آرایشگری را از سازمان مربوطه اخذ نماید و آموزشگاهي را برای هنر جویان خود در فلكه اول تهرانپارس در مجتمع تحاری مقابل ( رستوران پسر خوانده ) کار دائی خود دائر نمايد که از كار خود كمال رضايت را داشته غافل از اینکه در اندک مدتی که توانسته بود در آن محل کسب شهرت نماید و مشهور گردد متاسفانه با در گيري هاي فرزندان دائي خود با يكي از همسايگان محل كسب كار او بخاطر حمایت از آنان او را وادار بترک کار و کاسبی پر رونق خود نمودند و  محل کسب و کار پر رونق خود را هم بسادگی مفت از دست بدهد و از کارفرمائی به کارگری تنزل مقام یابد 

۴- بهروز يكي ديگر از خواهر زاده خود را كه در ميدان ۷ تير تهران با داشتن محل کسبی بعنوان آژانس مشغول كار و تلاش بود که یکی از فرزندان دائی با علم باينكه محل مورد اشاره داراي موقعيت شغلی بسيار مناسبي براي تاسیس رستوران تهيه و توزیغ غذا ميباشد با اصرار باعث تغيير شغل و حرفه او ميگردد و باصطلاح باشركت همديگر يك محل تهيه و توزیع غذا در همان محل کار سابق او داير مينمايند كه ظرف مدت كوتاهي چنان در محل مورد کسب و کار خود معروف و مشهور ميگردند كه حتی فرصت سر خواراندن را هم نداشتند که يك روز دائي بدون اطلاع قبلی در محل ظاهر شده و در انظار كارگران رستوران فقط بچرم تاخير در پرداخت چند روز بهره دیرکرد پوليكه در اختيارش گذاشته بود با بی خرمتی که باو کرده  مجبور میگردد که قید کاسبی پر رونق خود را زده و عطایش را به لقایش ببخشد و بخاطر اين بي حرمتي مجبور به پر چيدن كسب و كار پررونق خود شده و با وامی که پدرش برایش از بانک میگیرد نسبت باسترداد پول دائی خود اقدام نماید و آن محل با ارزشي كه قبلا در اختيار داشته را با کلی ضرر و زیان از دست بدهد كه بحمداله اكنون دارای شغل رضایت بخشی میباشد 

۵- فرناز اخرين خواهرزاده شان که در ایام عید امسال به دائي ديگرش محمد گفته بود دائی جان دلم ميخواست با پاي خودتان براي بازديد عيد بمنزلم تشریف میاوردید نه با توصيه و فشار ديگران و آن وضعيتی كه همگی شاهد اجرای آن بودیم بوجود آمد خنثی نموده و جبهه گیریهای غیر منتظره ایکه که در مقابل حرف بر حقش گرفته شده بود محکوم نمایم كه متاسفانه در روز وفات حضرت زهرا سلام الله علیها در حین عزاداري اين بانوي بزرگوار اسلام با بي توجهی به جواب سلام و كم محلي باو توهين بزرگي را نسبت بمقام زن مرتکب گردیده اند كه مرا فوق العاده آزرده خاطر ساخته كه چرا من سالخورده چندين بار از آنان نسبت بصحبتی که از دل سوخته اش بر خواسته بود عذر خواهي نموده بخیال اینکه بیکی از صفات خوب و پسندیده خداوند که همانا بخشش بزرگتر ها نسبت بکوچکتر هاست اهمیت قائلند غافل از اینکه آنها در پی انتقامجوئی بوده به عذرخواهی من که بنا بگفته خودشان پدر خوانده آنان محسوب ميشدم بی اعتنائی نمایند که مرا وادار به بیان این مطالبی که ساليان درازي در سينه ام محفوظ مانده و هرگز در این مدت طولانی لب بسخن گله آميزي نگشوده بودم مجبور به یاد اوری این مطالب نا خواسته و شكوه آميز نمایند که بگویم چنانچه نسبت به اینهمه بی انصافی که در حق خانواده ما کرده اند نتوانند موجبات رضایت ما را فراهم سازند و در حقيقت از ما حلالیت نطلبند همه آن خدماتي كه به آنان در گذشته انجام شده را نخواهم بخشید

ادامه نوشته

عناوین مطالب وبلاگ بانک صادراتی در صفحه نخست

 

عناوین مطالب وبلاگ

 
[PPT] 

Slide 1 فایل مهندس مفرح

 

 دریافت فايل مرحوم مهندس مفرح قابل رویت با کلید ۱ف ۵

صادراتي : وبلاگ در راهكار مديريت 

استعفا نامه مهندس مفرح

جملات ویژه بانکی و تجاری

گفتگوی بانكی

گفتگوي تجاري

افتتاح حساب بانكي

گفتگوی پزشکی 

COMMERCIAL LETTERS

The excellent quality

BANKING LETTERS

  گفتگو با دوستان بانکی

استخدام بانكها و ساير موسسات مالي 

اگر كسي دچار سكته شد اين اعمال انجام شود

 پدر خود پرداز بانکها (دستگاه ATM) در 84 سالگي

زبان انگلیسی باعث انتقال بنده از آبادان به تهران ۱341 

 شراايط مهاجرت به كانادا داشتن تسلط به زبان

 از تعجب شاخ در آورم خبر را شنیدم

 آگهی شما را در مجله مشاهده کردیم

 بیاد آوری چند روزی که با شما بوده ایم

  سفارش شما را تهیه مینمائیم

 حضور محترم مسئول مربوطه

 استعلام استخدام کارگزینی

 شما میتوانید پیش آهنگ بشوید

 داستان هیجان انگیز 

نماد-شهرهای-جهان.

احمد ابريشمچي سهامدار بانكهای صادرات - تجارت 

فايل شخصي نویسنده وبلاگ بانك صادراتي

 تصاوير

 خاطرات یک پیشکسوت از گذشته بانک

دعاي خیر نویسنده وبلاگ بانک صادراتی 

 فال حافظ

 گفتگوی مریم با خدا در خواب

تائید صحت تعبیر خواب خانمها

توصيه استخدام

بیاد ماندنی ترین خاطرات نویسنده وبلاگ اظهار نظرات خوانندگان از این مجموعه آموزشی است

 

 

 

 

باز گشت به صفحه نخست

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

وبلاگ کارکنان بانک صادرات و مشاهده وبلاگ: بانك صادراتي سمت چپ گزينه چهارم پيوندها

 
تحت عنوان: بانک صادراتي
 
گزینه چهارم سمت چپ پیوند های روزانه زیر درب باز
 
که در اکثر بانکهای کشور فعال و قابل رویت است
و موجب آشنائی با
زنده یاد مرحوم
مهندس مفرح
میگردد 

جملات ویژه بانکی و تجاری          


1
Please send us samples of the aforementioned goods, along with their price
 لطفا نمونه هائي از كالاهاي فوق الذكر را بهمراه ليست قيمت ها ارسال نمائيد
2
 Would you kindly quote your best price of the following items, along with the terms of payment 
2- خواهشمند است محبت نموده و فهرست نازلترين قيمت اقلام ذيل را بهمراه شرايط پرداخت ارسال نمائيد.
3
  Our company is very interested in importing heavy machinery to be used in automobile manufacturing industry
 شركت ما بسيار علاقمند به وارد نمودن ماشين آلات سنگين جهت استفاده در صنايع اتومبيل سازي ميباشد.
Thank you in advanced, for any information that you can  Provide us regarding this matter.
قبلا  ازهر گونه اطلاعاتي كه در اين مورد ارسال نمائيد متشكريم. 
4
In the case that, dispatched consignment does not meet your requirements or does not come up to your expectation, please inform us.
5
لطفا چنانچه محموله ارسالي واجد شرايط مورد نظر و يا در حد انتظار نباشد ما را در جريان گذاريد.
If the samples meet your client’s needs, our company is ready to handle any orders that you place at regular intervals.
6-
در صورتيكه نمونه هاي ارسالي نياز مراجعين شما را تامين نمايد شركت ما آماده پذيرش هر گونه سفارشات شما در فواصل معين ميباشد.
5
We normally effect the payment of our orders through letter of credit.
7- 
ما معمولا پرداخت سفارشات خود را از طريق اعتبار اسنادي انجام ميدهيم.
  All the requested documents are enclosed with this letter.
8-اسناد درخواستي به ضميمه اين نامه ارسال ميگردد.
We appreciate your prompt delivery of the ten water coolers which we ordered on 1, Dec
9 از ارسال بموقع دستگاه آب سرد كن كه در تاريخ -------- سفارش نموده بوديم متشكريم
Your failure to settle your account on time is causing us financial difficulties.
10-عدم تسويه صورتحساب شما در موعد مقرر موجب بروز مشكلات مالي شده است. 
Since you have always met your financial obligation in the past, we are prepared to allow you a postponement of payment.
11-بنظر اينكه شما همواره در انجام تعهدات مالي خود كوشا بوده ايد ما حاضريم پرداخت شما را به تعويق بياندازيم.
  The recent devaluation of Dollar has caused a setback in business.
12كاهش اخير در ارزش نرخ دلار باعث ركود تجاري شده است.
 We hope that you will settle the remainder of your overdue payment through paying monthly installments.
13اميدواريم كه شما از طريق پرداخت اقساط ماهيانه الباقي بدهي معوقه خود را تسويه نمائيد 
We have pleasure in enclosing our check for $10.000.
14- موجب خوشحالي است كه به پيوست چكي بمبلغ ----------ارسال نمائيم Our payment in settling the invoice in question will be made through banker’s sight draft
15- پرداخت ما جهت تسويه حساب فاكتور مربوطه بوسيله حواله بانكي ديداري انجام خواهد گرفت.
  The sum of $1000 has been deposited in your company’s credit account.
16 -  مبلغ----- دلار بحساب اعتباري شركت شما واريز شده است. 
 The aforementioned amount is remittable at all the branches of this bank.
17- مبلغ فوق الذكر در كليه شعب اين بانك قابل پرداخت ميباشد.
 We would like to thanks you for writing to us so frankly about your inability to pay your overdue debts.
18-  اينكه طي نامه اي صادقانه عدم توانائي خود را در پرداخت ديون معوقه ابراز نموده ايد متشكريم. In reference to your letter of 15, Aug, our company has carefully considered your proposal.
19- عطف به نامه مورخه---------- شما اين شركت پيشنهاد شما را بدقت مورد بررسي قرار داده است. 
You are, hereby informed that (this is to inform you that) our company is not prepared to extend your credit validity.
20-  بدينوسيله باطلع شما ميرساند كه شركت ما حاضر به تمديد سر رسيد اعتبار شما نميباشد. 
 Our company is not accountable for any damages through shipment and we advise you to get in touch with your insurance company.
21-  شركت ما مسئول آسيب ديدگي كالا در اثر حمل و نقل نمبباشد و توصيه ميكنيم با شركت بيمه خود تماس حاصل نمائيد. 
We sincerely hope that our mutual business relationship will expand ever increasingly in future.
22-  صميمانه اميدواريم كه روابط دوجانبه تجاري در آينده هر چه گسترده تر شود.
 We sent you a note of reminder last month regarding your outstanding balance, but unfortunately we have received no response from you as yet.
23- ماه گذشته نامه اي جهت ياد آوري شما نسبت به مانده معوقه ارسال نموديم اما متاسفانه تا كنون هيچگونه پاسخي ازسوي شما دريافت نشده است.
Would you please send us a preformed invoice of our requested items as soon as possible?
 24- خواهشمنديم هر چه سريعتر پيش فاكتور اقلام مورد نياز ما را ارسال بفرمايئد.
We are pleased to inform you that, today we dispatched five containers of office furniture to your company’s address.
25-  خوشوقتيم به اطلاع شما برسانيم كه امروز پنج كاميون حاوي مبلمان اداري به آدرس شركت ارسال گرديد.
  We have pleasure in notifying you this bank has honored your request concerning the establishment of credit and exchange account.
26- موجب خرسندي است به اطلاعتان برسانيم كه اين بانك با درخواست شما مبني بر گشايش حساب اعتباري ارزي موافقت نموده است.
We are enclosing our terms of credit and paying installments along with your requested price quotation. 27- شرايط اعتباري و پرداخت اقساط بهمراه مظنه در خواستي شما به ضميمه ارسال ميگردد.
This is to confirm that you’re ordered goods will be supplied and shipped by the required dated.
28- بدينوسيله تهيه و ارسال كالاي سفارشي شما تا تاريخ مورد نظر تائيد ميگردد.
If any of the ordered items are out of stock, please submit a q quotation for substitutes.
29- لطفا در صورت عدم موجودي هر يك از اقلام سفارشي مظنه اقلام مشابه را ارسال فرمايئد.
We regret to inform you that the goods ordered are out of stock at present.
30- متاسفيم به اطلاعتان برسانيم كه كالاي سفارشي شما در حال حاضر موجود نميباشد.
In reply to your letter of 2, July, we appreciate you allowing us a special discount.
 31- در پاسخ به نامه مورخ-- --- شما از اينكه تخفيف ويژه اي را براي ما در نظر گرفته ايد سپاسگزاريم.
We would like to have a meeting with your purchasing agent and the manager of marketing department. 32- مايل ميباشيم ملاقاتي با مامور خريد و مدير دايره بازار يابي شركت شما بعمل آوريم
. Unfortunately, your products are not suitable for our market.
33- متاسفانه توليدات شما مناسب بازار فروش ما نميباشد.
We agree to making a reduction in price if this will help you to develop you market for our company’s products. 34- در صورتيكه كاهش قيمت توليدات شركت ما در توسعه بازار شما جهت عرضه آنها موثر باشد ما با آنموافقيم.
You are expected to handle the cost of freight and insurance.
35- انتظار ميرود كه شما هزينه حمل و نقل و بيمه را بعهده بگيريد.
We hope to be able to reciprocate your kindness.
36- اميدواريم بتوانيم محبت هاي شما را جبران نمائيم. 
Our forwarding company is pleased to handle the shipping of your consignment to four corners of the world.
37- شركت حمل نقل ما خوشوقت است تا حمل محموله هاي تجاري شما را به اقصي نقاط جهان انجام دهد.
38- Please forward an authenticated copy of your title deed.
 لطفا يك نسخه مصدق از سند مالكيت خود را ارسال نمائيد.
The draft of the turn-key contract has been drawn up.
39- پيش نويس قرار داد آماده به بهره برداري تنظيم شده است.
Letter of understanding was signed by the under mentioned of the check.
40-  تفاهم نامه اي بين ضمانت كنندگان چك بامضاء رسيده است.
This letter of intent caries legal weight and is non-negotiable.
41- اين قولنامه داراي اعبتار قانوني بوده و قابل انتقال نميباشد
Tax exemption does not apply to surplus goods in stock.
42- معافيت مالياتي شامل كالاي مازاد در انبار نميباشد.
A trust fund was established in order to help the bankrupt business.
43- يك صندوق اماني جهت كمك به تجار ورشكسته دائر گرديده است.
The final award to foreclose the mortgage in question was issued by the bank.
44- حكم نهائي در مورد باجرا گذاردن  رهن مورد نظر از طرف بانك صادر گرديد
Please make certain that the insurance policy provides a full coverage on the cases mentioned before honoring the draft.
45-  خواهشمند است قبل ازپرداخت برات نسبت به پوشش كامل موارد مذكور توسط بيمه نامه اطمينان حاصل نمائيد.
The remitting bank is allowed to sue redeemable bonds
46 - بانك حواله دهنده مجاز است از اوراق قرضه قابل خريد استفاده نمائيد.
No real or legal entity has claimed the ownership of the abandoned goods in customs warehouse.
47-  هيچ شخصيت حقيقي يا حقوقي ادعاي مالكيت كالابي متروكه در انبار گمرك را ننموده است.
Non-profit organization are not entitled to abatement of taxes.
48-  تخفيف مالياتي به سازمانهاي غير انتفاعي تعلق
نميگيرد.
The board of attorneys reviewed the abstract of the title deed.
49- هيئات وكلا خلاصه سند مالكيت رامورد بررسي قرارداده است
. All transactions of the correspondents  bank regarding accounts payable and receivable will be performed through bank drafts or certified /cashier’s checks.
50 بانك كارگزار كليه معاملات مربوط به حسابهاي دريافتي و پرداختي را از طريق حواله هاي بانكي و يا چكهاي تضميني انجام خواهد داد. 
It is, hereby, confirmed that our ordered consignment has been promptly delivered.
51- بدينوسيله تحويل بدون تاخير محموله سفارشي ما تائيد ميگردد.
 Our company intends to file a lawsuit in order to recover the damages due to breach of contract.
52-شركت مادر صدد است تا جهت جبران خسارات وارده بعلت نقض قرارداد اقامه دعوي نمايد.
 The adjudication of bankruptcy was submitted to the court without any adjustment.
53- حكم ورشكستگي بدون هيچگونه جرح و تعديلي به دادگاه تسليم شد.
Any public servant employed by a public joint-stock partnership company should abide by the country’s administrative directives.
54- هر كارمندي كه در استخدام يك شركت سهامي عام ميباشد موظف است مقررات اداري كشور را رعايت نمائيد.
The advising bank appointed a lawyer to provide legal advice of the adventitious real estate.
5- 
بانك ابلاغ كننده وكيلي را جهت مشاوره حقوقي در مورد ملك باد آورده منصوب نمود55-
Failure to pay overdue taxes will result in issuing an arrest warrant.
56- سر پيچي از پرداخت مالياتهاي معوقه موجب صدور حكم جلب ميگردد
The tax auditor assessed the articles of incorporation, authenticated copy of the letter of settlement, and the financial statement of the company.
57- ميز مالياتي اساسنامه شركت، رونوشت مصدق صلح نامه و صورتهاي مالي شركت را مورد ارزيابي قرار داد
. A complete list of the insurance company’s assets and liabilities was published at the request of the attorney general.
58-  بنا بدرخواست دادستان كل، فهرست كاملي اردارائيها و بدهيهاي شركت بيمه انتشار يافت.
Anyone underwriting bad checks or debts will be barred from leaving the country.
59- هر شخصي كه ضامن پرداخت چكهاي بدون محل و يا مطالبات غير قابل وصول گردد از كشور ممنوع الخروج ميشود.Any legal entity is permitted by law to offer his bid price in the tender.
60- هر شخصيت حقوقي قانونا حق دارد در مناقصه شركت نمايد و پيشنهاد قيمت دهد.
Bankrupt business is not allowed to use bank guarantees, bearer checks, instruments, or shares.
61- تجار ورشكسته مجاز نيستند از ضمانتنامه هاي بانكي، چك و سند در وجه حامل و يا سهام بي نام استفاده نمايند.
 The bill of indictment questioned the authenticity of the bidder, bill of sale, exchange, and lading and the blank checks without endorsement.
62- كيفر خواست سنديت، اعتبار قولنامه ، بيع نامه برات، بارنامه و چك سفيد بدون ظهر نويسي را مورد سئوال قرار داد.
Breach of contract by any party will result in a lawsuit blocking its bank and exchange accounts.
63- نقض قرارداد از سوي هر يك از طرفين قرار داد منجر به اقامه دعوي دادگاهي و مسدود شدن حسابهاي بانكي و ارزي وي ميگردد. 
The Ministry of finance is bound to send an enquiry for the balance sheet of annual net assets and profits and all negotiable instruments of the next of kin of the deceased.
64-  وزارت دارائي موظف است استعلامي جهت درخواست ترازنامه سرمايه و سود خالص ساليانه كليه اسناد قابل انتقال وارثين
بلافصل متوفي ارسال دارد
65 - Capital assets, gains, reserves, and stocks of all companies must be reported in their tax return and controlled by auditors.
دارائي، سود ، اندوخته و سهام سرمايه اي كليه شركتها مي بايد در اظهارنامه مالياتي آنها گزارش شود و توسط مميز مالياتي كنترل گردد
اصطلاحات بازرگانی اعتبارات اسنادي چيست؟
   تعهدی است که بانک گشایش کننده اعتبار بر عهده می گیرد تا در قبال دریافت اسنادی وجه اعتبار را به فروشنده پرداخت کند 
اعتبار اسنادی غیرفعال (LC ) NON Operative کدام است ؟
اعتباری است که گشایش شده و به ذینفع ابلاغ گردیده است اما در متن آن شرایطی ذکر شده تا در صورت تحقق آن شرایط این اعتبار اسنادی فعال گردد
اعتبار اسنادی یوزانس Usance LC چیست ؟
اعتباری است که پرداخت وجه کالا به فروشنده در صورت تحقق شرایط اعتبار بصورت مدت دار ( 90 یا 180 روز ) توسط بانک گشایش کننده اعتبار یا بانک کارگزار پرداخت می گردد .  
فرم S.A.D در گمرک چیست؟
سند یا اظهار نامه واحد گمرکی است که به منظور یکسان سازی جمع آوری اطلاعات و پدازش ماشینی آن طراحی گردیده است 
CRF چیست؟
یک سند گمرکی است که توسط موسسات بازرسی کالا صادر می شود و نشان می دهد که قیمت کالا در مبدأ مورد تأیید شرکت بازرسی قرار گرفته است 
معامله Bay back چیست؟
فروشنده در یک کشور خارجی ماشین آلات و دانش فنی و تأسیسات و امکانات را به کشور خریدار می دهد تا در آنجا کالا تولید شود و به کشور فروشنده برگردد
فرم SD چیست؟
سندی که تولیدکننده کالا به موجب آن کتباً اقرار می کند که کالای تولید شده مطابق استاندارد خواسته شده آن تولید گردیده است . 
فرم MD چیست؟
اظهار نامه تولید کننده کالاست که به موجب آن تأئید می کند کالا براساس ضوابط استاندارد تولید گردیده ا ستگواهی
 SFR چیست؟
گواهی ثبت استاندارد در موسسه استاندارد است منطقه آزاد تجاری – صنعتی چیست؟ قسمتی از قلمرو سیاسی یک کشور که کالای عرضه شده در آنجا از لحاظ ارتباط حقوق و عوارض ورودی مشمول نظارتهای معمول گمرکی نمی شود واردات کالا به مناطق آزاد از خارج تابع مقررات صادرات و واردات و امور گمرکی مناطق آزاد جمهوری اسلامی و مقررات متحدالشکل اعتبارات اسنادی ( UCP500 )بوده و از مقررات صادرات و واردات کشور مستثنی می باشد .
کشورهای CIS ( کشورهای مستقل مشترک المنافع ) کدامندجامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع در سال 1991 تأسیس گردیده و اتحادیه ای است که از جنبه های قوانین داخلی و بین المللی جانشین اتحاد جماهیر شوروی سابق شده است و سه کشور روسیه ، اوکراین و روسیه سفید آن را بنیاد نهاده اند و کشورهای آذربایجان ، ارمنستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ،قزاقستان و مولداوی و گرجستان به عضویت آن درآمده اند
بازارچه های مرزی چیست ؟
محوطه ای است محصور واقع در نقطه صفر مرزی و در جوار گمرکات مجاز به انجام تشریفات ترخیص کالا قرار دارند و اهالی دو طرف می تواند کالا و محصولات مورد نیاز خود را با رعایت مقررات صادرات و واردات در این بازارچه ها عرضه نماید روش خریدهای متقابل چگونه است ؟روش خریدی است که در آن پرداخت بهای کالای خریداری شده بصورت غیرنقدی صورت می گیرد .
ورود موقت چیست؟
رویه گمرکی است که به موجب آن برخی از کالاها بدون پرداخت حقوق ورودی عوارض به قصد خروج مجدد در مدت مقرر وارد قلمرو گمرکی می گردد و سه گونه است :
1 – ورود موقت کالا جهت تعمیر یا تولید و بسته بندی 
2 – ورود موقت به منظور نمایش در نمایشگاهها

3 – ورود موقت خودرو
Please send us samples of the aforementioned goods, along with their prices  
 1- لطفا نمونه هائي از كالاهاي فوق الذكر را بهمراه ليست قيمت ها ارسال نمائيد.
 Would you kindly quote your best price of the following items, along with the terms of payment 
 2- خواهشمند است محبت نموده و فهرست نازلترين قيمت اقلام ذيل را بهمراه شرايط پرداخت ارسال نمائيد.
  Our company is very interested in importing heavy machinery to be used in
 automobile manufacturing industry
3- شركت ما بسيار علاقمند به وارد نمودن ماشين آلات سنگين جهت استفاده در صنايع اتومبيل سازي ميباشد. 
 Thank you in advanced, for any information that you can  Provide us regarding this matter. 4
قبلا  ازهر گونه اطلاعاتي كه در اين مورد ارسال نمائيد متشكريم.
 In the case that, dispatched consignment does not meet your requirements or does not come up to your expectation, please inform us. 5
لطفا چنانچه محموله ارسالي واجد شرايط مورد نظر و يا در حد انتظار نباشد ما را در جريان گذاريد.
  If the samples meet your client’s needs, our company is ready to handle any orders that you place at regular intervals. 6-
در صورتيكه نمونه هاي ارسالي نياز مراجعين شما را تامين نمايد شركت ما آماده پذيرش هر گونه سفارشات شما در فواصل معين ميباشد. We normally effect the payment of our orders through letter of credit. 
7- ما معمولا پرداخت سفارشات خود را از طريق اعتبار اسنادي انجام ميدهيم. 
 All the requested documents are enclosed with this letter. 8-
اسناد درخواستي به ضميمه اين نامه ارسال ميگردد.
 We appreciate your prompt delivery of the ten water coolers which we ordered on 1, Dec
 9 از ارسال بموقع دستگاه آب سرد كن كه در تاريخ -------- سفارش نموده بوديم متشكريم
Your failure to settle your account on time is causing us financial difficulties. 10-
عدم تسويه صورتحساب شما در موعد مقرر موجب بروز مشكلات مالي شده است.
 Since you have always met your financial obligation in the past, we are prepared to allow you a postponement of payment.  11-
بنظر اينكه شما همواره در انجام تعهدات مالي خود كوشا بوده ايد ما حاضريم پرداخت شما را به تعويق بياندازيم. 
 The recent devaluation of Dollar has caused a setback in business. 12
كاهش اخير در ارزش نرخ دلار باعث ركود تجاري شده است.
 We hope that you will settle the remainder of your overdue payment through paying monthly installments. 13
اميدواريم كه شما از طريق پرداخت اقساط ماهيانه الباقي بدهي معوقه خود را تسويه نمائيد
 We have pleasure in enclosing our check for $10.000. 14- 
موجب خوشحالي است كه به پيوست چكي بمبلغ ----------ارسال نمائيم
 Our payment in settling the invoice in question will be made through banker’s sight draft 15-
 پرداخت ما جهت تسويه حساب فاكتور مربوطه بوسيله حواله بانكي ديداري انجام خواهد گرفت
.  The sum of $1000 has been deposited in your company’s credit account.  16 -
  مبلغ----- دلار بحساب اعتباري شركت شما واريز شده است.
  The aforementioned amount is remittable at all the branches of this bank. 17- 
مبلغ فوق الذكر در كليه شعب اين بانك قابل پرداخت ميباشد.
 We would like to thanks you for writing to us so frankly about your inability to pay your overdue debts. 18- 
 اينكه طي نامه اي صادقانه عدم توانائي خود را در پرداخت ديون معوقه ابراز نموده ايد متشكريم.
 In reference to your letter of 15, Aug, our company has carefully considered your proposal. 19- 
عطف به نامه مورخه---------- شما اين شركت پيشنهاد شما را بدقت مورد بررسي قرار داده است.
 You are, hereby informed that (this is to inform you that) our company is not prepared to extend your credit validity. 20-  
بدينوسيله باطلع شما ميرساند كه شركت ما حاضر به تمديد سر رسيد اعتبار شما نميباشد.
  Our company is not accountable for any damages through shipment and we advise you to get in touch with your insurance company. 21- 
 شركت ما مسئول آسيب ديدگي كالا در اثر حمل و نقل نمبباشد و توصيه ميكنيم با شركت بيمه خود تماس حاصل نمائيد
. We sincerely hope that our mutual business relationship will expand ever increasingly in future. 22- 
 صميمانه اميدواريم كه روابط دوجانبه تجاري در آينده هر چه گسترده تر شود
. We sent you a note of reminder last month regarding your outstanding balance, but unfortunately we have received no response from you as yet. 23- 
ماه گذشته نامه اي جهت ياد آوري شما نسبت به مانده معوقه ارسال نموديم اما متاسفانه تا كنون هيچگونه پاسخي ازسوي شما دريافت نشده است.
 Would you please send us a preformed invoice of our requested items as soon as possible? 24- 
خواهشمنديم هر چه سريعتر پيش فاكتور اقلام مورد نياز ما را ارسال بفرمايئد
.We are pleased to inform you that, today we dispatched five containers of office furniture to your company’s address.  25-  
خوشوقتيم به اطلاع شما برسانيم كه امروز پنج كاميون حاوي مبلمان اداري به آدرس شركت ارسال گرديد.
  We have pleasure in notifying you this bank has honored your request concerning the establishment of credit and exchange account. 26-
 موجب خرسندي است به اطلاعتان برسانيم كه اين بانك با درخواست شما مبني بر گشايش حساب اعتباري ارزي موافقت نموده است.
 We are enclosing our terms of credit and paying installments along with your requested price quotation. 27- 
شرايط اعتباري و پرداخت اقساط بهمراه مظنه در خواستي شما به ضميمه ارسال ميگردد
. This is to confirm that you’re ordered goods will be supplied and shipped by the required dated. 28- 
بدينوسيله تهيه و ارسال كالاي سفارشي شما تا تاريخ مورد نظر تائيد ميگردد.
 If any of the ordered items are out of stock, please submit a q quotation for substitutes.
 29- لطفا در صورت عدم موجودي هر يك از اقلام سفارشي مظنه اقلام مشابه را ارسال فرمايئد. 
 We regret to inform you that the goods ordered are out of stock at present. 30- 
متاسفيم به اطلاعتان برسانيم كه كالاي سفارشي شما در حال حاضر موجود نميباشد.
 In reply to your letter of 2, July, we appreciate you allowing us a special discount. 31- 
در پاسخ به نامه مورخ-- --- شما از اينكه تخفيف ويژه اي را براي ما در نظر گرفته ايد سپاسگزاريم.
 We would like to have a meeting with your purchasing agent and the manager of marketing department. 32- 
مايل ميباشيم ملاقاتي با مامور خريد و مدير دايره بازار يابي شركت شما بعمل آوريم.
 Unfortunately, your products are not suitable for our market. 33-
 متاسفانه توليدات شما مناسب بازار فروش ما نميباشد
. We agree to making a reduction in price if this will help you to develop you market for our company’s products. 34- 
در صورتيكه كاهش قيمت توليدات شركت ما در توسعه بازار شما جهت عرضه آنها موثر باشد ما با آن
موافقيم. You are expected to handle the cost of freight and insurance. 35- 
انتظار ميرود كه شما هزينه حمل و نقل و بيمه را بعهده بگيريد. 
We hope to be able to reciprocate your kindness. 36-
 اميدواريم بتوانيم محبت هاي شما را جبران نمائيم.
 Our forwarding company is pleased to handle the shipping of your consignment to four corners of the world. 37- 
شركت حمل نقل ما خوشوقت است تا حمل محموله هاي تجاري شما را به اقصي نقاط جهان انجام دهد. 
Please forward an authenticated copy of your title deed.  38- 
لطفا يك نسخه مصدق از سند مالكيت خود را ارسال نمائيد.
 The draft of the turn-key contract has been drawn up. 39-
 پيش نويس قرار داد آماده به بهره برداري تنظيم شده است. 
Letter of understanding was signed by the under mentioned of the check. 40- 
 تفاهم نامه اي بين ضمانت كنندگان چك بامضاء رسيده است
. This letter of intent caries legal weight and is non-negotiable. 41-
 اين قولنامه داراي اعبتار قانوني بوده و قابل انتقال نميباشد.
 Tax exemption does not apply to surplus goods in stock. 42- 
معافيت مالياتي شامل كالاي مازاد در انبار نميباشد
. A trust fund was established in order to help the bankrupt business. 43- 
يك صندوق اماني جهت كمك به تجار ورشكسته دائر گرديده است
. The final award to foreclose the mortgage in question was issued by the bank.  44- 
حكم نهائي در مورد باجرا گذاردن  رهن مورد نظر از طرف بانك صادر گرديد.
 Please make certain that the insurance policy provides a full coverage on the cases mentioned before honoring the draft. 45- 
 خواهشمند است قبل ازپرداخت برات نسبت به پوشش كامل موارد مذكور توسط بيمه نامه اطمينان حاصل نمائيد. The remitting bank is allowed to sue redeemable bonds. 46 - 
بانك حواله دهنده مجاز است از اوراق قرضه قابل خريد استفاده نمائيد
. No real or legal entity has claimed the ownership of the abandoned goods in customs warehouse. 47- 
 هيچ شخصيت حقيقي يا حقوقي ادعاي مالكيت كالابي متروكه در انبار گمرك را ننموده است.
  Non-profit organization are not entitled to abatement of taxes. 48-  
تخفيف مالياتي به سازمانهاي غير انتفاعي تعلق نميگيرد.
  The board of attorneys reviewed the abstract of the title deed. 49-
 هيئات وكلا خلاصه سند مالكيت رامورد بررسي قرارداده است.
 All transactions of the correspondents  bank regarding accounts payable and receivable will be performed through bank drafts or certified /cashier’s checks. 50- 
بانك كارگزار كليه معاملات مربوط به حسابهاي دريافتي و پرداختي را از طريق حواله هاي بانكي و يا چكهاي تضميني انجام خواهد داد.
 It is, hereby, confirmed that our ordered consignment has been promptly delivered. 51- 
بدينوسيله تحويل بدون تاخير محموله سفارشي ما تائيد ميگردد
. Our company intends to file a lawsuit in order to recover the damages due to breach of contract. 52-
شركت مادر صدد است تا جهت جبران خسارات وارده بعلت نقض قرارداد اقامه دعوي نمايد
. The adjudication of bankruptcy was submitted to the court without any adjustment. 53- 
حكم ورشكستگي بدون هيچگونه جرح و تعديلي به دادگاه تسليم شد
. Any public servant employed by a public joint-stock partnership company should abide by the country’s administrative directives. 54- 
هر كارمندي كه در استخدام يك شركت سهامي عام ميباشد موظف است مقررات اداري كشور را رعايت نمائيد.
The advising bank appointed a lawyer to provide legal advice of the adventitious real estate. 55- 
بانك ابلاغ كننده وكيلي را جهت مشاوره حقوقي در مورد ملك باد آورده منصوب نمود.
 Failure to pay overdue taxes will result in issuing an arrest warrant. 56-
 سر پيچي از پرداخت مالياتهاي معوقه موجب صدور حكم جلب ميگردد
. The tax auditor assessed the articles of incorporation, authenticated copy of the letter of settlement, and the financial statement of the company. 57- 
ميز مالياتي اساسنامه شركت، رونوشت مصدق صلح نامه و صورتهاي مالي شركت را مورد ارزيابي قرار داد.
 A complete list of the insurance company’s assets and liabilities was published at the request of the attorney general. 58-  
بنا بدرخواست دادستان كل، فهرست كاملي اردارائيها و بدهيهاي شركت بيمه انتشار يافت.
   Anyone underwriting bad checks or debts will be barred from leaving the country.  59- 
هر شخصي كه ضامن پرداخت چكهاي بدون محل و يا مطالبات غير قابل وصول گردد از كشور ممنوع الخروج ميشود.
Any legal entity is permitted by law to offer his bid price in the tender.  60-
 هر شخصيت حقوقي قانونا حق دارد در مناقصه شركت نمايد و پيشنهاد قيمت دهد.
  Bankrupt business is not allowed to use bank guarantees, bearer checks, instruments, or shares. 61- تجار ورشكسته مجاز نيستند از ضمانتنامه هاي بانكي، چك و سند در وجه حامل و يا سهام بي نام استفاده نمايند. 
The bill of indictment questioned the authenticity of the bidder, bill of sale, exchange, and lading and the blank checks without endorsement.  62- 
كيفر خواست سنديت، اعتبار قولنامه ، بيع نامه برات، بارنامه و چك سفيد بدون ظهر نويسي را مورد سئوال قرار داد.
 Breach of contract by any party will result in a lawsuit blocking its bank and exchange accounts. 63-
 نقض قرارداد از سوي هر يك از طرفين قرار داد منجر به اقامه دعوي دادگاهي و مسدود شدن حسابهاي بانكي و ارزي وي ميگردد.
 The Ministry of finance is bound to send an enquiry for the balance sheet of annual net assets and profits and all negotiable instruments of the next of kin of the deceased. 64-  
وزارت دارائي موظف است استعلامي جهت درخواست ترازنامه سرمايه و سود خالص ساليانه كليه اسناد قابل انتقال وارثين بلافصل متوفي ارسال دارد
 Capital assets, gains, reserves, and stocks of all companies must be reported in their tax return and controlled by auditors. 65- 
دارائي، سود ، اندوخته و سهام سرمايه اي كليه شركتها مي بايد در اظهارنامه مالياتي آنها گزارش شود و توسط مميز مالياتي كنترل گردد

Business IdiomsYour Score is 0 of 100
Level:
Intermediate
Category:
Vocabulary Exercises

Group:
Idioms
Source:  Tarjomeh Localization LTD
Please select the best word for each blank:
  
1 - The product has been a great success. We're doing a roaring ______ in it. a - trade b - ship c - deal d - bargain e - nosed 
2 - John doesn't look very impressive but he's one of the big ______ in this industry. a - pack b - earth c - market d - it e - shots 
3 - He thinks he is really important but he is only really a big ______ in a small pond. a - pack b - market c - fish d - shots e - it 
4 - I wouldn't trust Harry an inch. He's definitely someone who is on the ______. a - make b - spinner c - trade d - killing e - nosed 
5 - Well I'm not surprised they are in a mess. It's not exactly ______ -shattering news. a - earth b - make c - spinner d - books e - till 
MAKE MONEY AT HOME!
Rent referrals and let them earn $20 everyday for you.
Start it right now. 
6 - I bought them cheap and sold them for a lot. I really made a ______ . a - deal b - nosed c - killing d - ship e - trade 
7 - He's the only person who imports this product. He's really cornered the ______ . a - market b - till c - it d - earth e - pack 
8 - She's obviously going to get a top job soon. She's a real high ______ . a - cats b - market c - flier d - shots e - fish 
9 - Now that I've got a million pounds in savings I really feel I've made ______ . a - earth b - make c - till d - it e - books 
10 - Their accounts were completely phony. They had been cooking the ______ for years. a - spinner b - make c - killing d - trade e - books 
11 - The accountant had stolen a lot of money. He had had his hand in the ______ for years. a - books b - killing c - spinner d - make e - till 
12 - I've had enough. I'm going to hang up my ______ and retire. a - hat b - shots c - fish d - flier e - cats 
13 - We're both competing for the same business. Perhaps we can cut a ______ to share out the work? a - hat b - bargain c - deal d - flier e - handshake 
14 - You can make a lot of money selling this product. It's a real money-______ . a - nosed b - spinner c - ship d - killing e - trade 
15 - If you want to succeed in this business you need to always stay ahead of the ______ . a - earth b - pack c - books d - till e - it 
16 - He's the perfect person to take on this difficult job. He's a really hard-______ person and won't stand for any nonsense. a - handshake b - bargain c - nosed d - ship e - deal 
17 - We have to work hard for our money while the fat ______ in the City make money doing very little. a - pack b - shots c - market d - fish e - cats 
18 - She's an excellent manager. She runs a really tight ______ . a - deal b - ship c - bargain d - handshake e - hat 
19 - It's hard doing business with Maggie. She drives a hard ______ . a - bargain b - flier c - handshake d - cats e - hat 
20 - Tim was forced to leave his job but he got a very generous golden ______ . a - handshake b - flier c - cats d - fish e - hat

صفحه نخست وبلاگ اصلي

ادامه نوشته

گفتگوی مریم با خدا در خواب             

گفتگوي مريم با خدا در خواب 

خدا گفت : پس می خواهی با من گفتگو کنی ؟ 

گفتم: اگر وقت داشته باشید .

خدا لبخند زد ،

وقت من ابدی است .

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی از من بپرسی ؟

گفتم : چه چیز بیشتر از همه شمارا در مورد انسان متعجب میکند ؟

خدا پاسخ داد....

 

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .

عجله دارند که زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند

این که سلامتشان صرف به دست آوردن پول میکنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکند .

این که با نگرانی نسبت به آینده ، زمان حال فراموششان میشود .

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال .

اینکه چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .

و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

خداوند دستهای مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم بعد پرسیدم.........؟

به عنوان خالق انسانها ،می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند ؟

خدا با لبخند پاسخ داد ، یاد بگیرند که نمی تواندیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .

اما می توان محبوب دیگران شد .

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .

یاد بگیرند ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد ، بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد .

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه میتوانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ، ایجاد کنیم .

و سالها وقت خواهد برد تا آن زخم التیام پیدا یابد .

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند .

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقاً دوست دارند ، اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .


یاد بگیرند که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کند و آن را متفاوت ببینند .

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را بببخشند ، بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .

و یادبگیرند من اینجا هستم . همیشه

گفتگوی مریم با خدا درخواب

 Interview with God

I dreamed I had an Interview with god 

خواب دیدم در خواب با خداي خود گفتگویی داشتم

 So you would like to Interview me

“God asked”

 خداوند فرمودند:

پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ 

  If you have the time“I said” 

 عرض کردم : اگر رخصت فرمائید و وقت داشته باشید

   God smiled 

  با لبخند فرمودند 

 وقت من که ابدی است

What questions do you have in mind for me 

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

 What surprises you most about humankind 

 عرض كردم چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

Answered

  That they get bored with childhood

این که آنها از بودن در دوران کودکی دلتنگ هستند

They rush to grow up and then long to be children again 

عجله دارند که زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند

 That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند

 And then lose their money to restore their health 

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند

 By thinking anxiously about the future That 

 این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند

 They forget the present

 زمان حال فراموش شان می شود

  Such that they live in neither the present nor the future 

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال

 That they live as if they will never die

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد

  And die as if they had never lived 

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند

God’s hand took mine and we were silent for a while 

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم

 And then I asked

بعد پرسیدم

 As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn 

به عنوان خالق انسان ها میخواهید آنها چه درس هایی از زندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile 

خداوند دوباره با لبخند فرمودند

 To learn they cannot make anyone love them 

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد

 What they can do is let themselves be loved 

اما می توان محبوب دیگران شد

learn that it is not good to compare themselves to others 

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند

 To learn that a rich person is not one who has the most

 یاد بگیرند ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد

   But is one who needs the least

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we  love 

یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم

 And it takes many years to heal them 

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد 

  To learn to forgive by practicing forgiveness 

با بخشیدن، بخشش یاد بگیرن

 To learn that there are persons who love them dearly 

یاد بگیرندکسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند

 But simply do not know how to express or show their feelings

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند

 To learn that two people can look at the same thing and see it differently

یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

 To learn that it is not always enough that they are forgiven by others 

 یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند

 They must forgive themselves

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند

And to learn that I am here 

و یاد بگیرن که من اینجا هستمA همیشه 

 I feel always happy Do yo know why 

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone

, برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

 Expectations always hurt .. Life is short So love your life..

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند. زندگی کوتاه است پس به زندگی ات عشق بورز

.. Be happy And keep smiling.. Just Live for yourself and

خوشحال باش. و لبخند بزن فقط برای خودت زندگی کن و ..

 Before you speak » Listen

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

Before you write » Think

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

Before you spend » Earn

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

Before you pray » Forgive

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

Before you hurt » Feel

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

Before you hate » Love

قبل از تنفر » عشق بورز

That's Life  Feel it, Live it & Enjoy

زندگی این است احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

و من مجددا سئولات ذیل را مطرح کردم که مورد تائیدشان قرار گرفت

 آن سوی ناکامی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست

من باور دارم ... که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم 

من باور دارم که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است. 

من باور دارم که ما مى‌توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.  من باور دارم. که زمان زيادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم. 

من باور دارم که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينم. 

من باور دارم .  که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى‌دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم. 

من باور دارم ...  که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.  من باور دارم ... که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن. 

من باور دارم   که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند. 

من باور دارم  که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد که ظالم و بيرحم باشم. 

من باور دارم ...  که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم. 

من باور دارم   که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم. 

من باور دارم   که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.

من باور دارم  که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم 

من باور دارم ...  که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد. 

من باور دارم   که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند. 

من باور دارم  که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد. 

من باور دارم که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

من باور دارم   که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد. 

من باور دارم . «شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را دارد نيستبلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را ميبرد

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

از زندگی خود لذت ببرید بدون آنکه آنرا با زندگی دیگران مقایسه کنید

یکی از ناشناخته ترین لذت ها در زندگی حرف زدن با خویشتن است

 تا از عادت پرستی بدر نیائی و دست برنداری ، حقیقت ورز نشوی

  منشاء غم های گران را بیشتر در وجود خود جستجو کنید تا در وجود دیگران کارهای تکراری ما نشانه شخصیت ماست

اراده های ضعیف همواره به صورت حرف و گفتار خودنمائی می کنند لیکن اراده قوی جز در لباس عمل و کردار ظهور نمی یابد

برای یک کشتی که معلوم نیست به کدام بندرگاه می رود باد موافق معنا ندارد

یکی از دشوارترین کارها برای هر فرد آن است که روی سطح یخ زده ومرطوب زمین بخورد و وقتی بلند می شود ، خدا را شکر کند

ما در جوار یکدیگر زندگی می کنبم پس اولین مقصود ما در زندگی این است که به یکدیگر محبت کنیم و اگر نمی توانی دست کم دیگران را آزار ندهیم

اگر بدنبال فرصت ها بگردیم چند برابر می شوند و اگر آنها را نادیده بگیریم از میان می روند

هرگاه کسی که نیکی می کند با نتیجه آن خود را مشغول نسازد آنوقت حس غضب و خود خواهی در قلب او خاموش می شود

مشورت کنید و افکار خود را با هم بسنجید تا از میان آنها راستی زائیده شود

کسی که می خواهد درو کند باید بکارد

*انسان دانا به جای آنکه در انتظار رسیدن فرصت خوب در زندگی باشد خود آنرا به وجود می آورد

شکر گزاری نه تنها بزرگترین فضیلت است بلکه منشاء سایر نیکی ها نیز هست

اگر یکی از مشتاقان کتاب هستید بزرگترین خوشبختی جهان را دارا هستید

حافظه خوب ، حافظه ای است که بداند چگونه امور بی اهمیت را فراموش کند

بزرگترین فن زندگی استفاده از فرصت های بی نظیری است که بر ما می گذرد

نهال دوستی واقعی آهسته رشد می کند

هرگز تکبر نداشته باش که هنر را تکبر نیست

 از پیروزی تا سقوط فقط یک ثانیه فاصله است پرسش های ما افکار ما را می سازند

 دوستی مهم ترین نیکبختی انسان است

 زیبایی مرد در فصاحت زبان اوست

 سخن را زیوری جز راستی نیست

 آینده را ما می سازیم مگر از دیروز تا امروز را نساخته ایم

تنها نعمتی که به رنج زیستن می ارزد آزدی است به زیبائی بیاندیش ، نه برای انگیزش ، که در جهت تعالی زیبائی به هر جا آرامش می آورد ، چه دست ساز انسان چه طبیعی

داستـان خلقـت زن از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت. فر شته‌ای ظاهر شد و گفت:  چرا این همه وقت صرف خلق این یکی می‌ فرمایید؟" خداوند فرمودند: دستور کار او را دیده‌ای‌؟  باید 200 قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد نا پدید شود. بايد بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.باید بتواند با خوردن قهوه اي تلخ و غذای شب مانده کار کند فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد" این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید." خداوند فرمودند: نمی شود چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،  یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج ساله را وادار کند دوش بگیرد." 

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد."اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی." "بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام. تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."

فرشته پرسید ؟"فکر هم می‌تواند بکند؟"خداوند پاسخ داد"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد." آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید اشک دیگر برای چیست ؟ خداوند فرمود اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد،

نا‌ امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش

فرشته متاثر شد: شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند." زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند. همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند. سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند. بار زندگی را به دوش می‌کشند، و شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌ پراکنند. وقتی خوشحالند گریه می‌کنند. برای آنچه باور دارند می‌جنگند. در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.  وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند. بدون قید و شرط دوست می‌دارند.وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند. وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پا برجا می‌مانند. آنها راه می‌ روند، می‌دوند ميپرند ميرانند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد کار زن‌ ها خيلي بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند زن‌ ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.

خداوند فرمودند :این مخلوق عظیم من فقط یک عیب دارد"

فرشته پرسید ؟

چه عیبی ؟

خداوند فرمودند:

قدر خودش را آنطور كه بايد نمیداند

 

 داستان آدم و حوا 

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبودیه مرد بود که تنها زندگی می کرد. یه زن بود که اونم تنها زندگی می کرد زن غمگین به آب رود خانه نگاه می کرد مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بودخدا هم اونها را می دید و غمگین بود

.Nobody was no one other than God was one a man who lived alone She was a woman who lived alone. She looked down the river. The man looked up at the sky and was sad. God saw them and was sad God said to them: My beloved servants love each other and be kind to each other. The man head down and looked at the river and saw her in the water. She looked into the water, he saw the man. God graciously forgave them and they were happy, God is happy and rain from the sky was a woman over a man's hands to be soaked in the rain, she laughed. God told the man to give your hands the power to build a house and live either in peace. The man had been soaked in the rain, she hands over the man, the  man laughed.

خدا به اونها گفت: بندگان محبوب من همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید مرد سرش را پایین انداخت و به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید. خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند، خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود، زن خندید . خدا به مرد گفت: به دستان تو قدرت می دهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن آسوده زندگی کنید . مرد زیر باران خیس شده بود، زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت ، مرد خندید

 They were happy, and God was pleased. One day a woman saw a bird that was eating his chickens, his hands raised to the sky, the birds sit on his hands, but not a bird, and went flying into the sky, leaving her hands, he saw a man, Meeting him and raised his hands toward the sky. God saw their hands were full of kindness, angel buzz in the ear and laughed. Was God's green earth laughed and said God of heaven will give you a flowering branch. The men were angels branch of flowers, the male flowers to the female and she planted it in the soil, the soil was smelling. After the child was born who was crying, she saw the child's tears and sad, carpet, she learned how to take the child in the arms of her life 

خدا به زن گفت: به دستان تو همه ی زیبایی ها را می بخشم تا خانه ای را که او می سازد، زیبا کنی مرد خانه ای ساخت و زن خانه را گرم و زیبا کرد . آنها خوشحال بودند و خدا خوشحال بود . یک روز زن، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می داد، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند، اما پرنده نیامد، پرواز کرد و رفت و دستهای زن رو به آسمان ماند، مرد او را دید، کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد . خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بودند، فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند .خدا خندید و زمین سبز شد خدا گفت: از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد . فرشته ها شاخه ای گل به دست مرد دادند، مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت، خاک خوش بو شد . پس از آن کودکی متولد شد که گریه می کرد، زن اشک های کودک را می دید و غمگین بود، فرشتها به او آموختند که چگونه طفل را در آغوش بگیرد و از شیره جانش به او بنوشاند

shoulders of the bird returned to the meeting of God said to your chil. The man saw the woman who laughs, who saw the child drinks milk on the forehead and landed on the soil of God's desire to see the man and laughed, laughed when God, the man on the d 

مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد، راست بگویید، تا راستگو باشد، گل و آسمان و رود را به او نشان دهید، تا همیشه به یاد من باشد روزهای آفتابی و بارانی از پی هم می گذشت، زمین پر شده بود از گل های رنگارنگ

Amidst the flowers were stuffed and happy children who also ran track and played

 مرد زن را دید که می خندد، کودکش را دید که شیر می نوشد، بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت خدا شوق مرد را دید و خندید، وقتی خدا خندید، پرنده بازگشت و بر شانه ی مرد نشست خدا گفت: با کودک خود مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد، راست بگویید، تا راستگو باشد، گل و آسمان و رود را به او نشان دهید، تا همیشه به یاد من باشد روزهای آفتابی و بارانی از پی هم می گذشت، زمین پر شده بود از گل های رنگارنگ و لابلای گل ها پر شده بود از بچه هایی که شاد دنبال هم می دویدند و بازی می کردند خدا همه چیز و همه جا را می دید . خدا دید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است که خیس نشود . زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه ی گلی را می کارد . خدا دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند و نگاه هایی که در آب رودخانه به دنبال مهربانی می گردند و پرنده هایی که.......خدا خوشحال بود چون دیگر غیر از او هیچ کس تنها نبود  

راستی؛ هیچ وقت از خودتان پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده ؟  تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:قیمت یه روز بارونی چنده ؟ یه بعد از ظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری ؟  حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی ؟ پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده ؟  ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گل های وحشی که کنار جاده در او مدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن! میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟ می ترسی برقش بگیرتت؟نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.  آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد! این جوری فقط می خواد بگه منم هستم  فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه. هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه ؟  شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟  اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟ ابرها رو می گم هیچ وقت از ابر ها تشکر کردی؟  هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه و به موجودات زمین می بخشه ؟ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه ؟  برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه ؟  چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه ؟  بابت این کارش چقدر حقوق می گیره ؟ چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد ؟  چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟ 

تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟

قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رود خونه گوش کنی.

قیمت بلیتش هم چند تومنه!

خود تو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت  ببینی.  گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره.

تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :

قیمت یه دست سالم چنده؟

یه چشم بی عیب چقدر می ارزه ؟

چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟

قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟

خیلی خنده داره نه؟

و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟

چی خیال کردی؟ پشت قبالت که ننوشتن.

نه عزیز خیال کردی!

اینا همه لطفه،

همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره. 

پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوستاینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده ؟ 

قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده ؟ 

چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم ؟

یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم  اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی ميکنی! 

قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو اینو سعي كن برای ده نفر که لیاقتشو دارن بفرست اگه ده نفر پیدا نکردی در خودت تجدید نظري کن مهربانی یفرستادن یک نامه به یک دوست

خدا یا شکر

روزى، مردى خواب عجیبى دید! دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهاى آنها نگاه مى‌کند هنگام ورود، دسته بزرگى از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایى را  که توسط پیک‌ها از زمین مى‌رسند، باز مى‌کنند و داخل جعبه مى‌گذارند مرد از فرشته‌ها پرسید:  شما چيکار مى‌کنید؟ فرشته در حالى که داشت نامه‌اى را باز مى‌کرد، گفت: اینجا بخش دریافت نامه ها است و ما دعاها و درخواست‌هاى مردم را، تحویل مى‌گیریم مرد کمى جلوتر رفت، باز تعدادى از فرشتگان را دید که کاغذهایى را داخل پاکت مى‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایى به زمین مى‌فرستندمرد پرسید: شماها چه‌کار مى‌کنید ؟ یکى از فرشتگان با عجله گفتاینجا بخش ارسال استما الطاف و رحمت‌هاى خداوند را براى بندگان به زمین مى‌فرستیممرد کمى جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است مرد باتعجب پرسید: شما چرا بیکارید ؟فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است.  مردمى که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولى فقط عده بسیار کمى جواب مى‌دهند. مرد از فرشته پرسید:  مردم چگونه مى‌توانند جواب بفرستند ؟ فرشته پاسخ دادبسیار سادهفقط کافیست بگویند «خدا یا شکر» 

صفحه نخست وبلاگ اصلي

صحت تعبیر خواب خانم ها  

داستانی که تحت عنوان

 بیگناه 

 INNOCENT 

 ترجمه و بيان گرديده صحت تعبیرخواب خانم ها را عليرغم اينكه اكثر مردم عقيده دارند چپ است

باثبات رسانده که  کاملا صحت داشته و قابل احترام است  

    In the town of Abadan lived a young merchant named Ali

در شهر آبادان تاجر جواني بنام علي زندگي ميكرد  

  He had two shops and a house of his own. 

   او صاحب دو مغازه و يك ملك مسكوني شخصي بود

 When he was a young man he was always praying

در ايام جواني هميشه به عبادت ميپرداخت 

    But when he get married he prayed now and then

ولي پس از ازدواج گهگاهي عبادت ميكرد  

  One summer Ali was going to the fair as he was said goodbye to his family 

  يك روز تابستاني عازم بازار مكاره بود 

  His wife said do not start today I have had a bad dream about you. I dreamt you returned from the journey and when you took up your hat, I saw that your hair was quite grey  

كه همسرش باو ميگويد عزيزم، امروز بمسافرت نرو من راجع بتو خواب بدي ديده ام كه تعبیرش شكون ندارد  خواب ديده ام هنگاميكه كه ازمسافرت برگشته اي و كلاه خود را از سر برداشتيد ديدم تمام موهاي سرت مثل برف سپيد شده است 

  Ali laughed and said that is a lucky sign, you will see that I returned from the town and bring 

علي خنديد و گفت اين يك علامتي ازخوشبختي است خواهيد ديد كه من از مسافرت برگشته ام  

   you some good presents

و سوغاتي هاي زيادي براي شما آورده ام

   So he did not cared to his wife’s dream. And draw away  

 بنا بر اين بدون توجه به خوا ب همسرش كه تعبيرآن شكون نداشت بمسافرت خود ادامه داد  

  When he had gone about twenty five miles, he met a merchant whom he knew before, after passing along way on foot they becomeو tired and put at the same inn for the night

هنگاميكه 25 كيلومتر مسافت را طي نموده بود با تاجري كه قبلا با آن آشنائي داشت برخورد ميكند كه پس از كيلو مترها پياده روي خسته شده و براي رفع خستگي خود در قهوه خانه اي در بين راه شب را ميگذرانند    

   In the midnight his friend put a bloody knife in his bag and left the Inn urgently  

 درنيمه هاي شب رفيقش يك چاقوي خون آلود را در بين اثاثيه هاي او جاي داده و فورا اقدام بترك قهوه خانه ميكند   

 Tomorrow morning when Ali waked up he saw that his friend is not at the Inn. 

  فردا صبح وقتي علي بيدار ميشود متوجه غيبت دوستش ميشود 

   at first he thought that he might so  busy and has a lot of work to do early in the morning and for this reason left him without notice and did not cared of this important matter. 

 در ابتدا تصور ميكند شايد كار مهمي داشته كه بايستی صبح زود انجام ميداده و مجبور بوده بدون اطلاع قهوه خانه را ترك نمايد غافل از اينكه بدون تعمق به اين كار مهم  او بي توجهي نشان ميدهد   

  He managed the affairs of things and after paying the Inn’s charges he wanted to leave the Inn

 و مشغول انجام كارهاي خود گشته و پس از تسويه حساب قهوه خانه قصد خروج از قهوه خانه را داشته 

  Suddenly he saw that there were many polices surrounded the Inn he said to himself that is way

 كه ناگاه متوجه حضور چند پليس ميشود كه قهوه خانه را محاصره كرده اند كه با خود ميگويد 

  They are standing there and how can I get through all those polices which standing there

چرا آن تعداد پليس آنجا ايستاده اند من قادر نيستم از بين آنها رد شوم 

   So I shunt be able to continuing my journey but he never thought that they might be standing there fdor him. e saw that one of the police came in front of him and asked is your name Ali?

و بمسافرت خود ادامه دهم ولي هرگز تصور نميكرد آنها بخاطر دستگيري او آنجا ايستاده باشند و قهوه خانه را تحت محاصره در آورده باشند ناگاه متوجه ميشود يكي ازپليس ها بنزد او آمده و ميپرسد نام شما علي است    

 yes my name is Ali what has been happened here? The policeman said to him you are arrested without any reasons. he was surprised and dizzy said to the policeman that is why I am arrested here.  

  او فورا بدون توجه جواب ميدهد بلي نام بنده علي است چه اتفاق افتاده است پليس بدون هيچ علتي به او ميگويد شما بازداشت هستيد او تقريبا تعجب كرده و از اين بابت گيج شده بود به پليس ميگويد بچه علت بنده بازداشت هستم  

  The police man said to him the court will let you know that is why are  arrested and he was taken to the count accompanied with those policemen. in the way nobody let him know his guilty, however he was charged a murder by his friend’s call to the police although he couldn’t defend of his sins which was charged against his guiltiness and was taken to the jail

پليس باو ميگويد اين موضوع را دادگاه ثابت خواهد كرد و همراه پليس ها بدادگاه برده ميشود و در بين راه هيچكس راجع  به گناه او چيزي باو  نمي گويد چون همسفر و رفيقش تلفنا به پليس اطلاع داده بود كه او  جنايتكار است و  مرتكب قتل شده است او در دادگاه نتوانست از حق و حقوق خود دفاع كند و بزندان محكوم ميشود چون چاقوي خون آلود را پليس در اثاثيه او پيدا كرده است و زنداني ميگرديد 

    On those days nobody could contact with his family because there were no communications possibilities.

در آنروزها بعلت عدم امكانات ارتباطي هيچكس قادر به تماس با فاميلش نبود 

       He passing day by days, week by week, month by month’s year by years in the jail and nobody could help for his freedom. 

    او روزها و هفته ها و ماه ها و سالهاي زيادي را بي گناه در زندان سپري ميكرد و هيچكس قادر نبود باو كمكي كند   

   One day as usual the prisoner were walking in the jail’s yard by each other and talking with each other suddenly his friend who was talking with themselves understood that this is the man who put a bloody knife in his bag and he was innocent .  

  يك روز بطوريكه در بين زندانيان مرسوم است او بهمراه هم سلولی خود به پياده روي در حياط زندان مشغول قدم زدن و صحبت بودند ناگاه دوست هم سلولي او متوجه بيگناهي او شده و مي فهمد اين همان مرد بيگناهي است كه بخاطر او ساليان دراز عمر خود را در زندان تلف نموده است 

     So he said the adventured of this murder to his follower and agree to accept his guiltiness in presence of the chief of the court and he became free from the prison and when reached  at his house and visit his wife who was getting so old suddenly remember with pleasure why he did not cared of his wife’s dream and became so unhappy and worried about these too long times that has gone to the prison house and thought that is pity to himself  

 او ماجراي قتل را براي هم سلولي خود تعريف كرده و موافقت خود را جهت بگردن گرفتن اين قتل تقبل مينمايد و خود را بمقامات زندان و دادگاه معرفي مينمايد و او پس ازاينكه ساليان دراز عمر خود را بيگناه در زندان سپري نموده آزاد ميگردد و وقتي بخانه خود بر میگردد مي بيند همسرش بسيار پير و سالخورده شده است و وقتي  او را مي بيند كه موهايش مثل برف سپيد شده فورا خاطره خواب خود را بياد آورده و از اينكه بدون توجه به تعبير خواب همسر بمسافرتش ادامه داده و متحمل اين همه بلاهاي ناخواسته گرديده بسيار متاسف میگردد 


باز گشت به صفحه نخست

فیل آسیایی به نام "مری" به جرم مرتكب شدن قتل توسط مردم محکوم به اعدام شد!

"مری" یک فیل آسیایی پنج تنی بود که در سیرک Sparks World Famous Shows نمایش اجرا می کرد. داستان به دار آویخته شدن مری با استخدام شخصی به نام "رد الدریج" آغاز شد. الدریج سابقه ی کار با هیچ حیوانی را نداشت و شغل قبلی اش سرایداری بود ولی به دلایلی به عنوان دستیار مربی مری در سیرک استخدام شد.

دوازدهم سپتامبر سال ۱۹۱۶، الدریج تصمیم گرفت مری را به برکه ببرد تا مری در آن جا آب بخورد و خودش را بشورد. سر راه، مری ایستاد و خم شد تا تکه هندوانه ای که روی زمین افتاده بود را بخورد. الدریج که حوصله نداشت با عصایش به پشت گوش مری ضربه زد تا حرکت کند. مری عصبانی شد و الدریج را گرفت و به سمت آب خوری پرت کرد. مری بی خیال الدریج نشد. این فیل پنج تنی به طرف الدریج رفت و سر او را با پایش له کرد!

مردمی که در سیرک حضور داشتند، از این کار مری بسیار عصبانی شدند و دست جمعی فریاد می زدند: "فیل را بکشید!". آن هایی که اسلحه دستشان بود، خودشان دست به کار شدند و شروع به شلیک کردن به مری کردند. اما گلوله های آن ها تاثیری روی فیل پنج تنی نداشتند.

خبر کشته شدن رد الدریج توسط فیل سیرک بین مردم شهر های اطراف پخش شد. همه خواهان کشتن مری بودند. مردم تا وقتی که مری زنده بود اجازه نمی دادند سیرک در شهرشان برنامه اجرا کند. صاحب سیرک، چارلی اسپارکز علاقه ی خاصی به حیواناتش، مخصوصا مری داشت و اصلا دلش نمی خواست مری را بکشد. اما بالاخره برای نجات سیرکش مجبور شد درخواست مردم را قبول کند.

مشکل این جا بود که راه های زیادی برای کشتن یک فیل پنج تنی وجود نداشت. هر تلاش ناموفقی می توانست منجر به رم کردن دوباره مری و کشته شدن افراد بیشتری بشود.

در آن منطقه اسلحه ای وجود نداشت که بتواند مری را بکشد. خیلی ها پیشنهاد دادند که مثل توماس ادیسون، فیل را با برق بکشند ولی در آن ناحیه نه جریان برقی به آن قدرت وجود داشت و نه مکان مناسبی.

بالاخره مردم تصمیم گرفتند با یک جرثقیل صنعتی که برای جابجا کردن واگن ها ساخته شده بود، مری را دار بزنند. سیزدهم سپتامبر در شهر اروینِ تنسی جمعیتی ۲۵۰۰ نفری جمع شدند تا دار زدن مری را تماشا کنند. زنجیری به گردن مری انداختند و با جرثقیل او را بالا کشیدند. اما زنجیر به اندازه ی کافی محکم نبود. زنجیر پاره شد و مری به زمین افتاد و لگنش شکست. دومین تلاش برای اعدام کردن مری موفقیت آمیز بود. مری را نیم ساعت بالای جرثقیل نگه داشتند تا مطمئن شوند مرده است. بعد از نیم ساعت جسدش را پایین کشیدند و همان جا دفنش کردند. مری تنها فیلی است که در طول تاریخ به جرم قتل به دار آویخته شده است.
 
بازگشت به صفحه نخست

 

 

+ نوشته شده توسط قربانعلی شیاسی در و ساعت 3 بعد از ظهر | یک نظر
صحت تعبیر خواب خانم ها

داستانی که تحت عنوان

 بیگناه 

 INNOCENT 

 ترجمه و بيان گرديده صحت تعبیرخواب خانم ها را عليرغم اينكه اكثر مردم عقيده دارند چپ است

باثبات رسانده که  کاملا صحت داشته و قابل احترام است  

    In the town of Abadan lived a young merchant named Ali

در شهر آبادان تاجر جواني بنام علي زندگي ميكرد  

  He had two shops and a house of his own. 

   او صاحب دو مغازه و يك ملك مسكوني شخصي بود

 When he was a young man he was always praying

در ايام جواني هميشه به عبادت ميپرداخت 

    But when he get married he prayed now and then

ولي پس از ازدواج گهگاهي عبادت ميكرد  

  One summer Ali was going to the fair as he was said goodbye to his family 

  يك روز تابستاني عازم بازار مكاره بود 

  His wife said do not start today I have had a bad dream about you. I dreamt you returned from the journey and when you took up your hat, I saw that your hair was quite grey  

كه همسرش باو ميگويد عزيزم، امروز بمسافرت نرو من راجع بتو خواب بدي ديده ام كه تعبیرش شكون ندارد  خواب ديده ام هنگاميكه كه ازمسافرت برگشته اي و كلاه خود را از سر برداشتيد ديدم تمام موهاي سرت مثل برف سپيد شده است 

  Ali laughed and said that is a lucky sign, you will see that I returned from the town and bring 

علي خنديد و گفت اين يك علامتي ازخوشبختي است خواهيد ديد كه من از مسافرت برگشته ام  

   you some good presents

و سوغاتي هاي زيادي براي شما آورده ام

   So he did not cared to his wife’s dream. And draw away  

 بنا بر اين بدون توجه به خوا ب همسرش كه تعبيرآن شكون نداشت بمسافرت خود ادامه داد  

  When he had gone about twenty five miles, he met a merchant whom he knew before, after passing along way on foot they becomeو tired and put at the same inn for the night

هنگاميكه 25 كيلومتر مسافت را طي نموده بود با تاجري كه قبلا با آن آشنائي داشت برخورد ميكند كه پس از كيلو مترها پياده روي خسته شده و براي رفع خستگي خود در قهوه خانه اي در بين راه شب را ميگذرانند    

   In the midnight his friend put a bloody knife in his bag and left the Inn urgently  

 درنيمه هاي شب رفيقش يك چاقوي خون آلود را در بين اثاثيه هاي او جاي داده و فورا اقدام بترك قهوه خانه ميكند   

 Tomorrow morning when Ali waked up he saw that his friend is not at the Inn. 

  فردا صبح وقتي علي بيدار ميشود متوجه غيبت دوستش ميشود 

   at first he thought that he might so  busy and has a lot of work to do early in the morning and for this reason left him without notice and did not cared of this important matter. 

 در ابتدا تصور ميكند شايد كار مهمي داشته كه بايستی صبح زود انجام ميداده و مجبور بوده بدون اطلاع قهوه خانه را ترك نمايد غافل از اينكه بدون تعمق به اين كار مهم  او بي توجهي نشان ميدهد   

  He managed the affairs of things and after paying the Inn’s charges he wanted to leave the Inn

 و مشغول انجام كارهاي خود گشته و پس از تسويه حساب قهوه خانه قصد خروج از قهوه خانه را داشته 

  Suddenly he saw that there were many polices surrounded the Inn he said to himself that is way

 كه ناگاه متوجه حضور چند پليس ميشود كه قهوه خانه را محاصره كرده اند كه با خود ميگويد 

  They are standing there and how can I get through all those polices which standing there

چرا آن تعداد پليس آنجا ايستاده اند من قادر نيستم از بين آنها رد شوم 

   So I shunt be able to continuing my journey but he never thought that they might be standing there fdor him. e saw that one of the police came in front of him and asked is your name Ali?

و بمسافرت خود ادامه دهم ولي هرگز تصور نميكرد آنها بخاطر دستگيري او آنجا ايستاده باشند و قهوه خانه را تحت محاصره در آورده باشند ناگاه متوجه ميشود يكي ازپليس ها بنزد او آمده و ميپرسد نام شما علي است    

 yes my name is Ali what has been happened here? The policeman said to him you are arrested without any reasons. he was surprised and dizzy said to the policeman that is why I am arrested here.  

  او فورا بدون توجه جواب ميدهد بلي نام بنده علي است چه اتفاق افتاده است پليس بدون هيچ علتي به او ميگويد شما بازداشت هستيد او تقريبا تعجب كرده و از اين بابت گيج شده بود به پليس ميگويد بچه علت بنده بازداشت هستم  

  The police man said to him the court will let you know that is why are  arrested and he was taken to the count accompanied with those policemen. in the way nobody let him know his guilty, however he was charged a murder by his friend’s call to the police although he couldn’t defend of his sins which was charged against his guiltiness and was taken to the jail

پليس باو ميگويد اين موضوع را دادگاه ثابت خواهد كرد و همراه پليس ها بدادگاه برده ميشود و در بين راه هيچكس راجع  به گناه او چيزي باو  نمي گويد چون همسفر و رفيقش تلفنا به پليس اطلاع داده بود كه او  جنايتكار است و  مرتكب قتل شده است او در دادگاه نتوانست از حق و حقوق خود دفاع كند و بزندان محكوم ميشود چون چاقوي خون آلود را پليس در اثاثيه او پيدا كرده است و زنداني ميگرديد 

    On those days nobody could contact with his family because there were no communications possibilities.

در آنروزها بعلت عدم امكانات ارتباطي هيچكس قادر به تماس با فاميلش نبود 

       He passing day by days, week by week, month by month’s year by years in the jail and nobody could help for his freedom. 

    او روزها و هفته ها و ماه ها و سالهاي زيادي را بي گناه در زندان سپري ميكرد و هيچكس قادر نبود باو كمكي كند   

   One day as usual the prisoner were walking in the jail’s yard by each other and talking with each other suddenly his friend who was talking with themselves understood that this is the man who put a bloody knife in his bag and he was innocent .  

  يك روز بطوريكه در بين زندانيان مرسوم است او بهمراه هم سلولی خود به پياده روي در حياط زندان مشغول قدم زدن و صحبت بودند ناگاه دوست هم سلولي او متوجه بيگناهي او شده و مي فهمد اين همان مرد بيگناهي است كه بخاطر او ساليان دراز عمر خود را در زندان تلف نموده است 

     So he said the adventured of this murder to his follower and agree to accept his guiltiness in presence of the chief of the court and he became free from the prison and when reached  at his house and visit his wife who was getting so old suddenly remember with pleasure why he did not cared of his wife’s dream and became so unhappy and worried about these too long times that has gone to the prison house and thought that is pity to himself  

 او ماجراي قتل را براي هم سلولي خود تعريف كرده و موافقت خود را جهت بگردن گرفتن اين قتل تقبل مينمايد و خود را بمقامات زندان و دادگاه معرفي مينمايد و او پس ازاينكه ساليان دراز عمر خود را بيگناه در زندان سپري نموده آزاد ميگردد و وقتي بخانه خود بر میگردد مي بيند همسرش بسيار پير و سالخورده شده است و وقتي  او را مي بيند كه موهايش مثل برف سپيد شده فورا خاطره خواب خود را بياد آورده و از اينكه بدون توجه به تعبير خواب همسر بمسافرتش ادامه داده و متحمل اين همه بلاهاي ناخواسته گرديده بسيار متاسف میگردد 

باز گشت به صفحه نخست
     







ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط قربانعلی شیاسی در و ساعت 1 بعد از ظهر | یک نظ


که تحت عنوان

 بیگناه 

 INNOCENT 

 ترجمه و بيان گرديده صحت تعبیرخواب خانم ها را عليرغم اينكه اكثر مردم عقيده دارند چپ است

باثبات رسانده که  کاملا صحت داشته و قابل احترام است  

    In the town of Abadan lived a young merchant named Ali

در شهر آبادان تاجر جواني بنام علي زندگي ميكرد  

  He had two shops and a house of his own. 

   او صاحب دو مغازه و يك ملك مسكوني شخصي بود

 When he was a young man he was always praying

در ايام جواني هميشه به عبادت ميپرداخت 

    But when he get married he prayed now and then

ولي پس از ازدواج گهگاهي عبادت ميكرد  

  One summer Ali was going to the fair as he was said goodbye to his family 

  يك روز تابستاني عازم بازار مكاره بود 

  His wife said do not start today I have had a bad dream about you. I dreamt you returned from the journey and when you took up your hat, I saw that your hair was quite grey  

كه همسرش باو ميگويد عزيزم، امروز بمسافرت نرو من راجع بتو خواب بدي ديده ام كه تعبیرش شكون ندارد  خواب ديده ام هنگاميكه كه ازمسافرت برگشته اي و كلاه خود را از سر برداشتيد ديدم تمام موهاي سرت مثل برف سپيد شده است 

  Ali laughed and said that is a lucky sign, you will see that I returned from the town and bring 

علي خنديد و گفت اين يك علامتي ازخوشبختي است خواهيد ديد كه من از مسافرت برگشته ام  

   you some good presents

و سوغاتي هاي زيادي براي شما آورده ام

   So he did not cared to his wife’s dream. And draw away  

 بنا بر اين بدون توجه به خوا ب همسرش كه تعبيرآن شكون نداشت بمسافرت خود ادامه داد  

  When he had gone about twenty five miles, he met a merchant whom he knew before, after passing along way on foot they becomeو tired and put at the same inn for the night

هنگاميكه 25 كيلومتر مسافت را طي نموده بود با تاجري كه قبلا با آن آشنائي داشت برخورد ميكند كه پس از كيلو مترها پياده روي خسته شده و براي رفع خستگي خود در قهوه خانه اي در بين راه شب را ميگذرانند    

   In the midnight his friend put a bloody knife in his bag and left the Inn urgently  

 درنيمه هاي شب رفيقش يك چاقوي خون آلود را در بين اثاثيه هاي او جاي داده و فورا اقدام بترك قهوه خانه ميكند   

 Tomorrow morning when Ali waked up he saw that his friend is not at the Inn. 

  فردا صبح وقتي علي بيدار ميشود متوجه غيبت دوستش ميشود 

   at first he thought that he might so  busy and has a lot of work to do early in the morning and for this reason left him without notice and did not cared of this important matter. 

 در ابتدا تصور ميكند شايد كار مهمي داشته كه بايستی صبح زود انجام ميداده و مجبور بوده بدون اطلاع قهوه خانه را ترك نمايد غافل از اينكه بدون تعمق به اين كار مهم  او بي توجهي نشان ميدهد   

  He managed the affairs of things and after paying the Inn’s charges he wanted to leave the Inn

 و مشغول انجام كارهاي خود گشته و پس از تسويه حساب قهوه خانه قصد خروج از قهوه خانه را داشته 

  Suddenly he saw that there were many polices surrounded the Inn he said to himself that is way

 كه ناگاه متوجه حضور چند پليس ميشود كه قهوه خانه را محاصره كرده اند كه با خود ميگويد 

  They are standing there and how can I get through all those polices which standing there

چرا آن تعداد پليس آنجا ايستاده اند من قادر نيستم از بين آنها رد شوم 

   So I shunt be able to continuing my journey but he never thought that they might be standing there fdor him. e saw that one of the police came in front of him and asked is your name Ali?

و بمسافرت خود ادامه دهم ولي هرگز تصور نميكرد آنها بخاطر دستگيري او آنجا ايستاده باشند و قهوه خانه را تحت محاصره در آورده باشند ناگاه متوجه ميشود يكي ازپليس ها بنزد او آمده و ميپرسد نام شما علي است    

 yes my name is Ali what has been happened here? The policeman said to him you are arrested without any reasons. he was surprised and dizzy said to the policeman that is why I am arrested here.  

  او فورا بدون توجه جواب ميدهد بلي نام بنده علي است چه اتفاق افتاده است پليس بدون هيچ علتي به او ميگويد شما بازداشت هستيد او تقريبا تعجب كرده و از اين بابت گيج شده بود به پليس ميگويد بچه علت بنده بازداشت هستم  

  The police man said to him the court will let you know that is why are  arrested and he was taken to the count accompanied with those policemen. in the way nobody let him know his guilty, however he was charged a murder by his friend’s call to the police although he couldn’t defend of his sins which was charged against his guiltiness and was taken to the jail

پليس باو ميگويد اين موضوع را دادگاه ثابت خواهد كرد و همراه پليس ها بدادگاه برده ميشود و در بين راه هيچكس راجع  به گناه او چيزي باو  نمي گويد چون همسفر و رفيقش تلفنا به پليس اطلاع داده بود كه او  جنايتكار است و  مرتكب قتل شده است او در دادگاه نتوانست از حق و حقوق خود دفاع كند و بزندان محكوم ميشود چون چاقوي خون آلود را پليس در اثاثيه او پيدا كرده است و زنداني ميگرديد 

    On those days nobody could contact with his family because there were no communications possibilities.

در آنروزها بعلت عدم امكانات ارتباطي هيچكس قادر به تماس با فاميلش نبود 

       He passing day by days, week by week, month by month’s year by years in the jail and nobody could help for his freedom. 

    او روزها و هفته ها و ماه ها و سالهاي زيادي را بي گناه در زندان سپري ميكرد و هيچكس قادر نبود باو كمكي كند   

   One day as usual the prisoner were walking in the jail’s yard by each other and talking with each other suddenly his friend who was talking with themselves understood that this is the man who put a bloody knife in his bag and he was innocent .  

  يك روز بطوريكه در بين زندانيان مرسوم است او بهمراه هم سلولی خود به پياده روي در حياط زندان مشغول قدم زدن و صحبت بودند ناگاه دوست هم سلولي او متوجه بيگناهي او شده و مي فهمد اين همان مرد بيگناهي است كه بخاطر او ساليان دراز عمر خود را در زندان تلف نموده است 

     So he said the adventured of this murder to his follower and agree to accept his guiltiness in presence of the chief of the court and he became free from the prison and when reached  at his house and visit his wife who was getting so old suddenly remember with pleasure why he did not cared of his wife’s dream and became so unhappy and worried about these too long times that has gone to the prison house and thought that is pity to himself  

 او ماجراي قتل را براي هم سلولي خود تعريف كرده و موافقت خود را جهت بگردن گرفتن اين قتل تقبل مينمايد و خود را بمقامات زندان و دادگاه معرفي مينمايد و او پس ازاينكه ساليان دراز عمر خود را بيگناه در زندان سپري نموده آزاد ميگردد و وقتي بخانه خود بر میگردد مي بيند همسرش بسيار پير و سالخورده شده است و وقتي  او را مي بيند كه موهايش مثل برف سپيد شده فورا خاطره خواب خود را بياد آورده و از اينكه بدون توجه به تعبير خواب همسر بمسافرتش ادامه داده و متحمل اين همه بلاهاي ناخواسته گرديده بسيار متاسف میگردد      



 

 

+ نوشته شده توسط قربانعلی شیاسی در و ساعت 3 بعد از ظهر | یک نظر

داستانی که تحت عنوان

 بیگناه 

 INNOCENT 

 ترجمه و بيان گرديده صحت تعبیرخواب خانم ها را عليرغم اينكه اكثر مردم عقيده دارند چپ است

باثبات رسانده که  کاملا صحت داشته و قابل احترام است  

    In the town of Abadan lived a young merchant named Ali

در شهر آبادان تاجر جواني بنام علي زندگي ميكرد  

  He had two shops and a house of his own. 

   او صاحب دو مغازه و يك ملك مسكوني شخصي بود

 When he was a young man he was always praying

در ايام جواني هميشه به عبادت ميپرداخت 

    But when he get married he prayed now and then

ولي پس از ازدواج گهگاهي عبادت ميكرد  

  One summer Ali was going to the fair as he was said goodbye to his family 

  يك روز تابستاني عازم بازار مكاره بود 

  His wife said do not start today I have had a bad dream about you. I dreamt you returned from the journey and when you took up your hat, I saw that your hair was quite grey  

كه همسرش باو ميگويد عزيزم، امروز بمسافرت نرو من راجع بتو خواب بدي ديده ام كه تعبیرش شكون ندارد  خواب ديده ام هنگاميكه كه ازمسافرت برگشته اي و كلاه خود را از سر برداشتيد ديدم تمام موهاي سرت مثل برف سپيد شده است 

  Ali laughed and said that is a lucky sign, you will see that I returned from the town and bring 

علي خنديد و گفت اين يك علامتي ازخوشبختي است خواهيد ديد كه من از مسافرت برگشته ام  

   you some good presents

و سوغاتي هاي زيادي براي شما آورده ام

   So he did not cared to his wife’s dream. And draw away  

 بنا بر اين بدون توجه به خوا ب همسرش كه تعبيرآن شكون نداشت بمسافرت خود ادامه داد  

  When he had gone about twenty five miles, he met a merchant whom he knew before, after passing along way on foot they becomeو tired and put at the same inn for the night

هنگاميكه 25 كيلومتر مسافت را طي نموده بود با تاجري كه قبلا با آن آشنائي داشت برخورد ميكند كه پس از كيلو مترها پياده روي خسته شده و براي رفع خستگي خود در قهوه خانه اي در بين راه شب را ميگذرانند    

   In the midnight his friend put a bloody knife in his bag and left the Inn urgently  

 درنيمه هاي شب رفيقش يك چاقوي خون آلود را در بين اثاثيه هاي او جاي داده و فورا اقدام بترك قهوه خانه ميكند   

 Tomorrow morning when Ali waked up he saw that his friend is not at the Inn. 

  فردا صبح وقتي علي بيدار ميشود متوجه غيبت دوستش ميشود 

   at first he thought that he might so  busy and has a lot of work to do early in the morning and for this reason left him without notice and did not cared of this important matter. 

 در ابتدا تصور ميكند شايد كار مهمي داشته كه بايستی صبح زود انجام ميداده و مجبور بوده بدون اطلاع قهوه خانه را ترك نمايد غافل از اينكه بدون تعمق به اين كار مهم  او بي توجهي نشان ميدهد   

  He managed the affairs of things and after paying the Inn’s charges he wanted to leave the Inn

 و مشغول انجام كارهاي خود گشته و پس از تسويه حساب قهوه خانه قصد خروج از قهوه خانه را داشته 

  Suddenly he saw that there were many polices surrounded the Inn he said to himself that is way

 كه ناگاه متوجه حضور چند پليس ميشود كه قهوه خانه را محاصره كرده اند كه با خود ميگويد 

  They are standing there and how can I get through all those polices which standing there

چرا آن تعداد پليس آنجا ايستاده اند من قادر نيستم از بين آنها رد شوم 

   So I shunt be able to continuing my journey but he never thought that they might be standing there fdor him. e saw that one of the police came in front of him and asked is your name Ali?

و بمسافرت خود ادامه دهم ولي هرگز تصور نميكرد آنها بخاطر دستگيري او آنجا ايستاده باشند و قهوه خانه را تحت محاصره در آورده باشند ناگاه متوجه ميشود يكي ازپليس ها بنزد او آمده و ميپرسد نام شما علي است    

 yes my name is Ali what has been happened here? The policeman said to him you are arrested without any reasons. he was surprised and dizzy said to the policeman that is why I am arrested here.  

  او فورا بدون توجه جواب ميدهد بلي نام بنده علي است چه اتفاق افتاده است پليس بدون هيچ علتي به او ميگويد شما بازداشت هستيد او تقريبا تعجب كرده و از اين بابت گيج شده بود به پليس ميگويد بچه علت بنده بازداشت هستم  

  The police man said to him the court will let you know that is why are  arrested and he was taken to the count accompanied with those policemen. in the way nobody let him know his guilty, however he was charged a murder by his friend’s call to the police although he couldn’t defend of his sins which was charged against his guiltiness and was taken to the jail

پليس باو ميگويد اين موضوع را دادگاه ثابت خواهد كرد و همراه پليس ها بدادگاه برده ميشود و در بين راه هيچكس راجع  به گناه او چيزي باو  نمي گويد چون همسفر و رفيقش تلفنا به پليس اطلاع داده بود كه او  جنايتكار است و  مرتكب قتل شده است او در دادگاه نتوانست از حق و حقوق خود دفاع كند و بزندان محكوم ميشود چون چاقوي خون آلود را پليس در اثاثيه او پيدا كرده است و زنداني ميگرديد 

    On those days nobody could contact with his family because there were no communications possibilities.

در آنروزها بعلت عدم امكانات ارتباطي هيچكس قادر به تماس با فاميلش نبود 

       He passing day by days, week by week, month by month’s year by years in the jail and nobody could help for his freedom. 

    او روزها و هفته ها و ماه ها و سالهاي زيادي را بي گناه در زندان سپري ميكرد و هيچكس قادر نبود باو كمكي كند   

   One day as usual the prisoner were walking in the jail’s yard by each other and talking with each other suddenly his friend who was talking with themselves understood that this is the man who put a bloody knife in his bag and he was innocent .  

  يك روز بطوريكه در بين زندانيان مرسوم است او بهمراه هم سلولی خود به پياده روي در حياط زندان مشغول قدم زدن و صحبت بودند ناگاه دوست هم سلولي او متوجه بيگناهي او شده و مي فهمد اين همان مرد بيگناهي است كه بخاطر او ساليان دراز عمر خود را در زندان تلف نموده است 

     So he said the adventured of this murder to his follower and agree to accept his guiltiness in presence of the chief of the court and he became free from the prison and when reached  at his house and visit his wife who was getting so old suddenly remember with pleasure why he did not cared of his wife’s dream and became so unhappy and worried about these too long times that has gone to the prison house and thought that is pity to himself  

 او ماجراي قتل را براي هم سلولي خود تعريف كرده و موافقت خود را جهت بگردن گرفتن اين قتل تقبل مينمايد و خود را بمقامات زندان و دادگاه معرفي مينمايد و او پس ازاينكه ساليان دراز عمر خود را بيگناه در زندان سپري نموده آزاد ميگردد و وقتي بخانه خود بر میگردد مي بيند همسرش بسيار پير و سالخورده شده است و وقتي  او را مي بيند كه موهايش مثل برف سپيد شده فورا خاطره خواب خود را بياد آورده و از اينكه بدون توجه به تعبير خواب همسر بمسافرتش ادامه داده و متحمل اين همه بلاهاي ناخواسته گرديده بسيار متاسف میگردد

صفحه نخست وبلاگ اصلي   







ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط قربانعلی شیاسی در و ساعت 1 بعد از ظهر | یک نظ




ادامه نوشته

گفتگوی بانكی


گفتگوی بانكی
      Customer
Excuse me Can you change me some money please
   مشتری:
 ببخشید میتوانید مقداری ارز برایم تبدیل كنيد؟
 Bank’s clerk: Certainly 
 كارمند بانك:
بله البته 
   What is it you wish to change
   ممكن است بپرسم چه نوع ارزی مایلید خرد كنيد؟
Here it is some Euro & Pound Sterling 
 مقداری یورو و كمي پوند انگلیس میباشد‍
Customer
 You would better count them
   مشتری:
 بهتر است آنها را بشمارید
   If you wait a moment I will find out all the rates that that you want it is about USD $100 altogether  
كارمند بانك:
 اگر چند لحظه ای صبر نمائید نرخهای مربوطه را محاسبه خواهم كرد بله همه آنها جمعا 100 دلار میشود   
 What would you like to have
كارمند بانك:
 چه نوع اسكناسی لازم دارید؟
  Please giving me 9 $1o and the rest in samll change, if possible
 مشتری:
 لطفا 9 عدد اسكناس 10 دلاری و بقیه آنرا اگر امکان داشته باشد خرد بدهيد
Can you giving me 50 cents in coin I want to make a telephone call and I have not any
 مشتري:
 ممكن است 50 سنت آنرا سكه بدهید ؟ میخواهم تلفن كنم و سكه موجود ندارم
  Certainly
   كارمند بانك:
 بله 
  Customer
 By the way can I open account her
آيا میتوانم حسابی نزد شعبه شما افتتلح نمايم؟ 
  You will have to see the manger
   شما در این مورد باید برئبس شعبه مراجعه نمایئد 
    If You go straight away that room Marked Private, he will attend 
اگر مستقیم تشریف ببرید و اتاقی که بر آن نوشته شده (خصوصی) ایشان شما را خواهند پذيرفت 
 Good morning Sir My name is Underson I want to open account with you 
 جناب رئیس:
 سلام صبخ بخیر بنده فردین هستم  
    Bank’s Manager
 A deposit or current  account 
 رئیس بانك : حساب پس انداز یا حساب جاري ؟   
  Customer : I want to be able to pay for things that I buy 
مشتری:
 حسابی كه بتوانم با آن كالا خریداری نمایم   
 Bank’s Manager : then you want a current account how much money you want to place to your credit  
رئیس بانك:
 شما حساب جاری لازم دارید جقدر بحسابتان واریز مينمائيد ؟
 Customer
 here it is US$100 it is good can you supply references 
مشتری : مبلغ 100 دلار بسیار خوب آیا میتوایند ضامن هم معرفی نمائید؟ مشتری : بله بسیار خوب برایتان باز خواهیم كرد
I will do that for you here is a check book, if you want to send a check by post be careful to cross it and if you want cash yourselves you must leave it  
این دسته چك شما است اگرخواستید چكی را با پست بفرستید مواظب باشید كه حتما آورنده چک خط خورده باشد و چنانچه خواستید آنرا نقد نمائید باید آورنده آن خط نخوزده باشد  
     Customer: Thanks a lot  
 مشتری:
 خیلی از لطف شما ممنونم

   
 At Heatrow London’s Airport   
در فرودگاه هیتروی لندن 
 . Farzad. and his fiancée M . are at London Airport waiting to meet Farzad’s Swedish friend 
 فرزاد و نامزدش میترا در فرودگاه لندن منتظر دوست سوئدی فرزاد هستند که او را ملاقات نمایند
  Farzad and Milad were former pen-friends and visited each other’s home during their school days. 
  
 فرزاد و ميلاد دوست صمیمی دوران تحصیلی قدیمی هستند که از کشور های همدیگر دیدن نموده اند  
. is coming to London for a year to study at the slide School of Art   
ميلاد برای تحصیل در مدرسه هنر عازم لندن میباشد 
  Mitra 
When did you say the plane was due in    
ميترا : كي گفتيد هواپيما ميرسد 
   Do you think
you’ll recognize when you see him  
آيا فكر ميكنيد كه اگر ميلاد را ببينيد او را خواهيد شناخت

 Farzad have changed all that much
Yes 
. I should think so: I haven’t seen him since he was sixteen, but he won’th  
فرزاد: بله
 چنين تصور ميكنم با وجود اينكه آخرين باري كه او  را ديده ام در سن ۱۶سالگي بوده است ولي فكر نميكنم زياد فرقي كرده باشند 
  M. what’s he like 
ميترا: چه شكلي است
  Farzad. Oh tall and blonde. I expect you’ll find him good looking  
فرزاد: بلند قد و بور فكر ميكنم او  را خوش قيافه ببينيد
   Announcer.  British European Airways announced the arrival of their flight BE 757 from Stockholm  
 بلندگوي هواپيمائي بريتيش اير :
 ورود هواپيماي سوئدي را بشماره ۷۵۷ اعلام مينمايد 
  Farzad.
 We’d better go over to the Arrival Launch 
 فرزاد 
بهتره برويم پاي سكوي ورود 
 . M. He will be some time yet. He’ll have to go through immigration control and custom and l that kind of thins  
 هنوز وقت زيادي است 
  Farzad. Look there he is 
 نگاه كن آنجاست 
 .M. where  
 ميترا: كجا
 Farzad. Over there, coming through that door Mr. Mazdak. We’re over here  
فرزاد: آنجا داره از آن در ميايد آقاي ميلاد ما اينجا هستيم .
 kMilad. Ah, Mr. Farzad. how nice to see you again  
ميلاد: چقدر از ديدن دوباره شما
 فرزاد حالتان چطوره ؟ 
 
  Farzad. Did you have a good journey  
 سفر خوبي داشتيد

Milad 
   opens a bank account 
 ميلاد حساب بانكي افتتاح مينمايد .
  wants to open a bank account and has arranged to meet Mr. Farzad at the ank where  Farzad. Works  
مزدك : ميخواهد حساب بانكي باز نمايد و ترتيب ملاقات با فرزاد را در بانكي كه فرزاد كار ميكند گذاشته است 
  Farzad. Ah there you are Mazdak. I was afraid you’d got lost
 اومدي مزدك ميترسيدم گم كرده باشيد
 Milad:
 I got on the wrong train. I am afraid I’d probably not be here now, but some kind people put me right, I am sorry. I am late   
مزدك:من اشتباها سوار قطار ديگري شده بودم كه از مردم پرسيدم و از اينكه تاخير كردم ام معذرت ميخواهم
   Please take a look at the following address whcih I ask to somebody  
لطفا به آدرسي كه از مردم پرسيده بودم بشرح ذيل توجه فرمايئد  
Excuse Madam How I can get to Tottenham Road If you take a Central line train to Bank. It’s the fourth stop  
خانم معذرت ميخواهم من چطور ميتوانم بايستگاه توتن كورت بروم شما بايد خط مركزي را سوار شويد و ايشگاه چهارم ايشگاه بانك است مزدك: ايستگاه مركزي
 Mr. Mazdak. A Central line train Woman. Yes that’s the one that’s colored red on all the maps and signs You can’t miss it  
 خانم: بله انكه با خط قرمز در نقشه علامتگذاري شده است 
 Man . You’ll have to remember to take an eastbound and not a westbound train.  
آقا: شما بايد سمت شرقي را بخاطر بسپاريد نه غربي را  
ا آقاآThough otherwise you’ll be further away than ev
 و گرنه دچار مشكل خواهيد شد
Man. need a Central line train going eat, then , and it’s  four stops  
آقا: خط مركزي هم اكنون داره ميرسه ايسگاه چهارم ميباشد
   Man. That’s right .You are catching on fas 
بله بسيار خوب شما بزودي ميرسيد
 Woman. Been in this country long, have you dear
 زن: عزيزم ايا مدتي است در اينجا ميباشيد؟
Mr. Mazdak. No. only a few days infarct 
مزدك: خير فقط چند روز است در واقع
   Man. You speak very good English 
 مرد: شما بسيار خوب انگليسي صحبت ميكنيد
 Mr. Mazdak. Thank you, but tI think I need to improve a lot more
 مزدك: متشكرم اما فكر ميكنم كمي بيشتر تمرين نياز دارم
 Woman. We’ll turn you into a proper London in a few months. You will see
 زن: ما شما را بيك شهر وند لندني ظرف مدت يكماه تبديل خواهم نمود
 Man Here’s Tottenham  Court Road coming up now .You’d better get ready to ju  
مرد: ايستگاه توتن كورت هم اكنون ميرسد بهتر است خود را آماده كنيد كه فوري به ايستگاه بپريد 
  off .No remember ,you want an eastbound train  
و بخاطر داشته باش شما بايد خط شرقي را سوار شويد  
Mr. Mazdak. I will and thank you very much for your help. Good-bye  
مزدك: حتما و از راهنمائي و كمك شما متشكرم خدا حافظ
 Woman Bye dear 
 زن: خدا حافظ Oh there you are Mazdak  I was afraid you would got last  I got on the wrong train    I am afraid I would not be here now
      Customer: Thanks a lot  
 مشتری : خیلی از لطف شما ممنونم   
 At Heatrow London’s Airport 
  در فرودگاه هیتروی لندن .
 Farzad. and his fiancée M . are at London Airport waiting to meet Farzad’s Swedish friend   
فرزاد و نامزدش میترا در فرودگاه لندن منتظر دوست سوئدی فرزاد هستند که او را ملاقات نمایند 
  Farzad and Mazday pen-friends and visited each other’s home during their school dayk. Were formerl    
فرزاد و مزدک دوست صمیمی دوران تحصیلی قدیمی هستند که از کشور های همدیگر دیدن نموده اند 
  Mazdak. is coming to London for a year to study at the slide School of Art   
مزدک برای تحصیل در مدرسه هنر عازم لندن میباشد
  M. When did you say the plane was due in   
 ميترا : كي گفتيد هواپيما ميرسد   
 Do you think you’ll recognize Mazdak when you see him  
آيا فكر ميكنيد كه اگر مزدك را ببينيد او را خواهيد شناخت
 Farzad have changed all that muc. Yes . I should think so: I haven’t seen him since he was sixteen, but he won’th  
فرزاد: بله چنين تصور ميكنم با وجود اينكه آخرين باري كه او  را ديده ام در سن ۱۶سالگي بوده است ولي فكر نميكنم زياد فرقي كرده باشند   
M. what’s he like ميترا: چه شكلي است
  Farzad. Oh tall and blonde. I expect you’ll find him good looking  
فرزاد: بلند قد و بور فكر ميكنم او  را خوش قيافه ببينيد   
Announcer.  British European Airways announced the arrival of their flight BE 757 from Stockholm   
بلندگوي هواپيمائي اير بريتيش ورود هواپيماي سوئدي را بشماره ۷۵۷ اعلام مينمايد  Farzad. We’d better go over to the Arrival Launch  فرزاد بهتره برويم پاي سكوي ورود 
 . M. He will be some time yet. He’ll have to go through immigration control and custom and l that kind of thins  
 هنوز وقت زيادي است  Farzad. Look there he is  
گاه كن آنجاست .M. where  
 ميترا: كجا Farzad. Over there, coming through that door Mr. Mazdak. We’re over here  
فرزاد: آنجا داره از آن در ميايد آقاي مزدك ما اينجا هستيم .
 Mazdak. Ah, Mr. Farzad. how nice to see you again   
مزدك: چقدر از ديدن دوباره شما فرزاد خوشحالم    
Farzad. Did you have a good journey  سفر خوبي داشتيد 
  Mazdak opens a bank account 
 مزدك حساب بانكي افتتاح مينمايد 
 . Mazdak. wants to open a bank account and has arranged to meet Mr. Farzad at the ank where  Farzad. Works  
مزدك : ميخواهد حساب بانكي باز نمايد و ترتيب ملاقات با فرزاد را در بانكي كه فرزاد كار ميكند گذاشته است   Farzad. Ah there you are Mazdak. I was afraid you’d got lost   
اومدي مزدك ميترسيدم گم كرده باشيد  
Mazdak. I got on the wrong train. I am afraid I’d probably not be here now, but some kind people put me right, I am sorry. I am late   
مزدك:من اشتباها سوار قطار ديگري شده بودم كه از مردم پرسيدم و از اينكه تاخير كردم ام معذرت ميخواهم
   Please take a look at the following address whcih I ask to somebody
  لطفا به آدرسي كه از مردم پرسيده بودم بشرح ذيل توجه فرمايئد
 Excuse Madam How I can get to Tottenham Road If you take a Central line train to Bank. It’s the fourth stop  
خانم معذرت ميخواهم من چطور ميتوانم بايستگاه توتن كورت بروم شما بايد خط مركزي را سوار شويد و ايشگاه چهارم ايشگاه بانك است مزدك: ايستگاه مركزي
 Mr. Mazdak. A Central line train Woman. Yes that’s the one that’s colored red on all the maps and signs You can’t miss it  
 خانم: بله انكه با خط قرمز در نقشه علامتگذاري شده است
   Man . You’ll have to remember to take an eastbound and not a westbound train.
 آقا: شما بايد سمت شرقي را بخاطر بسپاريد نه غربي را 
 ا آقاآThough otherwise you’ll be further away than ev
 و گرنه دچار مشكل خواهيد شد
 Man. need a Central line train going eat, then , and it’s  four stops  
آقا: خط مركزي هم اكنون داره ميرسه ايسگاه چهارم ميباشد
   Man. That’s right .You are catching on fas 
 مرد بله بسيار خوب شما بزودي ميرسيد
 Woman. Been in this country long, have you dear 
 زن: عزيزم ايا مدتي است در اينجا ميباشيد؟ Mr. Mazdak. No. only a few days infarct  
مزدك: خير فقط چند روز است در واقع 
 Man. You speak very good English 
 مرد: شما بسيار خوب انگليسي صحبت ميكنيد
 Mr. Mazdak. Thank you, but tI think I need to improve a lot more  
مزدك: متشكرم اما فكر ميكنم كمي بيشتر تمرين نياز دارم  
Woman. We’ll turn you into a proper London in a few months. You will see  
زن: ما شما را بيك شهر وند لندني ظرف مدت يكماه تبديل خواهم نمود
 Man Here’s Tottenham  Court Road coming up now .You’d better get ready to ju  
مرد: ايستگاه توتن كورت هم اكنون ميرسد بهتر است خود را آماده كنيد كه فوري به ايستگاه بپريد 
  off .No remember ,you want an eastbound train  
و بخاطر داشته باش شما بايد خط شرقي را سوار شويد
 Mr. Mazdak. I will and thank you very much for your help. Good-bye  
مزدك: حتما و از راهنمائي و كمك شما متشكرم خدا حافظ Woman Bye dear 
 زن: خدا حافظ
 Oh there you are Mazdak 
  I was afraid you would got last
  I got on the wrong train 
    and some of kind people put me right
 I am afraid I would not be here now  
 I am sorry I am late 
   Mr. Farzad. Don’t worry aboutit
 It doesn’t matter in the slightest. 
Come in and meet my  boss and we fix up your account  
Bank Manager. I’d like you to meet and old friend of mine from Sweden Bank Manager.
 I am very glad to meet you Mr. S 
I hope you’re enjoying your stay here Mr. Mazdak.
 I am thanks you very much. Everyone is being extremely kind  
Bank Manager. We’ll be very glad to have your account of course and especially if Mr. Farzad vouches for you. 
posit account is it Mr. Farzad 
. Farzad. Mr. Mazdak. Will be transferring money from a Swedish bank once a month 
 Bank Manager. I imagine you’ll need a current account as well. Mr. Mazdak Mr. Mazdak. Yes I will
 Bank Manager. Have you got any travelers chequer with you Mr.Mazdak. Yes I brought about
 hundred and fifty pounds worth just to get me started Bank Manager. 
Well if you don’t need it at once .why not put some of it on deposit  
Mr. Mazdak. I have to pay a month rent in advance for my lodgings that’s’ right – six pounds-but my first lot of money from Sweden should get here next week  
Bank Manager Well, unless you have extravagant plans, about seventy pounds or so on deposit? You’ll get interest on it
 Bank Manager. That sounds like a good idea Bank Manager. Good. Well all we need now are some specimen signatures and then you can have a Cheque book for the current account and the deposit account pass book. 
See to that Bank Manager won’t you Mr. Mazdak. Certainly Bank Manager and you’ll come and see me Mr. Mazdak. Won’t you, if you need any help in financial matters Mr. Mazdak. with pleasure, and thank you very much Bank Manager Good-bye then, and you off to lunch now Mr. F Mr. Farzad. Yes. I want to show you Mr. Mazdak. How we eat in the City
                                                                       ON THE TUBE                         
 در مترو 
 Carl is on an underground train on his way to meet Roger  
مزدك : در قطار زير زميني مترو در راه ملاقات با راجراست
 Mazdak: Excuse me does this train go to BankMazd
 مزدك : معذرت ميخواهم اين خط بطرف ايستگاه بانك ميرود  
Man: No I am afraid, it doesn’t this one goes to Tottenham Court Road and Charling Cross  
مرد مسافر: نه خير اين بطرف ايستگاه توتنهام خيابان دادگاه و و گذر گاه چارلي است
 Mazdak : But this is a
 Northern train. Isn’t it
 مزدك : مگر اين خط شمالي نيست ؟
 Man: Yes it is but unfortunately its got two branches and you are on the wrong branch  
مرد مسافر: چرا هست ولي متاسفانه داراي دو خط است و شما خط را اشتباهي سوار شده ايد  
Mazdak: Oh dear will I have to go all the way back
 مزدك : او عزيزم بايد همه راة را برگردم
؟ Woman: No you needn’t do that you want to get of this train at Tottenhma Court Road and Take a certain train line to bank.  It is four stop.  
خانم مسافر: نه لازم نيست اينكار را بكنيد شما فقط در ايستگاه توتنهام از اين قطار پياده شويد و با خط مركزي بسمت بانك برويد آن ايتشگاه چهارم ميباشد Mazdak: 
A central line train
 مزدك : خط مركزي Woman: Yes that is the one that is colored red on all the maps and sign you can’t miss it
 خانم مسافر: به آن برنگ قرمز درذ تمام نقشه و علامات مشخص شده است شما نميتوانيد پيدايش نكنيد  
Man: You will have to remember to take an east bond train and not a west bond train .Though otherwise you will be further away than ever  
مرد مسافر: شما بايد بخاطر بسپاريد كه خط شرقي را انتخاب كنيد و نه خط غربي را و گرنه مصيبتي خواهد بود و كاملاه گم خوايهد شد Mazdak: I need a Central line train going east then it is four stop
 مزدك :بله من با خط مركزي كه ايستگاه چهارم شرقي را انتخاب خواهم كرد  Man: that is right you are caching on fast
                  
                مرد مسافر: بسيار خوب شما بزودي خواهيد رسيد  
              Woman: Been in this country long have you dear
? خانم مسافر: عزيزم شما مدت زيادي است در اين كشور ميباشيد؟  
Mazdak : No only a few days in fact
 مزدك : خير فقط چند روزي ايست اينجا هستم
 Man: You speak very good English 
 مرد مسافر: ولي شما انگليسي را خيلي خوب صحبت ميكنيد
 Mazdak: Thank you but I think I need to improve a lot more  
كارل: متشكرم ولي فكر ميكنم هنوز بوقت زيادي نياز دارم
 Woman: we will turn you into a proper Londoner in a few months you will see  
خانم مسافر:شما خوايهد ديد كه ما ظرف چند ماه شما را بيك شهرون لندني تبديل خواهيم كرد
 Man: Here is Tottenham Court Road coming up you would better to get ready to jump off  
مرد سمافر: ايستگاه توتنهام داره ميرسد بهتره است خودت را آماده كني كه پياده شويد
 Man: now remember you want an east bond train 
 مرد مسافر: يادت باشه با قطار با شرقي
 Mazdak: I will and thank you very much for your help. Good Bye  
مزدك : چشم و متشكرم از كمكي كه كرديد خدا حافظ Woman: Bye dear 
 خانم مسافر: خدا حافظ عزيزم
  I am sorry I am late  Mr. Farzad. Don’t worry It doesn’t matter in the slightest. 
Come in and meet my  boss and we fix up your account  
Bank Manager. I’d like you to meet and old friend of mine from Sweden  
Bank Manager. I am very glad to meet you Mr. S I hope you’re enjoying your stay here Mr. Mazdak. I am thanks you very much. Everyone is being extremely kind Bank Manager. 
We’ll be very glad to have your account of course and especially if Mr. Farzad vouches for you. A deposit account is it
 Mr. Farzad Mr. Farzad. Mr. Mazdak. Will be transferring money from a Swedish bank once a month Bank Manager. I imagine you’ll need a current account as well. Mr. Mazdak Mr. Mazdak. Yes I will
 Bank Manager. Have you got any travelers cheques with you Mr.Mazdak. Yes I brought about hundred and fifty pounds worth just to get me started  
Bank Manager. Well if you don’t need it at once .why not put some of it on deposit Mr. Mazdak. I have to pay a month rent in advance for my lodgings that’s’ right – six pounds-but my first lot of money from Sweden should get here next week  
Bank Manager Well, unless you have extravagant plans, about seventy pounds or so on deposit? You’ll get interest on it 
 Bank Manager. That sounds like a good idea Bank Manager. Good. Well all we need now are some specimen signatures and then you can have a cheque book for the current account and the deposit account pass book. See to that 
 Bank Manager won’t you Mr. Mazdak. Certainly Bank Manager and you’ll come and see me Mr. Mazdak. Won’t you, if you need any help in financial matters  
Mr. Mazdak. with pleasure, and thank you very much Bank Manager Good-bye then, and you off to lunch now Mr. F Mr. Farzad. Yes. I want to show you Mr. Mazdak. How we eat in the City                                                                      
  ON THE TUBE         
                  در مترو Mazdak: is on an underground train on his way to meet Roger  
مزدك : در قطار زير زميني مترو در راه ملاقات با راجراست
 Mazdak: Excuse me does this train go to BankMazd مزدك : 
معذرت ميخواهم اين خط بطرف ايستگاه بانك ميرود
 Man: No I am afraid, it doesn’t this one goes to Tottenham Court Road and Charling Cross  
مرد مسافر: نه خير اين بطرف ايستگاه توتنهام خيابان دادگاه و و گذر گاه چارلي است
 Mazdak : But this is a Northern train. Isn’t it 
 مزدك : مگر اين خط شمالي نيست ؟
 Man: Yes it is but unfortunately its got two branches and you are on the wrong branch  
مرد مسافر: چرا هست ولي متاسفانه داراي دو خط است و شما خط را اشتباهي سوار شده ايد
 Mazdak: Oh dear will I have to go all the way back 
 مزدك : او عزيزم بايد همه راة را برگردم؟
 Woman: No you needn’t do that you want to get of this train at Tottenhma Court Road and Take a certain train line to bank.  It is four stop.  
خانم مسافر: نه لازم نيست اينكار را بكنيد شما فقط در ايستگاه توتنهام از اين قطار پياده شويد و با خط مركزي بسمت بانك برويد آن ايتشگاه چهارم ميباشد Mazdak: A central line train
 مزدك : خط مركزي Woman: Yes that is the one that is colored red on all the maps and sign you can’t miss it  
خانم مسافر: به آن برنگ قرمز درذ تمام نقشه و علامات مشخص شده است شما نميتوانيد پيدايش نكنيد  
Man: You will have to remember to take an east bond train and not a west bond train .Though otherwise you will be further away than ever  
مرد مسافر: شما بايد بخاطر بسپاريد كه خط شرقي را انتخاب كنيد و نه خط غربي را و گرنه مصيبتي خواهد بود و كاملاه گم خوايهد شد Mazdak: I need a Central line train going east then it is four stop  
مزدك :بله من با خط مركزي كه ايستگاه چهارم شرقي را انتخاب خواهم كرد  Man: that is right you are caching on fast  
                                 مرد مسافر: بسيار خوب شما بزودي خواهيد رسيد     
           Woman: Been in this country long have you dear?  
خانم مسافر: عزيزم شما مدت زيادي است در اين كشور ميباشيد؟
 Mazdak : No only a few days in fact 
 مزدك : خير فقط چند روزي ايست اينجا هستم Man: You speak very good English
 مرد مسافر: ولي شما انگليسي را خيلي خوب صحبت ميكنيد  
Mazdak: Thank you but I think I need to improve a lot more  
كارل: متشكرم ولي فكر ميكنم هنوز بوقت زيادي نياز دارم
 Woman: we will turn you into a proper Londoner in a few months you will see  
خانم مسافر:شما خوايهد ديد كه ما ظرف چند ماه شما را بيك شهرون لندني تبديل خواهيم كرد
 Man: Here is Tottenham Court Road coming up you would better to get ready to jump off  
مرد سمافر: ايستگاه توتنهام داره ميرسد بهتره است خودت را آماده كني كه پياده شويد
 Man: now remember you want an east bond train 
 مرد مسافر: يادت باشه با قطار با شرقي
 Mazdak: I will and thank you very much for your help. Good Bye  
مزدك : چشم و متشكرم از كمكي كه كرديد خدا حافظ
 Woman: Bye dear 
 خانم مسافر: خدا حافظ عزيزم f  

  اصطلاحات بازرگانی اعتبارات اسنادي چيست؟ 
   تعهدی است که بانک گشایش کننده اعتبار بر عهده می گیرد تا در قبال دریافت اسنادی وجه اعتبار را به فروشنده پرداخت کند 
اعتبار اسنادی غیرفعال (LC ) NON Operative کدام است ؟
اعتباری است که گشایش شده و به ذینفع ابلاغ گردیده است اما در متن آن شرایطی ذکر شده تا در صورت تحقق آن شرایط این اعتبار اسنادی فعال گردد
اعتبار اسنادی یوزانس Usance LC چیست ؟
اعتباری است که پرداخت وجه کالا به فروشنده در صورت تحقق شرایط اعتبار بصورت مدت دار ( 90 یا 180 روز ) توسط بانک گشایش کننده اعتبار یا بانک کارگزار پرداخت می گردد .  
فرم S.A.D در گمرک چیست؟
سند یا اظهار نامه واحد گمرکی است که به منظور یکسان سازی جمع آوری اطلاعات و پدازش ماشینی آن طراحی گردیده است 
CRF چیست؟
یک سند گمرکی است که توسط موسسات بازرسی کالا صادر می شود و نشان می دهد که قیمت کالا در مبدأ مورد تأیید شرکت بازرسی قرار گرفته است 
معامله Bay back چیست؟
فروشنده در یک کشور خارجی ماشین آلات و دانش فنی و تأسیسات و امکانات را به کشور خریدار می دهد تا در آنجا کالا تولید شود و به کشور فروشنده برگردد
فرم SD چیست؟
سندی که تولیدکننده کالا به موجب آن کتباً اقرار می کند که کالای تولید شده مطابق استاندارد خواسته شده آن تولید گردیده است . 
فرم MD چیست؟
اظهار نامه تولید کننده کالاست که به موجب آن تأئید می کند کالا براساس ضوابط استاندارد تولید گردیده ا ستگواهی
 SFR چیست؟
گواهی ثبت استاندارد در موسسه استاندارد است منطقه آزاد تجاری – صنعتی چیست؟ قسمتی از قلمرو سیاسی یک کشور که کالای عرضه شده در آنجا از لحاظ ارتباط حقوق و عوارض ورودی مشمول نظارتهای معمول گمرکی نمی شود واردات کالا به مناطق آزاد از خارج تابع مقررات صادرات و واردات و امور گمرکی مناطق آزاد جمهوری اسلامی و مقررات متحدالشکل اعتبارات اسنادی ( UCP500 )بوده و از مقررات صادرات و واردات کشور مستثنی می باشد .
کشورهای CIS ( کشورهای مستقل مشترک المنافع ) کدامندجامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع در سال 1991 تأسیس گردیده و اتحادیه ای است که از جنبه های قوانین داخلی و بین المللی جانشین اتحاد جماهیر شوروی سابق شده است و سه کشور روسیه ، اوکراین و روسیه سفید آن را بنیاد نهاده اند و کشورهای آذربایجان ، ارمنستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ،قزاقستان و مولداوی و گرجستان به عضویت آن درآمده اند
بازارچه های مرزی چیست ؟
محوطه ای است محصور واقع در نقطه صفر مرزی و در جوار گمرکات مجاز به انجام تشریفات ترخیص کالا قرار دارند و اهالی دو طرف می تواند کالا و محصولات مورد نیاز خود را با رعایت مقررات صادرات و واردات در این بازارچه ها عرضه نماید روش خریدهای متقابل چگونه است ؟روش خریدی است که در آن پرداخت بهای کالای خریداری شده بصورت غیرنقدی صورت می گیرد .
ورود موقت چیست؟
رویه گمرکی است که به موجب آن برخی از کالاها بدون پرداخت حقوق ورودی عوارض به قصد خروج مجدد در مدت مقرر وارد قلمرو گمرکی می گردد و سه گونه است :
1 – ورود موقت کالا جهت تعمیر یا تولید و بسته بندی 
2 – ورود موقت به منظور نمایش در نمایشگاهها
3 – ورود موقت خودرو
تحویل کالا در نقطه عزیمت در مبدأ (EXW)
 تحويل کالا به خریدار بدون پرداخت کرایه حمل در مبدأFAS – FCAFOB 
 تحويل کالا در مبدأ به خریدار با پرداخت کرایه حملCIF – CFRCIP ,CPT
 تحویل کالا در مقصد AFDES-DEQDDU , DDPEXW
 تحویل کالا در محل کار ( کارخانه ، انبار و . . . ) FCA
 تحویل کالا به حمل کننده در مبدأ
 تحویل کالا در کنار کشتی در مبدأ FOB
 تحویل کالا در عرشه کشتی در مبدأ CFR
 ارزش و کرایه حمل تا مقصد CIFتا مقصد CPT تحویل با پرداخت کرایه حمل تا مقصد 
CIP تحویل با پرداخت کرایه حمل و بیمه تا مقصد DAF تحویل در مرز ( مرز تعیین شده ) DESتحويل در عرشه کشتی ( در مقصد ) DEQ تحویل در اسکله ( در مقصد ) DDM تحویل در مقصد بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی DDP
 تحویل در مقصد با پرداخت حقوق و عوارض گمرکی  
 اصطلاحات بازرگانی بین المللی(incoterms)
 اصطلاحات بازرگانی، بیمه و گمرکات اصطلاحات بازرگانی، بیمه و گمرک 
سیاهۀ تجاری: 
صورتحسابی است که به موجب آن هزینۀ کالا به حساب خریدار منظور می‌شودسیاهه باید دارای موارد زیر باشد:
تاریخ، نام و نشانی خریدار و فروشنده، شمارۀ سفارش یا قرارداد، مقدار و شرح کالا، قیمت واحد، شرح هرگونه هزینۀ توافق شده که در قیمت واحد منظور نشده است، ارزش کل کالا، وزن کالا، تعداد بسته‌ ها، علائم و شماره‌های حمل، شرایط تحویل و پرداخت جزئیات اسناد حمل :
 بارنامه
 به منزلۀ سند قرارداد حمل، رسید دریافت کالا و سند مالکیت آن است و همچنین سندی است که زمان ادعای خسارت از شرکت بیمه می‌تواند به عنوان پشتوانه مورد استفاده واقع شود .جزئیات مندرج در بارنامه باید شامل موارد زیر باشد:شرح کالا، علائم و یا شماره‌های تجاری، نام کشتی حامل، ذکر عبارتی که حاکی از وجود کالا در کشتی باشد، بنادر بارگیری و تخلیه، نام حمل کنندۀ کالا، نام گیرندۀ کالا، نام و نشانی شخصی که ورود اجناس به اطلاع او می‌رسد، هزینۀ حمل پرداخت شده یا قابل پرداخت در مقصد می‌باشد. تعداد نسخه‌های بارنامه که به صورت اصل صادر شده است، تاریخ صدور .گواهی مبداء : اظهاریۀ امضاء شده‌ای است که حاکی از مبداءء ساخت کالا می‌باشد. 
گواهی مبداء
 توسط صادر کنندۀ کالا و یا نماینده‌اش تهیه می‌شود ولی این گواهی در بعضی از کشورها باید روی فرم خاصی که حاوی تایید یک سازمان اداری مستقل (برای مثال اطاق بازرگانی) باشد صادر شود 
گواهی بازرسی:
 انجام بازرسی توسط یک موسسۀ بازرسی را مشخص می‌کند. مرجع مذکور محموله را با توجه به علائم حمل، وزن، تعداد بسته‌ها، مورد بررسی کمی و کیفی قرار داده و گزارش خود را ارائه می‌دهد 
گواهی بیمه : 
سندی است که باید توسط شرکت بیمه و یا نمایندگی آن و یا به وسیلۀ پذیره‌ نویسان صادر و یا امضاء شده باشد و تاریخ آن باید همزمان و یا قبل از تاریخ حمل باشد و مبلغ بیمه‌نامه باید حداقل برابر با ارزش سیف کالا باشد.گواهی بیمه می‌بایست:-با آنچه که در اعتبار ذکر شده، مطابقت داشته باشد- کلیۀ خطرات ذکر شده در اعتبار را در بر گیرد- با سایر اسناد در مورد محموله و شرح کالا مطابقت داشته باشد
 اظهارنامۀ گمرکی:
 عبارت است از یک اظهارنامه مبداء که توسط یک مقام یا مقامات صالح گواهی شده است اظهارنامۀ ورود یا خروج عبارت است از هر نوع اظهارنامه‌ای که توسط شخص مسئول حمل و نقل یا نمایندۀ او باید هنگام ورود یا خروج وسیله حمل و نقل به مقامات گمرک ارائه شود و حاوی مشخصات لازم در ارتباط با وسیلۀ حمل و نقل، مسیر باشد کالاهای توشه‌ای و ملزومات، کارکنان و مسافرین می‌با
شداظهارنامۀ کالا :
 عبارت است از هر نوع اظهارنامه‌ای که بر روی برگی که گمرک تعیین نموده تنظیم می‌شود. در این اظهارنامه اشخاص ذینفع روش گمرکی را که باید در مورد کالا اجرا گردد. ذکر می‌کنند و مشخصاتی را که از نظر گمرک برای اجرای آن روش لازم است قید می‌کنند اظهارنامۀ مبداء : عبارت است از یک شرح مقتضی در رابطه با مبداء کالاهای ساخته شده که در موقع صدور آنها توسط سازنده، تولیدکننده، تهیه‌ کننده، صادرکننده. هر شخص صلاحیت‌دار دیگری در فاکتور تجاری یا هر سند دیگری که مربوط به کالاها باشد ذکر می‌گردد 
ترانزيت گمرکی :
 عبارت است از روش گمرکی که به موجب آن کالاها تحت نظارت گمرک از یک دفتر گمرکی به دفتر گمرکی دیگر حمل می‌شود مانیفست : به فهرست محصول یک شرکت با یک قطار یا یک کاراوان از کامیونهایی می‌گویند که بیشتر از یک بارنامه دارند. در فارسی می‌توان آن را فهرست کل کالا خواند که حاوی ریز کلیۀ بارنامه‌های مربوط به محموله است. این فهرستِ کل زمانی عرضه می شود که محمولۀ تجارتی به گمرک مقصد می‌رسدب
 بارنامه : در اصطلاح بین‌المللی کشتیرانی بارنامه را Bill Of Landing و در جاده و در هواپیما، C.M.R می‌خوانند.
 بارنامه
 مدرکی است برای حمل یک واحد و یا یک پارتی کالا به عنوان گیرنده در مقصد که از طرف موسسۀ حمل و نقل در مبداء بارگیری کالا، صادر می‌شود. بارنامه حاوی مشخصات ظاهری کالا از قبیل تعداد بسته‌ها، شماره و علامت آنها، وزن یا ظرف، گاهی نیز وزن خالص یا مقدار و نوع کالا طبق آنچه فرستنده اظهار کرده است می‌باشد. گیرندۀ بارنامه بر طبق مفاد آن، کالا را از موسسۀ حمل و نقل دریافت می‌دارد
اظهارنامۀ اجمالی :
 فرم مخصوصی است حاکی از خلاصۀ مشخصات محمولۀ یک کشتی، یک هواپیما یا یک کاروان از کامیونها که ضمن آن تعداد بسته، وزن مبداء، مقصد نام کشتی یا دیگر وسایل حمل، تعداد اقلام محموله در آن ثبت شده و به ضمیمۀ مانیفست به گمرک تسلیم می‌شود در اظهارنامۀ اجمالی بعد از ذکر مشخصات موسسۀ حامل و مشخصات وسیلۀ نقلیه و گیرنده، نسبت به مشخصات کالا به نوشتن جملۀ مانیفست ضمیمه..... در صفحه... قلم اکتفا می‌شود
بارنویسی : 
مامورین مخصوص موقع تخلیۀ کالا از وسائط نقلیه، به تدریج ریز آن را مینویسد تا بعداً با بارنامه و مانیسفت تطبیق داده شودبار انداز : محل سرپوشیده‌ای است که یک یا چند طرف آن دیوار نداشته باشد و کالاها به منظور محفوظ ماندن از برف و باران و تابش منظم آفتاب در آن جا گذاشته می‌شودکالای متروکه : کالاهایی که مدت توقف قانونی آنها در اماکن گمرکی یا انبار اختصاصی پایان یافته و ترخیص نشده باشد، کالاهای متروکه خوانده می‌شود
پیمان‌نامۀ ارزی : 
فرمی است که صادرکننده، هنگام صدور کالا از کشور جهت تعهد فروش ارز حاصل از صادرات به بانک‌های مجاز با اطلاع گمرک به بانک تسلیم می‌کند برای خروج موقت نیز پیمان‌نامۀ موقت صادر می‌شود که در صورت عدم برگشت کالا در مدت مقرر، آن را صادرات محسوب کرده و انجام تعهد را مورد پیگرد قرار می‌دهند . در حال حاضر یک تعهد بسیار ساده برای این منظور کفایت می‌کند.
کابوتاژ : 
عبارت است از حمل کالا از یک بندر کشور به بندر دیگر و همچنین از یک گمرک به گمرک دیگر، که از راه کشور هم جوار صورت گیرد. برای کابوتاژ تشریفات گمرکی لازم است و دو نوع اظهارنامه دارد که یکی هنگام خروج کالا از بندر یا مرز تنظیم می‌شود و یکی هم هنگام ورود به گمرک مرز یا بندر 
پروفورما : سیاهۀ خریدی است که فروشنده از مبداء به عنوان پیشنهاد فروش، یا تعیین ارزش و شرایط فروش، صادر می‌کند. این سیاهه قبل از فروش کالا، باید به تائید مرکز تهیه و توزیع مربوطه برسد. پروفورما را پیش‌فاکتور نیز می‌گویند
اعلامیۀ ارز : 
سندی است بانکی که مبلغ ارز انتقال یافته جهت خرید کالا و هم ارز ریالی آن و تاریخ گشایش اعتبار آن را نشان می دهدتعرفه گمرکی : جدولی است که کلیۀ کالاها در آن طبقه‌بندی و در ستونهای معین، شمارۀ فصل و ردیف مربوطه، نوع کالا و مأخذ حقوق گمرکی تعیین شده است 
کارنه‌ تیر : 
کارنه ‌تیر
 سند ترانزیتی بین‌المللی کالا از راه زمینی است که در مبداء صادر می‌شود و به موجب آن کالا از کشورهای بین راه تا مقصد که بطور ترانزیت عبور می‌کند نیازی به انجام تشریفات ترانزیت در مرز ورودی و خروجی هر کشور نخواهد بودکارنه آ. ت . آ A.t.A : مدرک ورود موقت بین‌المللی است اگر شخص و یا شرکتی کالایی به صورت ورود موقت جهت شرکت در نمایشگاهها یا تاسیس نمایشگاه وارد نماید و یا نمونه‌هایی برای ارائه به مشتریان وارد کند به موجب این مدرک نیازی به انجام تشریفات گمرکی مربوط به ورود موقت نخواهد داشت روش های پرداخت در معاملات بازرگانیاین روشها به دو گروه عمـده تقسیم مـی‌شود :روشهایی که ریسک فروشنده زیاد ولی ریسک خریدار کم است.روشهایی که ریسک خریدار زیاد ولی ریسک فروشنده کم است.در روش اول معمولاً فروشنده کالا را ارسال می‌نماید و سپس وجه آن را از خریدار دریافت می‌کند ولی در روش دوم فروشنده وجه کالا را قبل از ارسال کالا از خریدار دریافت می‌نماید.در حال حاضر متداول ترین و مهمترین شیوۀ پرداخت در معاملات بازرگانی شیوۀ اعتبارات اسنادی است که دارای مقررات خاصی می‌باشد که به مقررات متحدالشکل اعتبارات اسنادی (UCP-600 ) معروف است 
تعریف اعتبارات اسنادی :
 تعهدی است که بانک گشایش‌ کنندۀ اعتبار بر عهده می‌گیرد تا در قبال اخذ اسناد معینی که مورد درخواست متقاضی اعتبار است مطالبات ذینفع اعتبار یا فروشنده را بپردازد. این پرداخت یا از طریق برات ارزی (B/E) و یا از طریق اعتبارنامه (L/C)صورت می‌گیرد.
برات ارزی
B/E :توسط صادرکننده یا فروشنده نوشته شده و از طریق بانک ذینفع ارسال می‌شود و توسط خریدار یا واردکننده قبول‌ نویسـی مـی‌شود و صـادر کننده مـی‌تواند با ارائه این سند به بانک خود بلافاصله مبلغ آن را دریافت کند. این برات قابل معامله است.اعتبارنامه L/C : فرم قراردادی است که به موجب آن بانک بازکنندۀ اعتبار بنا به درخواست خریدار یا واردکننده، بانک دیگری را که بانک کارگزار نام دارد مجاز می‌دارد که اگر فروشنده اسناد حمل کالای مورد معامله را تسلیم نماید آن بانک حداکثر میزان اعتبار را پرداخت نماید. بانک کارگزار سپس این اسناد را برای بانک خریدار ارسال می‌کند. اعتبارنامه بر خلاف برات قابل معامله نیست.
اعتبار اسنادی یوزانس
 (USANCE L/C) : یوزانس به معنی مهلت، مدت، بهرۀ پول و در عرف تجارت بین‌الملل به معنای معاملۀ نسیۀ تضمین شده می‌باشد. هزینۀ یوزانس همان بهره‌ای است که خریدار کالا (متقاضی اعتبار) علاوه بر قیمت کالا به خاطر مهلت داده شده می‌پردازد.فاینانس (Finance) : در مواقعی که فروشندۀ کالا حاضر به قبول اعتبار اسنادی یوزانس نمی‌گردد معمولاً خریدار از یک شرکت مالی درخواست می‌کند که وارد معامله شده و وجه معامله را به فروشنده نقداً پرداخت کند و در سررسید یوزانس، اصل و بهرۀ مبلغ را از خریدار کالا اخذ نماید. این 
+ نوشته شده توسط قربانعلی شیاسی در و ساعت 12 بعد از ظهر | 4 نظر